جشنواره ها
سینما
بازیگران
شبکه خانگی و تلوزیون
آخرین اخبار
داغ ترین اخبار
اخبار بازیگران
اخبار فیلم ها
مشارکتکنندگان
ایجاد
راهنمای مشارکت در فیلسین
ویدیو ها
تصاویر
نقد و بررسی “آزاد به قید شرط”
حسین شهابی ، ستیز با قانون بر مدار حقیقت
اگر مسیر هنری زندگی حسین شهابی و گذر دیر هنگام او از هنرهایی چون نقاشی، خوشنویسی و موسیقی به ساخت فیلم های کوتاه و تلویزیونی و سپس سینما را مرورکنیم، متوجه خواهیم شد که او چه راه پر فراز و نشیبی را برای انتخاب وسیله دلخواه بیانش طی کرده است. پس از تحصیل رشته موسیقی و علوم آهنگسازی در تهران وساخت چند فیلم تجربی در نقاط مختلف ایران، در سال ۱۳۷۸ برای ساختن یک فیلم بلند تلویزیونی به سفارش شبکه دو سیما به جزیره کیش آمده بود، که در همانجا با دعوت مدیر وقت مرکز به استخدام رادیو کیش درآمد. همزمان با ساختمانی که از سازمان منطقه آزاد کیش به اجاره گرفته بود، در خارج از رادیوکلاسهای آزاد تئوری موسیقی ونوازندگی پیانو برگزار کرد و طی چند سالی که در کیش سکونت داشت، هرگز آن کلاسها را تعطیل نکرد. با همان تک دوربین خبری رادیو و فیلمنامه هایی که خود می نوشت، تعدای فیلم کوتاه و نیمه بلند ساخت که فیلم ها بلافاصله از شبکه های سراسری تلویزیون ( البته با مقداری جرح و تعدیل) پخش شدند و جوایزی در جشنواره های مختلف برای او به ارمغان آوردند. بواسطه حضور فعال و موثر او، در مدتی کوتاه رادیو جزیره کیش تبدیل به یک شبکه تلویزیون محلی شد و شهابی مسئولیت مدیریت تولید شبکه و همزمان مسئولیت تامین موسیقی مرکز را به عهده گرفت. در مدت یکسال و نیم علاوه بر چند فیلم مستند، چهار فیلم کوتاه و دو فیلم بلند داستانی ساخت وباکمک محسن قریب (مدیر روابط عمومی منطقه آزاد کیش) با فیلمسازانی چون بهرام بیضایی، کیانوش عیاری، ناصر تقوایی، کامران شیردل و دیگر نامداران سینما در سر صحنه فیلمهایشان آشنا شده ودرکنار بزرگان، سینمای حرفهای را بهخوبی تجربه کرد. در اولین اقدام خود برای ساختن فیلم سینمایی با تهیه کنندگی شبکه یک سیما زندگینامه جمشید مشایخی را با فیلمنامهای تحت عنوان طلوع و با بازی خود مشایخی دستمایه قرارداد و فیلمبرداری فیلم را آغاز کرد. فیلم طلوع پس از ساخت به دلایلی نامعلوم توسط تهیه کنندگان آن به محاق رفت و شهابی هم به همین دلیل و با آنکه پست مدیریتی او در مرکز ارتقاع پیدا کرده بود، پس از کشمکش های بسیار از تلویزیون استعفا کرد و دیگر هرگز به آنجا برنگشت. او با تنها فیلمی که بعد از استعفا در جزیره کیش ساخت (جنگ و گنج)، نشان داد که چقدر مستعد واکاوی مسایل جامعه شناختی است و در همان سن جوانی تا چه اندازه درک دقیقی از مناسبات سیاسی اجتماعی جامعه خود دارد. فیلم آزاد به قید شرط چه در نظر برخی فیلم موفقی باشد یانه، چه در گیشه و فستیوالهای جهانی موفق شود یا نه، چه به لحاظ تکنیک سینمایی و کارگردانی نسبت به فیلم های قبلی سازندهاش قدمی رو به جلو باشد یانه، اهمیتی ندارد. مهم این است که شهابی در ترسیم موقعیت، نگاه دقیق اجتماعی،گسترش دادن جهان معنایی، وایجاد اتمسفر این درام تراژدی انسانی موفق عمل کرده، و بعد از بیست سال همچنان نگاه شرف انسانیاش را حفظ کرده و به خاطر غم نان سر تعظیم به هیچ نانوایی فرود نیاورده است. موضوع زندانی بیگناه، آزادی و انتقام همواره دستمایه آن دسته از فیلمهای سینمایی بوده که اغلب برای جذب بیننده عام وتصاحب گیشه تولید شدهاند. آزاد به قید شرط ( با بازی امیر جعفری) اولین نمونه در این موضوع و مضمون کلی است که با وجود رعایت استاندارد گیشه سینمای ایران، سعی جدی در القای اندیشهی انسان مدار خود دارد و هیچ بعید نیست که جشنواره های بین المللی را نیز موافق خود سازد. چرا که شهابی با ساختن اولین فیلم خود روز روشن، نگاه مثبت منتقدان داخلی و خارجی را یکجا به دست آورده و به این یقین پیدا کرد که همواره با حفظ قواعد کلاسیک قصه گویی، می تواند در لایه های زیرین اثرش مفاهیم جامعه شناختی خود را نیز آنگونه که سینمای آرمانیاش پی می گیرد تعریف کند. آنچه بیش از هر چیز در مورد حسین شهابی مهم است، اینکه او مهارتی عجیب در دگرگونه پرداختن به موضوعاتی دارد که بارها و بارها به آنها پرداخته شده و از فرط تکراری بودن دیگر کسی رغبت بازتکرار این موضوعات را ندارد. و بی شک این توانایی مهم تنها به این دلیل برای شهابی ممکن شده، که او به مدد مطالعات وافر علمی وعینی خود، شناختی دقیق از مناسبات اجتماعی و مسایل حقوقی و سیاسی جامعه ایران دارد. امتیاز مثبت ومهمی که متاسفانه اغلب کارگردانان سینمای ایران از فقدان آن رنج می برند. شهابی در فیلم مهجور مانده بهخاطر مهدی ( با بازی مهدی بختیار نژاد) به یک موضوع عاشقانه می پردازد. دختری گمشده، و پسری که تنها یک قطعه عکس از او در دست دارد تا انتهای فیلم به دنبال گمشده خود می گردد. در فیلم روز روشن ( با بازی پانتهآ بهرام و سودابه بیضایی ) مرد زندانی به خاطر گناه ناکرده محکوم به قصاص است و معشوقه برای نجات جان او به دنبال شاهدان عینی ماجراست. در فیلم حراج ( با بازی فریبا خادمی و نسیم ادبی) مردی پنهان از همسرش زن جوانی را ضیغه کرده و به خاطر مهریه سنگین او در زندان است. هردو زن بناچار و برای حل مشکلات خود سعی دارند شرایط آزادی مرد را فراهم کنند. دوران سرطانی ( با بازی پیام دهکردی و مرضیه وفامهر) چهارمین فیلم شهابی قصه مردی را روایت می کند که بیماری سرطان دارد و به نوعی دیگر در خانه خود محبوس است. همسر او با کار خیاطی در خانه هزینه های زندگی و درمان همسرش را تامین می کند. در پنجمین فیلم اما، شهابی تمام مردان زندانیاش را یکجا آزاد می کند. البته آزاد به قید شرط. و تحت یک شرایط جبری، با محدود کردن میدان عمل قهرمان فیلم و وادارکردن اوبه یک بی کنشیی منطقی در برابرتمام کنش های بی منطقی که براومی رود، واردحوزه جدیدی از جامعه شناختی می شود که این رفتار ( بی کنشی) از نظر علم جامعه شناسی خطرناکترین رفتار در مقایسه با بقیه رفتارهای اجتماعی به حساب می آید. همچنان که جامعه شناسان تلاش دارند تا روابط علت و معلولی حاکم بر جوامع انسانی را کشف کنند، شهابی نیز سعی دارد با استفاده از تکنیک سکوت در برابر کنش، میزان خسارات وارده از بی قانونی آدمها را در مقیاس یک جامعه به دست آورد. آزاد به قید شرط قصه آدمهایی است که چالشی اساسی با واژه قانون دارند. مردانی که خواسته یا ناخواسته به قانون زخم زده و زنانی که خواسته یا نا خواسته از بی قانونی زخم خورده اند. من به کسانی که از فیلم ایراد گرفتهاند ایراد نمی گیرم. اما بعنوان منتقدی که هم درحوزه جامعهشناسی و هم در حوزه سینمای اجتماعی ایران تحقیق و مطالعه دارم، نمی توانم ارزشهای جامعه شناختی آثار شهابی را نادیده بگیرم. همان بیست سال پیش که دانشجوی دانشگاه کیش بودم، همراه با محسن قریب و خسرو معتضد (تاریخ نگار) در تنها سینمای جزیره کیش فیلم جنگ و گنج شهابی را دیدم که بعدها منتقد مجله معتضد نقد مفصلی درباره آن نوشت و همان نقد باعث بوجود آمدن اختلافاتی بین من وایشان گردید. جنگ وگنج توانسته بود با یک قصه سر راست انسانی (درباره یک زن جنگ دیده پناهنده)، مفهوم عمیقی از ماهیت ویرانگر جنگ را به تصویر بکشد. قدرت معنوی یک زن معتقد به اصول و اخلاق انسانی، برغم تمام شکست هایش او را در جایگاه اجتماعی و زندگی شخصی خود رستگار کرده بود. از نظر اگوست کنت (فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی) قدرت معنوی عبارت است از مجموعه افکار و عاداتی که افراد را برای پذیرش نظم جامعهای که درآن زندگی می کنند و وظیفهای که انجام می دهند آماده می سازد. هدف این وظایف آن است که اصولی که در افراد نفوذ پیدا کرده،یعنی ارزشها، هنجارها و رسوم و غیره را به آنان نشان دهد و با استفاده از حد اعلای تاثیر وسایل اخلاقی، هر بارکه افراد از این اصول دور می شوند به آنان یادآور شود و آنان را به اجرای این وظایف برانگیزد. به اعتقاد من حسین شهابی بطور ژنتیکی یک جامعهشناس و یک نابغه تمام عیارسینماست. من در حوزه جامعه شناسی حتی اورا بیشتر ازفرهادی قبول دارم. چراکه اصغرفرهادی برغم تمام مهارتهاو موفقیتهای فیلمسازیاش، در جایگاه مولف سینما، موضوعات جامعه شناختیاش همواره بعنوان یک نخ تسبیح برای چیدن دانه های تکنیک مورد استفاده قرار گرفته وفراترازآن نرفته است. اگرچه مولفه های این دوفیلمساز بنابه خواستگاه فکری و سبکی سینماییشان تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد، اما از نگاه تخصصی، ساختار دراماتیکی فیلمنامههای فرهادی بگونه ایست که با مصلحت اندیشی آشکار، ماهیت جامعه شناختی خود را عامدانه فدای موقعیت جامعه شناختی خود می کند تا امتیاز تعلیق سینماییاش را ازدست ندهد. به تعبیری، آنچه در ابتدای فیلمهای فرهادی بعنوان قراردادی دو طرفه بین سازنده و بیننده مورد توافق قرار می گیرد، درانتها تنها پوسته ای ازآن باقی می ماندکه آنهم دریک پایان بندی باز، رنگ و بوی ماهوی خود را از دست داده و تماشاگر را با دنیایی از سوالهای بی جواب راهی خانه می کند. در باره اینکه آیا این سوالات اصلا جوابی هم دارد یانه، هیچ مسئولیتی گردن نمی گیرد. درحالی که شهابی، آغاز قصهاش را از ابتدا به پایان آن گره می زند ودرعین رعایت قواعد دراماتیکی، نسبت به سرانجام آنچه قصد تعریفش را دارد مسئولیت می پذیرد. برغم پایان باز، موضع شخصیاش را مشخص می کند. از قدرتهای سیاسی و اقتصادی حاکم بهره نمی برد، همچون بسیاری از کارگردانها، پشت چهرههای سرشناس سینما ضعفهای ساختاریاش را پنهان نمی کند، سوار موج حوادث سیاسی اجتماعی نمی شود، وجهان سیال ذهنش را بدون تاثیر پذیری از القائات بیرونی و بدون تقسیم بندی خوب و بد آدمها عریان می سازد وازمسئولیت اجتماعی خود بعنوان یک فیلمساز مولف شانه خالی نمی کند. هرچه راز آلودگی سینمای کیشلوفسکی در آثار فرهادی خود نمایی می کند، درآثار شهابی رئالیسم محض سینمای کاساواتیس فقید خود را به رخ می کشد و رنگ و بوی وطنی به خود می گیرد. چه این سبک سینمایی به گریفیث تعلق داشته باشد چه جان کاساواتیس، مایکلی یا میشائل هانیکه آن را به تکامل رسانده باشند، فرقی نمی کند. شهابی و فرهادی هردو در منطقهای از رئالیسم اجتماعی فیلم می سازند که باید بدون توجه به مناقشات سیاسی چپ و راست حاکم، به مصایب و مشکلات جامعهای که از آن سوژه می گیرند مسئولانه بنگرند! این مسئولیت اجتماعی که از آن یاد می کنم، در فیلم آزاد به قید شرط جوهره اصلی فیلمنامه است. مردی بطور مشروط از زندان آزاد می شود. اینکه او چه جرمی مرتکب شده یا چند سال در زندان بوده هیچ اهمیتی ندارد. چرا که شهابی عامدانه از این بهانههای مورد نیاز ساختاری فیلمنامه عبور کرده و درهمان دقایق اولیه با طرح موضوعات حقوقی، بستر انتقاد اجتماعی خود را می گسترد. در حقیقت چالش اصلی فیلم، هماهنگی و انطباق اجباری فرد با کلیه شرایط و خصوصیات چند وجهی آدم نماهای قانون سیز است. شهابی در آزاد قید شرط بطور مکرر بر این نکته تاکید دارد که اگر کسی به هر دلیلی، در برابر انواع بی قانونیهایی که بر او می رود، توانایی دفاع از خود نداشته باشد چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود. سئوال مهمترش این است، روابط بین فردی آدمها که فرهنگ رفتارجمعی جامعه را شکل داده ومطالبات مدنی آنها را آشکار می کند، تا چه اندازه به ایجاد، تغییر، قبض و بست، و اقتدار قانون در جامعه ربط دارد. جواب فیلم اما با صراحت این است، جایی که قانون خفته یاغفلت کرده باشد، بی قانونی جواب بی قانونی راخواهد داد و این آنارشیی خفیف آرام آرام درزیر پوست جامعه رشد کرده و در یک زمان غیر قابل مهار با رفتاری رادیکال به بیرون از آن رخنه خواهد کرد. امتیاز اصلی آزاد به قید شرط این است که بدون لکنت زبان و با حفظ موقعیت انسان مدار خود تمامی عناصر دراماتیکی ساختارش را در جهت فهم همین نکته به کار می برد و هرگز به بیراهه نمی رود. درلایه های زیرین خود البته، مصرانه می کوشد تا به تخفیف تعصبهایی که مانع انعطاف پذیری انسانها در برخورد با موقعیتهای تازه می شوند کمک کند و در درک موقعیت اجتماعی فرد او را یاری رساند. اگرچه فیلمبرداری و طراحی صحنه صدماتی به فیلم وارد کردهاند، اما فیلم به خاطر اهداف انسانی، فیلمنامه خوب، کارگردانی دقیق و بازیهای بی نقص و فوق العاده بازیگرانش، همچنان اثری موفق درسینمای اجتماعی ایران است. آزاد به قید شرط از آنگونه فیلمهاست که بدون داشتن پز روشنفکری، مخاطباش را صادقانه در راستای شناختی دقیق از مناسبات حقوقی و اجتماعی پیرامون خود یاری می کند، و با نگرشی فراسیاسی که متاثر از جهان نگری خالق آن است، با صمیمیت و بی غرض به او می فهماند، که دقیقا در چه نقطه ای از نقشه زمین ایستاده و در جهان خود ساخته خویش چه نقشی بر عهده دارد!