«سلام بمبئی» با تمام نقاط ضعف و قدرتش یک فیلم قابل بررسی در سیر سینمای حداقل این دهه به شمار میرود که بار دیگر اهمیت سینمای تجاری شاد و مفرح و سرگرمکننده را یادآوری میکند و همچنین نمونه دیگری از تولیدات مشترک سینمایی است که تشنه بودن بازار فرهنگی و سینمایی ما را علیرغم کمدی صرف نبودن یادآور میشود.
تحلیل و نقد یک فیلم، متعلق به دستهای از فیلمها که در روزگار ما فیلمفارسی نام میگیرد کار دشواری به نظر نمیرسد اما شرایط سینمایی، فرهنگی و اجتماعی همین روزگار و تاثیر چنین آثاری بر این شرایط، نگاه ما را در تحلیل همچین آثاری تغییر میدهد. آثاری با رویکرد تولید مشترک، با محوریت به چالش کشیدن فرهنگ ایرانی و حتی محدودیتهای ظاهری اسلامی. آثاری که پایهایترین رکن آن وارد شدن یک ایرانی به فرهنگی دیگر و تضاد و تشابههای برخورد انسانها در مواجهه با یک پدیده مشترک انسانی مثل عشق، خیانت، رقابت، وسوسه و دیگر مسائل است. بررسی واکنش مواجهه جامعهی ما به چنین آثاری، ما را به این نتیجه میرساند که مخاطب، تشنهی آثاری با این تم است. حال چه این آثار در سینما باشند، چه در تلوزیون و حتی به شکل سریال و خیلی از آثار سینمایی و تلوزیونی ماندگار، حتی در زمانهای گذشته، به این موضوع تعلق داشتند.
این فیلمها با چنین موضوعات خاصی، بستر مناسب برای ایجاد کنتراست و لحظات دراماتیک هستند و به خودی خود میتوانند خود را متعلق به گونههای متفاوت سینمایی ببینند. در سینمای جهان و به خصوص امریکا، از این مسئله به خوبی و ظرافت استفاده شده و فیلمهای متعددی در ژانرهای متفاوت ساخته شده است. اما در ایران به علل مختلف از جمله عدم گستردگی ژانری، استقبال خوب مخاطب از فیلمهای کمدی، مشکلات روانشناسانه اجتماعی که منجر به عدم شاد بودن جامعه میشود و بالاخره بیدردسر بودن فیلمهای تجاری (تجاری بیکیفیت) و کمدی، این تم به سمت سینمای کمدی -تجاری رفته است. معمولا واژهی سینمای تجاری در ایران، به معنی سینمای بیارزش و بیکیفیت به کار برده میشود. سینمایی که تهی از مضامین عمیق و والاست و از لحاظ تکنیکی و حتی فرمی نیز در پایینترین مراتب خود قرار دارد.
جدای از اینکه اصلا واژهی سینمای تجاری واژهی درستی است یا خیر و یا اینکه در این نوع سینما، میتوان به آن چیزی که امروزه آن را هنر مینامیم، رسید یا خیر، باید این نکته را ذکر کرد که سینمای تجاری به مهمترین و اصلیترین مقصود ایجاد سینما _به عنوان یک رسانهی هنری_ یعنی دیده شدن توسط مخاطبین خود، میرسد. جدای از این بحث که دموکراسی هنر در ایجاد وجود اصیل آن نقشی دارد یا خیر و یا اینکه هنر به چیزی غیر خود متعهد است یا خیر، باید گفت که اصلا سینما چه به مقام هنر (از هر تعریفی) برسد یا خیر، باید دیده شود و دیده شدن رکن اساسی ایجاد مفهومی به نام سینماست. به بیانی دیگر اصولا فیلمی که دیده نشود (چه در سینما و یا هر مدیوم نوظهور دیگری) اصلا سینما نیست و بحث راجع به آن نیز از همین نکته شروع میشود. حال این دیده نشدن گاهی به فیلم و دلایل مضمونی و فرمی و تکنیکی آن مربوط است و گاهی به عوامل بیرونی دیگر که در دنیای امروز و بعضا شرایط خاص کشور ما مربوط است.
ولی آیا سینما تجاری به واقع همیشه سینمای بیسر و ته و درجه چندمی است و یا باید باشد!؟ مشخصا جواب خیر است. سینمایی که در آن از بازیگرهای پرطرفدار و محبوب استفاده شود، سینمایی که از ابزارهای متفاوت برای ایجاد صحنههای جذاب و محوکننده برای بیننده خود استفاده کند، سینمای داستانگوی پرکشش و پرتعلیق، سینمای تکنیکال بینقص از همه نظر، سینمایی که منعکس کننده یک مفهوم ساده در ژانرهای مختلف باشد سینمای بدی است ؟! و آیا سینمای آفت زده و معلول ایران که همچون یک کاریکاتور نه چندان زیبا صرفا بعضی از اعضای آن رشد کرده، به این نوع از سینما احتیاج ندارد؟! سینمایی که تا چند دهه پیش اکثریت محصولات خود را با پرچمداری حتی فیلمفارسیهای جور و واجور متعلق به این سینما میدید و از قضا بینندهی کمی نیز نداشت، میتواند بدون این سینما (منظور سینمای تجاری است نه فیلمفارسی) به حیات وابسته به جیره دولتی و حکومتی خود ادامه دهد ؟! و هزاران سوال دیگر که میتوان پیرامون اهمیت چنین سینمایی مطرح کرد که امروزه به دست فراموشی سپرده شده است.
اما مهمترین نکته در این سینما برای ایجاد و تبدیل شدن به سینما، رعایت تمام اصول ذکر شده است. اصولی که فیلم مورد بحث ، متاسفانه فقط تعداد بسیاری اندکی از آنها را داراست. فیلمی که به جای درس گرفتن از سینمای پلشت فیلمفارسی، خود را در آغوش آن میاندازد و از هیچ نکتهای برای بازسازی نوستالژیوار و ادای دین به آن فروگذار نمیکند و تمام عزم خود را نیز برای ساخت یک فیمفارسی بزک شده جزم میکند.
کارگردان محترم این فیلم که در آثار قبلی خود نیز نشان داده که حتی از کپی دسته چندمی از فیلمفارسیهای گذشته نمیگذرد و برای جذب مخاطب، به هر دری میزند، در این فیلم نیز با استفاده از همان فرمولها، منتها در فضایی جدید سعی در ایجاد اثری آبرومندتر دارد. البته ذکر این نکته لازم است که مخاطب امروز سینما با توجه به تغییر نسل و فضاهای مختلف رسانهای که پیش روی خود میبیند، دیگر با فرمولهای کلیشهای دستمالی شده از سالهای دور در فیلمفارسی و کمدیهای بیارزش فریب نمیخورد و دلایل محکمتری برای هزینه کردن و رفتن به سینما میخواهد و خیال فریب دادن مخاطبان امروزی با چنین فرمولهایی، خیال خامی بیش نیست.
فیلم به طرز عجیبی کلیشهای و مضحک است. در هر قضیهای از کلیشهایترین و دمدستیترین اتفاق ممکن برای وقوع آن استفاده شده است تا جایی که این حجم از کلیشهای بودن و عدم اپسیلونی!! ابتکار، بیننده را واقعا متعجب میکند. این کلیشهای بودن نه تنها در اتفاقها، بلکه در خود داستان نیز به کلی جاری است. اما نقطه فاجعهبار فیلم اینجاست که داستان فیلم تا جایی که با اتکا به کلیشهها و اتفاقهای دستمالی شده پیش میرود قابل تحملتر است و بییننده، خود را با توجیه فیلم تجاری، قانع میکند اما به محض حضور جدی فیلمنامهنویس و کارگردان، فیلم به کلی غیر قابل تحمل و مشقتبار میشود و در انتها نیز با یک پایانبندی بسیار تخیلی و مضحک تیر خلاص ناامیدی از فیلم، به مخاطب زده میشود. در واقع این هنر کارگردان است که توانسته است چیزی ضعیفتر و بدتر و غیر قابل تحملتر از کلیشهها و اتفاقات فیلمفارسی و فیلم هندیوار در فیلمش رقم بزند و «سلام بمبئی» را به یک فیلمفارسی بزک شده با فیلمهای هندی تبدیل کند. فیلمی که داستان دو خطی کلیشهای نحیفش کشش کافی برای همراه کردن مخاطب را با خود ندارد و با کمک تمام معضلات سینمای این روزگار ما (از جمله عدم وجود عاشقانهها و تریلرهای جذاب که منعکس کننده رویای پنهان و ممنوع و هنجار شکن عرفی و قانونی ماست، غمگین بودن جامعه نسبت به جوامع دیگر، عدم وجود استاندارهای تفریحی جامعه، مشکلات اقتصادی شدید و ….) نیز نمیتواند جای خود را پیدا کند و خلاء عدم وجود این گونه فیلمها را جبران کند.
اگر بخواهیم در باب ضعفهای تکنیکی و فرمال فیلم سخن به میان آوریم، طومار بلندی از اشکالاتی همچون شخصیتپردازی بسیار بچهگانه و انیمیشنی، عدم رعایت راکوردهای نوری و تصویری، عدم رعایت بازی در سکانسهای مختلف، داستان تخیلی و بیسر و ته با اتفاقات فوقالعاده غیر منطقی و مضحک، روایت سردرگم و نامشخص و بسیاری نکات دیگر را میتوان ذکر کرد اما به واقع در طول فیلم، همواره این نکته در ذهن نگارنده وجود داشت که چقدر جای فیلمهایی شاد و مفرح، سرشار از سکانسهای جوانانه و عاشقانه و شیرین که همگی ما در طول زندگی با آن مواجه هستیم، در سینمای ما کم است. سینمایی که در جامعهی بستهی نسبت به عشق ورزیدن و یا محدود و ناپذیرا نسبت به این مقولات، خود را تشنهی دیدن چنین موضوعاتی در سینما میبیند.
از تمام نکات منفی فیلم که گذر کنیم، لازم است راجع به نقاط قوت فیلم و یا حداقل نقاطی که در سینمای ایران فراموش شده و غیر ضروری جلوه میکنند اما به واقع دارای اهمیت فراوان هستند، سخن برانیم.
قطعا مهمترین خصیصه فیلم، حضور سوپراستارها و بازیگرانی است که در فیلم حضور دارند. بدون شک در ادامه این چند پاراگراف، قصد بیارزش جلوه دادن و یا ذرهای کم کردن از هنر والای بازیگران بزرگ و پیشکسوت سینما و هنر بازیگری را نداشته اما لازم میدانم چنین نکاتی را یادآور شوم. مطمئنا مقوله بازیگری، جدای از اصول ابتدایی و اولیه و رعایت قوانین کلی آن در مدیومهای مختلف، تفاوتهای بسیار بسیار فراوان و اساسیای دارند.
به طور مشخص، رفتار یک بازیگر تئاتر در سن و زمان اجرا برای تعداد زیادی از تماشاگران که از قضا در ردیفهایی با فواصل متفاوت از سن نشستهاند و همواره انرژی و احساسات مختلفی را برایش ایجاد میکنند، بسیار متفاوت است از بازی همان بازیگر مقابل دوربینی ساکن و بیروح که او را درون یک قاب محدود قرار داده است. به طور مشخص، رفتار یک بازیگر سینما در قاب دوربین فیلم سینمایی و زمانی که یک چشمک از او، یک متر از پرده را پر میکند، بسیار متفاوت است از بازی همان بازیگر مقابل دوربین یک سریال تلوزیونی با اندازههای معمول آن. بدون شک یک بازیگر حرفهای از این نکات به سادگی نخواهد گذشت و برای هرکدام از تک تک تفاوتها میاندیشد و راهکاری خاص، اتخاذ خواهد کرد. _
یکی از مهمترین ویژگیهایی که یک بازیگر حرفهای در سینما، باید و باید آن را دارا باشد، استار بودن و قابلیت جذب مخاطب است. سینما برای ادامه حیات خود محتاج به دیده شدن است و مهمترین راهکار دیده شدن، جذب مخاطب با حضور ستارههایی است که بیننده با آن بازیگر زندگی میکند و او را دوست دارد و طرفدار اوست و برای او به سینما میآید.
در تمام نقاط جهان یکی از مهمترین تلاشهای رسانهها و کمپانیهای فیلمسازی، مطرح کردن و برنامههای ویژهی سلبریتی مختص بازیگران و ستارههاست که آنها، تبدیل به استارهای جذاب و هیجانانگیز برای مخاطب خود شوند. البته در ایران چون هزینه ساخت فیلمها را به طور مستقیم یا غیر مستقیم، دولت تامین میکند، هیچگاه سیکل درستی از روند استاندارد سینمایی شکل نمیگیرد و همچنین حضور بسیاری از بازیگران تنبل و غیرمتخصص و آموزش ندیده با ویژگیهای فاجعهبار و نداشتن حتی اصول اولیه و ملزومات ضروری بازیگری، سبب میشود ما در ایران هیچگاه یک استار شش دانگ نداشته باشیم.
محمدرضا گلزار بدون شک تنها هنرپیشه سینمای ایران است که روندی به سوی استار شدن را در پیش گرفته است و تا حدود زیادی نیز موفقیت به دستیابی به آن شده. مطمئنا استار کسی است که مخاطب برای دیدن او حاضر به انجام هزینه است. و نگارنده، بازیگر دیگری را که مردم، فقط برای دیدن او در فیلم هزینه کنند، نمیشناسد. در اینکه گلزار یک استار واقعی با رعایت حداقل اصول ابتدایی بازیگری همچون اکتهای منحصر به فرد، بدن آماده برای ایفای نقشهای حتی اکشن، بیان درست و خاص و چهرهای جذاب، است شکی نیست اما عدم وجود فیلمهای مناسب برای چنین بازیگرانی در ایران موجب انتخاب فیلمهای بعضا سطحی و همانطور که بیان شد، فیلمهای تجاری به معنای کم ارزش آن توسط این بازیگر شده و امروز در جامعه به اصطلاح هنری و اغلب تئاتر زدهی ما ( به خصوص در بازیگری) جایگاه کمرنگتر و چندان با ارزشی را دارا نیست. اما بدون شک بازیگری که مردم برای دیدن او در فیلم هزینه میکنند دارای موهبتی است هیچ کدام از بازیگران حتی بزرگ دوران ما از آن بهرهمند نیستند و به جرئت میتوان گفت گلزار یک بازیگر خوب سینمایی است و سلام بمبئی او را در فیلم خود دارد و قسمت شاید عمدهای از موفقیت خود را مدیون او و ستارههای دیگرش است.
نکته مثبت دیگر فیلم فضای شاد و مفرح و عاشقانه فیلم است. اگر بگوییم فیلم، عاشقانهای ایرانی هندی است، بیراه نگفتیم. و این نکته زمانی بیشتر جلوه میکند که ما در سینمایی نه چندان عادی و کاریکاتوری نفس میکشیم که فیلمهای متفاوت چنین سطح پایینی نیز ما را خوشحال میکند. اما متاسفانه باز هم سلیقه فیلمفارسیگونه و نوستالژی آن در ذهن کارگردان این فضا را بیش و کم به سمت فضای نخ نما و مبتذل فیلمفارسی میبرد و ما را از لذت بردن از یک فضای شاد بدون حاشیه محروم میکند.
نکته مثبت دیگر فیلم قطعا نرفتن به سوی فضای کمدی صرف است که به راحتی با انتخاب یک بازیگر کمدی به جای بنیامین بهادری، این قابلیت وجود داشت و بنیامین بهادری با وجود تمام ضعفهای اساسی بازیاش، در این زمینه به فیلم کمک کرده است. اصولا حرکت بر روی لبهی تیغی که «سلام بمبئی» روی آن حرکت میکند و از هر طرف نمیافتد یکی از مهمترین ویژگیهای این فیلم به شمار میرود.
«سلام بمبئی» با تمام نقاط ضعف و قدرتش یک فیلم قابل بررسی در سیر سینمای حداقل این دهه به شمار میرود که بار دیگر اهمیت سینمای تجاری شاد و مفرح و سرگرمکننده را یادآوری میکند و همچنین نمونه دیگری از تولیدات مشترک سینمایی است که تشنه بودن بازار فرهنگی و سینمایی ما را علیرغم کمدی صرف نبودن یادآور میشود. ای کاش این فیلم خود را از سطح یک فیلمفارسی هندی که دوست دارد فیلم خوبی باشد اما هرگز نیست، فراتر میبرد و گام بلندی در تغییر روند نامعقول بازار سینمای ایران بر میداشت.