«گاو زخمی» به كارگردانی سعيد دولتخانی نسخهای ايرانيزه شده از فيلم موفق «گاو خشمگين» مارتين اسكورسيزی است. اگرچه اين قياس، قياسی غريب است، اما مقدمهای است بر طرح اين سوال مهم و چالشی كه چرا اساسا فيلمسازان به اقتباس و برداشت آزاد روی آوردهاند؟ چرا مهارت قصهگويی و پرداخت روايت، از درجه اهميت پايينی برخوردار است و فيلمسازان ما به ويژه نسل جديد، ناگزير به ساخت كپيهای ناشيانه و ضعيف از آثار مطرح جهانی شدهاند؟
يحيی در شب چهارشنبهسوری با نگهبان افغان برجس در حال ساخت، كه خودش نيز در آن مشغول به كار است، زد و خورد میكند. آخرين روز سال، كارگران ساختمان برای تسويه حساب نزد كارفرمايشان میروند و با دريافت حقوق و عيدی پايان سال، همگی رهسپار خانه و كاشانه خود میشوند. يحيی اما به دليل ماجرايش با نگهبان برج، مورد تنبيه كارفرما قرار میگيرد و دريافت حقوقش منوط به حمل دستی يك وانت بلوك آجری، پياده و بدون آسانسور، به طبقه آخر برج میشود. بهانههای يحيی در مورد برادرش كه در مركز بازپروری معتادان منتظر اوست، يا نامزدش ليلا كه در شب عيد در طالقان برای رسيدن او روزشماری میكند، هيچكدام دل كارفرما را نرم نمیكند. يحيی ناگزير است برای دريافت حقوقش كه به امانت نزد نگهبان برج است، تا اتمام پروژه تنبيهیاش، با نگهبان در برج بماند. فيلم پس از اين به مرور خاطرات يحيی از كودكی تا اكنون و آينده میپردازد.
«گاو زخمی» فيلمنامهای كلاسيك و سه پردهای دارد. پرده اول وقوع حادثه زد و خورد يحيی با نعيم، نگهبان برج، در شب چهارشنبهسوری است. نقطه عطف در آغاز پرده دوم رقم میخورد؛ چالش جريمه و تنبيه در كار. در ادامه ما شرح حالی از گذشته تا امروز يحيی را مرور میكنيم. و بلاخره پرده سوم استحاله يحيی.
«گاو زخمی» به كارگردانی سعيد دولتخانی نسخهای ايرانيزه شده از فيلم موفق «گاو خشمگين» مارتين اسكورسيزی است. اگرچه اين قياس، قياسی غريب است، اما مقدمهای است بر طرح اين سوال مهم و چالشی كه چرا اساسا فيلمسازان به اقتباس و برداشت آزاد روی آوردهاند؟ چرا مهارت قصهگويی و پرداخت روايت، از درجه اهميت پايينی برخوردار است و فيلمسازان ما به ويژه نسل جديد، ناگزير به ساخت كپيهای ناشيانه و ضعيف از آثار مطرح جهانی شدهاند؟
پاسخ سوال، فيلمنامه است. اين گروه از فيلمسازان برای ورود به جرگه حرفهای سينما عجولاند. فرصت مغتنم برايشان تنها فيلمسازی است و متن و فيلمنامه اولويت آخر. واضح و مبرهن است كه فيلمنامه نقش مهم و تعيينكنندهای در شكلگيری يك فيلم داستانی دارد و بیترديد اگر تمام اتفاق شكلگيری و ساخت يك فيلم متكی به آن نباشد، با اطمينان بيش از نيمی از موفقيت آن را تضمين خواهد کرد. اما مهمتر از متن يك فيلمنامه موفق، ايده آن است. نيمی از اقبال يا عدم اقبال فيلم در برقراری ارتباط با مخاطب، در زمان انتخاب ايده آن كليد میخورد. گرايش به نوگرايی و جسارت در انتخاب ايده، جستوجو برای ايدههايی جذاب و در عين حال بكر و تازه برای مخاطب، همچنين توانايی كشف ايدههای بالقوه و به فعل رساندن آن ازجمله وظايف اصلی و عمده نويسنده فيلمنامه وكارگردان اثر به شمار میروند.
«گاو زخمی» اما ايده ندارد. عناصر ساختاری مهم، يا همان استراكچر داستان اين فيلم، همه الگوبرداری شدهاند. آنچه مخاطب بر پرده سينما میبيند، بازنمايی است. يك بازنمايی نخنما و ضعيف از يك تجربه موفق در سينمای آمريكا. سعيد دولتخانی در «گاو زخمی» كاريكاتوری از رابرت دنيروی «گاو خشمگين» اسكورسيزی با برند وطنی را ساخته كه در آن آرش مهاجر در قالب شخصيت يحيی ايفاگر نقش دنيرو شده است.
اين به اصطلاح اقتباس، عملكردی كاملا ناشيانه در اجرا و پرداخت دارد. پرداخت ايده كه در مرحله نگارش شكل میگيرد، در اين فيلم با مشكل اساسی و ماهوی روبهرو است. روايت يحيی از زندگی شخصیاش در «گاو زخمی» بستر موضوعی مناسب و لازم را دارا نيست. فراز و فرود و موقعيتهای دراماتيك خاص جز همان اتفاق تنبيه يحيی از سوی كارفرما، برای هيچكدام از شخصيتها به ويژه شخصيت خود يحيی، شكل نمیگيرد. داستان روی يك خط طولانی و صاف، بدون هيچگونه چالش و نقطه عطفی به كندی پيش میرود. مخاطب اين روايت متاسفانه بيشتر از آنچه «بايد ببيند»، تنها «میشنود».
تمامی بار دراماتيك اين فيلم بر دوش گفتار (نريشن) آن قرار داده شده است؛ اتفاقی كه در سينمای داستانگو مويد عملكرد آماتورمآبانه و غيرحرفهای سازنده اثر است. مخاطب در اين فيلم قرار است داستان را به جای تلمذ و رويت، تنها بشنود. درست مثل اين كه پای درددل جوانی نشسته باشيم. كارگردان در فيلم «گاو زخمی» در مقام فيلمنامهنويس اثرش هم آنقدر غرق در ايده كپیاش شده كه اصلا فراموش كرده ميان يحيای «گاو زخمی» با جیک الموتای «گاو خشمگين» اختلاف از زمين است تا آسمان؛ اختلافاتی فاحش و عميق و قابل تامل در شخصيتپردازی. اين كه مخاطب تنها بشنود كه يحيی پدر و مادرش را بر اثر خفگی با گاز از دست داده، در كودكی مدام از پدرش كتك خورده، شغلهای مختلفی عوض كرده، يا دو بار عاشق شده، شخصيتپردازی نيست. يحيی در «گاو زخمی» منفعل و درمانده است. او قهرمان يك طرح خام و ناپخته است كه جايی ميان سطح و عمق دستوپا میزند، و سرانجام كار نيز ناكام میماند. شخصيتهای مكملش نيز به تبعيت از او همين انفعال را دنبال میكنند... ناتوانی نويسنده در ايجاد يك تنه قدرتمند داستانی براساس بذری كه در ايده بايد میكاشت، معمولا عامل اصلی عدم موفقيت يك فيلمنامه است، كه فيلمنامه «گاو زخمی» نيز از اين قاعده مستثنا نبوده است.
شكلگيری ناقص و ابتر شخصيتها و پرداخت ناموفق، فيلمنامه را دچار چالش جدی کرده و از آن فيلمی ناموفق و كسل ساخته است. شخصيتپردازی معنايش اغراق در ويژگیهای يك تيپ نيست. اين كه مدام دعوا كند، كودكی زياد كتك خورده باشد و... مبين رنگآميزی درست شخصيت نيست. موقعيتهای دراماتيك داستان يك به يك در طول روايت، متولد نشده میميرند. مثل حضور تك سكانسی طناز نامزد اول يحيی، آمدن دوست يحيی كه بسيار هم دروغ میگويد، يا حضور وقت و بیوقت پیرزن همسايه يحيی... اين كه قرار است اينها چه تاثيری در روند تغييرات شخصيتی يحيی داشته باشند، همه ابتر میماند. يحيی با فقدان والدينش وارد چه چالش حسی در زندگی شده است؟ طناز (ليندا كيانی)، نامزد او كه اخلاق خوشی هم نداشته، تمام ارتباطش در زندگی او در خريد يك پيكان و فخرفروشی خلاصه شده است. دليل اين خودنمايی و برانگيختن حسادت طناز از سوی يحيی چيست؟ يحيای پرخاشگر چرا سير نزولی را برای زندگیاش انتخاب كرده و ليلا (بهار نوحيان) و نعيم، نگهبان افغان، متعلق به سراشيبی سرنوشت او هستند يا ارمغان سربلندیاش؟ شخصيتها در اين فيلم از تنهايی رنج میبرند، اما آنها كه پختهترند، آرامترند. استحاله پايانی چه وقت كليد خورد؟ آيا شاهكليد در دستان نعيم بود؟