فیلم بیش از آنکه روایتی تاریخی باشد، اثری است سینمایی در فضای ژانر که از رخدادهای سیاسی-تاریخی سال 60 ایران و ماجرای درگیری گروه مجاهدین خلق با دیگر نیروهای انقلابی الهام گرفته شده است.
انتخاب زاویه نگاه به «ماجرای نیمروز» اولین و مهمترین قدم برای همراه شدن درست یا نادرست با آن است. فیلم بیش از آنکه روایتی تاریخی باشد، اثری است سینمایی در فضای ژانر که از رخدادهای سیاسی-تاریخی سال ۶۰ ایران و ماجرای درگیری گروه مجاهدین خلق با دیگر نیروهای انقلابی الهام گرفته شده است. فیلم اقتباسی از رخدادهای سال ۱۳۶۰ است برای ساخت یک اثر معمایی و پلیسی که هیچ چیز از آثار بزرگ سینمای جهان در این حوزه کم ندارد. مستند-تاریخی تصور کردن این فیلم به ظن این قلم باعث تقلیل دادن قابلیتهای سینمایی آن است و نظرگاهی نه چندان درست برای به تماشا نشستن آن. رخدادهای تاریخی در فیلم صرفا بیرون از کادر رخ میدهد و توجه بیشتر مخاطب صرف مناسبات میان شخصیتها در بستر داستانی از قبل آشنا برای مخاطب است. به بیان بهتر باید گفت مگر نه اینکه روایت تاریخی فیلم برای تمام ما که روایت تاریخی رخدادهای سال ۱۳۶۰ را شنیدهایم، آشناست، پس چرا با فیلم همراه میشویم و از آن لذت سینمایی میبریم. حتما چیزی فراتر از روایت تاریخی در کار است. شاید از منظری دیگر بتوان این طور گفت که کار مهدویان در ساخت این فیلم سختتر است از حالتی که داستان پردازی به دور از اقتباس در کار باشد. چه که در این وضعیت شناخت مخاطب از واقعه باعث میشود دست فیلمنامهنویس و فیلمساز برای نوشتن و ساختن بسته شود، و هر لحظه با قضاوت و مقایسه ناخودآگاه ذهن مخاطب میان واقعه تاریخیای که از قبل میشناسد و فیلمی که تماشا میکند، وجود خواهد داشت.
از منظری دیگر هم میتوان «ماجرای نیمروز» را اثری مهم تلقی کرد. شخصیتهای فیلم خالی از اشتباه نیستند و خطاهای آنها و اشتباهات محاسباتیشان بعضا باعث بروز فجایع بزرگی شده است. این امر شاید این روزها بدیهی به نظر برسد، ولی مطرح کردن آن از تریبونهای رسمی کشور امری تازه است. در واقع گویی «ماجرای نیمروز» در دل درامپردازیهای سینماییاش به طرزی غیرمستقیم به سمت واقعی و متعادلتر روایت کردن تاریخ هم رفته است و شخصیتهای عاری از هر نوع ایراد و خطا را کناری گذاشته و انسانهایی خاکستری ارائه کرده است. محمدحسین مهدویان با ساخت «ماجرای نیمروز» در همان مسیری قدم برمیدارد که پیشتر موجب ساخت «ایستاده در غبار» شده بود. نکته جالب توجه قدم برداشتن او به سمت تکامل است. چه که «ماجرای نیمروز» از هر بابت پختهتر و سینماییتر از اثر قبلی اوست. «ماجرای نیمروز» از منظر طراحی صحنه و لباس، تدوین، تصویربرداری، چهرهآرایی، صدابرداری و صداگذاری، بازی و اجرای بازیگران و البته فیلمنامه میتواند محل بحثهای بسیار باشد، چرا که در تمام این جهات فیلم موفق و بدیعی در قامت سینمای ایران است، و شمایلی که از شخصیتهای مهم و تاثیرگذار تاریخ معاصر ایران نمایش داده میشود، پیش از این کمتر مجال بروز و بیان داشته است. اختلاف نظر میان شهید لاجوردی و حاج رحیم، اختالف نظر بین مسعود و کمال بر سر میزان خشونت و تندی با مجاهدین خلق و... تلفیق میان تندرویها و رفتارهای متعادل، تصمیمهای اشتباه برخی از افراد که در قرائتهای پیشین مبرا از خطا و منزه بودهاند و... امری نیست که چندان سابقه تکرار پیشین داشته باشد. مهدویان به وضوح از منظر کارگردانی و هدایت بازیگران رشد قابل توجهی داشته، تا جایی که حضور جواد عزتی، احمد مهرانفر و حتی مهرداد صدیقیان را میتوان جزو بهترین بازیهای آنها تلقی کرد و حضور تاثیرگذار هادی حجازیفر را یکی از نقاط مهم فیلم دانست. بازیگرانی که تجربه حضور در فضایی به شدت متفاوت با ذات بازیهای همیشگیشان را داشتهاند و البته که قابل قبول ظاهر شدهاند. این همه در شمایل کارگردانی و انتخاب درست و هدایت به قاعده کارگردان شدنی است. در کنار شیوه بازی گرفتن از بازیگران میتوان به شمایل دکوپاژ و ترسیم فضای بصری کار هم اشاره کرد.
«ماجرای نیمروز» طوری طراحی بصری شده تا این حس را که کارگردان در قامت یک گزارشگر و خبرنگار به روایت پرداخته، تشدید کند. اکثر نماهای فیلم با لنز تله و از زاویهای نه چندان متعارف برداشت شده است. در واقع فیلمساز در موقعیتهای مختلف حاضر است، اما بناست که این حضور به مثابه یک حضور رسمی تلقی نشود و بیشتر جنسی از کنجکاوی و جستوجوگری را تداعی کند. در واقع مهدویان با این تمهید تصمیم گرفته با فاصلهگذاری میان خودش و سوژه در قامت یک گزارشگر ظاهر شود و سمت و سوی قضاوتگری نداشته باشد. از منظری دیگر اما این شیوه از کارگردانی و به طور خاص شمایل بصری کارکرد دراماتیک هم دارد. استفاده از دوربین روی دست و انتخاب زاویه دوربین در نقاط نه چندان متعارف، رنگ و بوی ترس و اضطراب و تعلیق دارد. در واقع ذات این سبک جنسی از نگرانی از رخدادهای چند لحظه بعد را با خود دارد. مهدویان در «ماجرای نیمروز» رخدادهای آشنا برای مخاطب مثل انفجار حزب جمهوری در هفتم تیر۶۰ ، انفجار دفتر نخست وزیر در هشتم شهریور یا ترور آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر را تنها از دریچه نگاه تلویزیون مطرح میکند و چندان تاکیدی بر چند و چون این وقایع ندارد و به طرزی کنترل شده از کشش دراماتیک این رخدادها صرفنظر کرده و بیشترین تمرکزش را بر رخدادهای حوالی حاالت تیم اطلاعاتی پیگیر ماجرای ترور و اثرات غیرمستقیم این رخدادها بر حال وهوای این گروه اطلاعاتی قرار داده است.
«ماجرای نیمروز» یک فیلمنامه کالسیک دارد. فیلم با قرائت اعلامیه گروهک مجاهدین خلق و اعالم جنگ با نظام آغاز شده و خیلی سریع اولین نقطه عطف آغازگر پرده دوم فیلمنامه را تعریف میکند. ترور شهید بهشتی اولین ایستگاهی است که مسیر ادامه درام را شکل میدهد. هدف دستگیری سران گروه مجاهدین خلق است. طبق همین روال نقطه گرهگشایی فیلم هم شناسایی و دستگیری موسی خیابانی از سران مجاهدین در خانه زعفرانیه است. نکته اینجاست که بخش عمده رخدادهای فیلم برای مخاطب ایرانی با اندکی مطالعه از قبل مشخص شده و به اصطلاح لو رفته است. اما چه چیزی باعث میشود فیلم قابل دیدن و همراهی برانگیز از آب درآید؟ نکته همین جاست. مهدویان با تمرکز ویژه بر تیم اطلاعاتی و تمرکز بیشتر بر شیوه بازجویی، مسیر شناسایی مخالفان، حمله به خانههای تیمی یا حتی روایت نفوذها، پیروزیها و شکستها، اثر را از یک روایت تاریخی صرف خارج کرده و با استفاده از مواد به ظاهر کم اهمیت موجود در دل همان رخدادهای تاریخی، اثرش را دراماتیزه و قابل فهم کرده است. ایجاد رابطه بین حامد و فریده، حامد و کمال، کمال و حاج رحیم، کمال و صادق، مسعود و کمال و... همگی در جهت خلق کشمکشهای پیش برنده داستان بوده است. با در نظر گرفتن این همه، باید گفت اگر حساسيتي روي روايت تاريخي فيلم نداشته باشيم و با فيلم به مثابه يك اثر سينمايي اقتباس شده از تاريخ معاصر ايران و نه روایتگر نعل به نعل رخدادها همراه شويم، بيشك «ماجراي نيمروز» از جميع جهات و با فاصله بهترين فيلم جشنواره سی و پنجم است.