«امتحان نهایی» در نهایت کمی کسلکننده است و حوصله بخشی از مخاطبین را سر خواهد برد.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
«امتحان نهایی» دومین فیلم کارگردان خود، عادل یراقی به حساب میآید. اما نکتهای که فیلم را در میان مخاطبین مطرح کرده است به فیلمنامه آن برمیگردد که توسط عباس کیارستمی نوشته شده است. در تبلیغات تلویزیونی فیلم هم مانور اصلی روی همین بخش انجام شد و اعلام اینکه «امتحان نهایی» بر اساس آخرین فیلمنامه مرحوم عباس کیارستمی نوشته شده است توجه افراد زیادی را به سمت فیلم جذب کرد. استفاده از شهاب حسینی به عنوان نقش اول تلاش دیگری بود که در جهت موفقیت تجاری فیلم به کار گرفته شد در حالی که به ندرت در آثار کیارستمی شاهد حضور بازیگران مشهور بودهایم. داستان فیلم از یک موقعیت بحرانی آغاز میشود. فرهاد (شهاب حسینی) در خانه یکی از شاگردان خود مشغول تدریس است که متوجه نگاههای عصبی او میشود. دوربین کمی عقبتر و از لای در یکی از اتاقها مکالمه بین فرهاد و دانشآموزش که سعید نام دارد را نشان میدهد و ما بدون اینکه متوجه کلمات ردوبدل شده باشیم برملا شدن یک راز را درک میکنیم. سعید با عصبانیت از پای میز بلند میشود و کمی بعد شروع به شکستن شیشهها میکند.
میتوان گفت در فیلم «امتحان نهایی» با یکی از گویاترین افتتاحیههای امسال روبهرو هستیم. تنش لازم برای درگیر شدن مخاطب با سوژه اصلی و شخصیتهای درگیر در آن به درستی و بدون اضافات نمایش داده میشود و گره درام در همان چند دقیقه ابتدایی کاشته میشود. فرهاد به مادر سعید، پوران علاقهمنداست و به زودی با او ازدواج خواهد کرد. عدم پذیرش ابن موضوع سعید را به سمت ناهنجاری سوق میدهد. متأسفانه روندی که در ادامه مشاهده میشود این گویایی و تأثیرگذاری ابتدایی را ندارد. در مرحله اول باید به این نکته توجه داشت که فیلمنامه فیلم توسط شخصی به نام عباس کیارستمی نوشته شده است. با نگاهی به کارنامه کیارستمی و تماشای آثار مطرح او، مؤلفههایی را مشاهده میکنیم که چندان با اصول استاندارد درامپردازی همخوانی ندارند. استفاده از نابازیگر، توجه به نکات بسیار ریز در گفتوگوهای روزمره که زمان آنها را به شکل قابلتوجهی افزایش داده و واقعگرایی را دوچندان میکند، درامزدایی و توجه به نمودهای بیرونی احساسات شخصیتها در موقعیتهای مختلف و کاهش ضربآهنگ داستان برای هرچه نزدیکتر شدن به ضربآهنگ زندگی شخصیتهای موردنظر از مؤلفههای فیلمها و فیلمنامههای او به حساب میآیند.
مسیری که داستان «امتحان نهایی» در پیش میگیرد هم از این قاعده مستثنا نیست و بخشی از این مؤلفهها را با خود به همراه دارد. نکتهای که فیلم را در سطحی پایینتر از آثار مطرح کیارستمی قرار میدهد در غیاب دو ویژگی مهم به وجود آمده است که یکی به کیفیت متن برمیگردد و دیگری وابسته به ایدههای اجرایی فیلم است. احتمالا بین اکثر مخاطبین آثار کیارستمی این توافق وجود دارد که شیوه قصهگویی او بسیار ساده و بیآلایش بود. این نکته به درستی در مورد کیارستمی مطرح میشود اما باید توجه داشت که داستانهای او با وجود شیوههای طرح سادهشان، موضوعاتی مهم، پیچیده و تأثیرگذار را در بر داشتند. برای مثال قصهگویی ساده «باد ما را خواهد برد» در کنار ایدههای معنایی هجوآمیزش معنا میگیرد یا داستان «طعم گیلاس» یکی از پیچیدهترین کنشهای بشری یعنی خودکشی را واکاوی میکند. حتی وقتی به فیلمی مثل «خانهه دوست کجاست» نگاه میکنیم – که بیشترین نزدیکی تماتیک را با «امتحان نهایی» دارد – به اشارههایی برخورد میکنیم که تصویری از مسئله تربیت و آموزش در یک نسل نمایش میدهند اما داستان ساده فیلم «امتحان نهایی» راجع به هیچ چیز خاص و پیچیدهای نیست.
یک درگیری ساده که نکته متفاوت و جدیدی از آن هم مورد واکاوی قرار نمیگیرد و میتوان گفت به شیوهای کلیشهای و تلویزیونی به نمایش درآمده است. البته فیلمساز توانسته در لحظاتی از روزمرگی به خلق موقعیتهایی تأثیرگذار برسد. مانند جایی که ماشین فرهاد در کارواش متوقف شده و برای چنددقیقهای برق قطع میشود. دلهره بیتأکید جاری در این صحنه در کنار دیالوگهای فرهاد و پوران راجع به آینده و مشکلاتشان موقعیتی قابلقبول را خلق کرده است. ویژگی دوم که در اکثر آثار کیارستمی وجود داشت اما اینجا دیده نمیشود ایدههای بصری متناسب با فضای داستان است. روایت قصه در فضاهای غیرشهری یکی از شگردهای تکرارشونده کیارستمی بود که فضاسازی متناسبی برای سادگی روابط شخصیتها فراهم میکرد. فراموش نکنید در یکی از معدود آثار شهری کیارستمی «کلوزآپ»، شاهد یکی از پیچیدهترین فرمهای قصهگویی او هستیم. اما جستوجوهای ساده پسرک «خانه دوست کجاست» در پیچوخم آن تپهها که تصویرشان در ذهن بسیاری از دوستداران کیارستمی ثبت شده است معنا پیدا میکرد. جادههای خاکی مارپیچ در «طعم گیلاس» یا مسیری که شخصیت اصلی «باد ما را خواهد برد» برای آنتندهی گوشی از روستا به کوههای اطراف طی میکرد همه و همه عناصری بودند که فضای بکر و هماهنگ آثار او را خلق میکردند.
اما «امتحان نهایی» تقریبا فاقد مولفههای شاخص بصری بوده و تصویری از موقعیتهای خود در ذهن مخاطب ثبت نمیکند. رفتوآمدها در خیابانها و کوچههای شهری که هویت درستی هم پیدا نمیکند در اکثر لحظات فیلم دیده میشود. طرح اجرایی اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم مبتدیانه است و با سادگی فاصله دارد. سادگی ناب و تأثیرگذار آثار مطرح کیارستمی پس از چندین سال کار و تجربه در اجرای داستانهای اینچنینی حاصل شده بود و وسواس فیلمساز در انتخاب قابهایش کاملا ملموس بود. اما ایدههای بصری «امتحان نهایی» صرفا اولین انتخابهای فیلمساز بودهاند یا حداقل چنین به نظر میرسد. «امتحان نهایی» در نهایت کمی کسلکننده است و حوصله بخشی از مخاطبین را سر خواهد برد. اما اگر ضربآهنگ آرام فیلم و توجه به جزییات گفتوگوها و موقعیتهای روزمره را بخشی از سبک خاص کیارستمی بدانیم که به فیلم منتقل شده است، آن وقت کمبودهای ساختاری بعدی را مشاهده خواهیم کرد. حضور نصف و نیمه سبک کیارستمی به ضرر فیلم تمام شده و روایت این داستان بیفراز و فرود در کنار ایدههای بصری کلیشهای به نتیجه موفقیتآمیزی منجر نشده است. با وجود کمبودهایی که در بحث کارگردانی به چشم میآید، به سادگی میتوان فهمید که این فیلمنامه جز کارهای درجه یک عباس کیارستمی نیست. اگر به دنبال تجربهای دیگر از آثار کیارستمی هستید، شاید تماشای دوباره یکی از آثار گذشتهاش فکر بهتری باشد.