«مشکل گیتی» جزو آن دسته از فیلمهاست که وقتی به پایان میرسد از ذهن تماشاگر هم پاک میشود... چرا؟
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
در وهلهی اول با فیلمی طرف هستیم که سمت و سوی خودش را گم کرده و نمیداند در چه چارچوبی قصه بگوید. اساسا فیلمهایی مثل «مشکل گیتی» با بیتوجهی به فیلمنامه تبدیل به فیلم میشوند و فیلمساز و نویسنده فکر میکنند میتوانند با فضاسازی فانتزی اما در غالبی مجهول داستانسرایی کنند. بهرام کاظمی به عنوان فیلمساز فارغ از در نظر گرفتن مخاطب، فیلمی ساخته است که اساسا میان کمدی و ملودرام معلق است. این تعلیق که مشخص نیست خودآگاه یا ناخودآگاه است باعث شده تا تماشاگر آن تمرکز و ذهنیت لازم برای ارتباط با فیلم را از دست بدهد. کاظمی سعی کرده فضایی را به وجود بیاورد که مشکل اساسی جامعهی امروز است اما بهره گیری وی از این موضوع کلیت فیلم را نامشخص کرده است. اینکه گیتی آن قدر گرفتار محیط مجازی شده است که ایرج شوهرش را فراموش کرده و گیتی به دلیل استفاده بیش از حد از فضای مجازی در توهمات سیر میکند، اگر چه طرح جالبی برای یک فیلم سینمایی است، اما باید با پرداخت درست و به قاعده قصهگویی کرد. بیشتر سکانسها یا نماها کلاژهایی به نظر میرسند که به طور دقیق هیچ منطقی در اتصال نماها ندارند. فضای طنزگونهی ابتدای فیلم به سمت درام اجتماعی میرود و در آخر با یک سکانس ملودرام به سرانجام میرسد! مگر میشود؟
«مشکل گیتی» از فیلمنامهی عبدالرضا منجزی آسیب دیده است. نویسنده کوشیده تا با خلق فضاهای زن و شوهری و مشکلات اجتماعی که باعث اختلال در رابطه آنها شده قصهیی فانتزی تعریف کند. ضربهی مهم فیلم از همین سردرگمیهای فیلمنامه نشات میگیرد؛ در ادامه فیلمساز هم سعی نکرده است که فضاهای فیلم را از آن لوثی و اغراق دور کند. «مشکل گیتی» با این مختصات ساختاری مشخص میکند که کاظمی در کارگردانی آن نقش مهمی نداشته، چرا که او به عنوان فیلمساز و با بهرهگیری از تمهیدات قابل استفاده میتوانست برای بازگویی این موضوع مهم بسترسازی مناسبی انجام دهد. اما کاظمی با این هدف که مخاطب قصهسرایی و نماهای سانتی مانتال را دوست دارد «مشکل گیتی» را ساخته است. هدف کاظمی در بوجود آوردن گره درام نافرجام است، زیرا که هیچ گرهی محکمی در خط روایی فیلم دیده نمیشود. توهمات گیتی هم شبیه به کلیشههایی شده است که نمیتواند چرخهی درام را راه بیاندازد. اساسا «مشکل گیتی» از جایی شروع میشود که مخاطب حوصلهاش سر میرود. چرا که موضوعیت و هدف فیلم اگر چه بحث اجتماعی و امروزی است، اما رویکرد کاظمی به این موضوع نگاهِ ریزبینانهیی نیست. اغراق در دیالوگها و شعار دادن نمیتواند باعث ارتباط برقرار کردن فیلم با مخاطب شود. در این برههی زمانی که مخاطب با فیلمهای درام جدیتری مثل «فروشنده»اصغر فرهادی سر و کار دارد، چگونه میتواند داستان «مشکل گیتی» را بپذیرد؟ از سوی دیگر بعد از آسیب در فیلمنامه، کاظمی در کارگردانی هم مخاطب را فراموش کرده و اساسا با شخصیتسازی نارس و باسمهیی و با قصهگویی لکنتدار به آن هدف نهایی نرسیده است. با در نظر گرفتن سابقهی کاظمی در کارگردانی وی قصد داشته که در غالب سینمای عامه پسند فیلمی بسازد که متر و معیارش مخاطب و سرگرمی باشد. اما کاظمی این مسئله را به کلی فراموش کرده است که مخاطب امروز سینما به همین راحتی با فیلم ارتباط برقرار نمیکند، چرا که تماشاگر سینمای امروز ایران به دنبال قصه و فرم است، دو عامل مهمی که در فیلم «مشکل گیتی» به آن توجهی نشده. از همین حیث «مشکل گیتی» فارغ از این دو عنصر مهم در ایدهپردازی و شخصیتپردازی و پرداخت نهایی هم کم آورده است، زیرا که هستهی مرکزی درام مجهول و کلیت فیلم اثرِ لحظهای و فراموش شدنی را به همراه دارد. پایه و اساس درام نکتهی قابل اهمیتی است که در «مشکل گیتی» به آن توجه نشده به همین دلیل قصه در لحظات گوناگون تغییر لحن میدهد و همین تغییرات مخاطب را پس میزند. اساسا کاظمی در ایجاد گره و خلق فضاهای دراماتیک کم آورده است. در فیلم شاهد سکانسهایی هستیم که اساسا هیچ تاثیری بر روند قصه ندارند. خرید کردن گیتی و زیبا از حراجی لئون، رفتنشان نزد روانکاو (که مشخص نیست آنجا کجاست)، مشت و مال نادر و ایرج کنار استخر و رد و بدل شدن دیالوگهای بیتاثیر، رفتن گیتی به شرکت صوفیا! این سه مورد که شاید هم بیشتر باشد اساسا در شکلگیری قصه بیتاثیراند بیشتر به شاخه و برگهای باسمهیی شبیه شدهاند که فیلمساز ناچارا از آنها استفاده کرده است. از سوی دیگر فیلمنامهنویس در نوشتن دیالوگها به سمت و سوی لوث شدن رفته است. طرز و لحن دیالوگ گفتن گیتی همراه با اغراق شدید شده است. ایرج هم به آن غالب مورد نظر نرسیده و دائما میان طنز و درام گیر کرده است. اساسا آدمهای فیلم به کاریکاتورهایی شبیه شدهاند که نمیتوانیم با آنها همراه باشیم.
آخرین فیلمی که از بهرام کاظمی در سینما دیدهایم، «شبی در تهران» بود به سال ۱۳۸۶. آن فیلم هم کپی از یک فیلم فرنگی بود که نگارنده نام آن فیلم را از خاطر برده است. قبلتر از آن کاظمی در سال ۱۳۸۳ فیلم «عروس فراری» را ساخت که آن هم کپی از یک فیلم ایرانی قبل انقلاب بود. تلاش و کوشش کاظمی برای بدست آوری مخاطب در سینما، چه در «مشکل گیتی» چه در فیلمهایی که در بالا نام برده شد، به دلیل تغییرات ذائقهی مخاطب در برهههای مختلف زمانی است. به همین دلیل مخاطب نمیتواند با این گونه قصهپردازی رابطه برقرار کند، زیرا قصهگویی در سینما برای مخاطب ارزش بیش از حدی دارد که فضای فانتزی و نگاهِ کاظمی در فیلم «مشکل گیتی» سطحی و شعاری به نظر میرسد از سوی دیگر این فیلم در فرم هم نتوانسته است مخاطب را راضی نگه دارد و در آخر فیلم با یک سکانس احساسی و با یک نریشن شعاری به سرانجام میرسد. سینمای عامهپسند در این سالها پیشرفت بسزایی کرده است. تماشاگران سینما دیگر با این گونه فیلمها نمیتوانند همذاتپنداری کنند. موضوع «مشکل گیتی» این قابلیت را داشت که به طور جدی به دور از دیالوگها و فضاسازیهای سانتیمانتال که به هجو شباهت پیدا کرده است، به مشکلات دنیای مجازی و تاثیر مخرب آن بپردازد. اما این فیلم با این سر و شکل بیچفت و بست نتوانسته حتی مخاطب عام سینما را هم راضی نگه دارد.