«رگ خواب» بسترسازی مناسبی برای خلق و گسترش یک قصه را ندارد. پس یک قصه ناقص نمیتواند به سینما تبدیل شود.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
«رگ خواب» چهارمین اثر سینمایی حمید نعمتالله قصهیی زنانه دارد، اما در بطن این قصه شبه زنانه نعمتالله کوشیده است درونیات یک زن مطلقه را با موقعیتهای عاشقانه منطبق کند. اما کدام عشق؟ «رگ خواب» نتوانسته در روایت و خلق یک شخصیت زن با روحیات و عواطف خاص به آن انسجام لازم برسد. مینا طلاق گرفته و دنبال کار میگردد در یک فستفود فرم استخدام پر میکند و کامران که اساسا معلوم نیست در آن فستفود چه وظیفهیی دارد دلباخته مینا میشود. مینای بیسرپناه و آواره با چند بار ابراز عشق و کارهای دمدستی از سوی کامران همانند دخترهای تازه بالغشده(که البته در این دهه دختران بالغشده هم مثل مینا ضعیف و منفعل نیستند) عاشق کامران میشود. «رگ خواب» شروع خوبی دارد اما این خوب بودن فقط پنج دقیقه اول فیلم است. از آنجایی که «رگ خواب» را یک زن نوشته، سعی کرده در جزئیات عاطفی مینا عمیق شود به همین دلیل فیلم رگههایی از فمینیسمبودن را به خودش گرفته البته این فیلم سعی ندارد که از حقوق یک زن دفاع کند چرا که این فیلم اساسا ضدزن است. مینای «رگ خواب» مصداق بیرونی ندارد. او یک تیپ عقبافتاده از یک زن ایرانی است. منفعل و نیازمند یک حامیست با این که یکبار در عشق شکستخورده اما دوباره عاشق میشود. عشق او قبل از این که یک احساس باشد بیشتر به یک خرافه شباهت دارد، یک خرافه ذهنی بیدلیل، آن هم در دهه نود! «رگ خواب» به دلیل مناسبات و موقعیتهایی که برای مینا میسازد میخواهد تنهایی یک زن را به تصویر بکشد اما زبان فیلم در بیان یک قصهی ملودراماتیک به شدت الکن و غیرباور است به طوری که شخصیت زن فیلم و بحرانهایی که برایش پیش میآید تماشاگر را به یاد فیلم «سربه مُهر»هادیی مقدمدوست میاندازد که نعمتالله نویسنده آن فیلم بود. چرا زنان در فیلمنامهها و فیلمهای نعمتالله به این اندازه سست و بیاراده هستند؟ انگار آنان از سیاره دیگری آمدند. احساس و عشقشان را سرکوب میکنند، منزویاند و خیلی ساده گول میخورند. آیا همچین زنی هر چند مطلقه و بیوه و سادهدل وجود دارد؟ مینای «رگ خواب» هم مثل زن فیلم «سربه مُهر» که در هر دو فیلم لیلا حاتمی بازی کرده است در خلسه و پیشداوریهای ذهنی زندگی میکند. نریشنهای مینا که معلوم نیست برای پدرش میگوید یا برای خودش به روند قصه کمکی نمیکند. آیا پدری وجود دارد یا این که کارکرد استفاده از نام پدر فقط به معنای نریشنگویی است؟ زیرا که پدر در اواسط فیلم محو میشود. مینا میتوانست این حرفها را جلوی آینه هم بزند! اساسا سینما برای نشان دادن است، با نریشنسرایی نمیشود قصه را شکل داد. با نریش نمیشود گذشته و حالات روانی کاراکتر را درک کرد. «رگ خواب» آنقدر از سینما و مختصات دراماتیک دور است که بهتر میبود این فیلم در غالب یک رمان نوشته میشد و مطمئنا تاثیرش برای خوانندهاش بیشتر میشد، چرا که مینا با نریشن میخواهد احساسات خود را نسبت به موقعیتی که در آن گیر افتاده را به تماشاگر القا کند، که این یک ضعف اساسی برای فیلم «رگ خواب» به حساب میآید. از سوی دیگر قصه از نمای بیرونی دادگاه شروع میشود از جایی که مینا در نریشن میگوید طلاق گرفته است آن هم از یک مرد معتاد، به گفته خودش مهریهاش را گرفته اما زیاد نیست، حتی نمیتواند هزینه دندانپزشکی را پرداخت کند! قصه چیزی از زندگی قبلی مینا به مخاطب نمیگوید. میخواهد خانه اجاره کند اما میرود پیش دوستش در ادامه به جایی شبیه به انباری پناه میبرد که اشتباهات چاپی کامران را درست کند مگر میشود؟ بله در «رگ خواب» همهچیز ممکن است جز منطق شخصیت و منطق روایی. مسیر کند قصه مینا را به جایی میکشاند که مخاطب باید قبول کند که مینای بیسرپناه به دلیل غرزدن دوستش به آن انباری کامران پناه برده است. اساسا شکلگیری رابطه عاطفی که میان مینا و کامران شکل میگیرد بیمنطق است. رابطه عاطفی از نظر نعمتالله برای بدست آوردن یک زن خواندن آهنگ خارجی یا نزدیکی سروکله در یک لباس یا خوردن خاک کنار اوست، اما نکته مهم: مینا یک زن مطلقه است چگونه با یک صبحانه درست کردن از سوی کامران در دام عشق میافتد؟ ظریفترین سطح عاطفی یک زن هم به این اندازه نمیتواند باعث تسلیمشدن در یک اتفاق ساده از سوی یک مرد ناشناخته خلاصه شود.
اگر مینا یک پیر دختر با مختصات شخصیتی عجیب و غریب بود که هیچکس را در جهان ندارد حتی یک دوست که به او غر بزند، شاید میشد لحظات عاطفی مینا را تا حدودی درک کرد به این دلیل که تا به حال کسی برای او صبحانه درست نکرده یا کسی به او تولدش را تبریک نگفته یا تا به حال کسی او را به اسکی دعوت نکرده باشد؛ اما این موقعیتهای سطحی فارغ از نگاه روانشناختی به مقوله طلاق و تنهایی یک زن در جامعه باعث آسیب رسیدن به جزئیات و لایههای درونی فیلم و کاراکتر مینا شده است. فیلمساز آنقدر درگیر کلیت قصه و خلق بیهویت یک زن شده که نتوانسته در شخصیتپردازی و فضاسازی متمرکز باشد. فیلمساز برای نشان دادن تنهایی مینا نماهای اکستریم لانگ شات خانهیی که مینا در آن زندگی میکند را به تماشاگر نشان میدهد که تنهایی مینا عمق پیدا کند، اما کارکرد این نماها ارجاعات نامفهومی است که فیلمساز برای شخصیتپردازی مینا تدارک دیده است. «رگ خواب» اگر چه در اجرا به مراتب بهتر از «آرایش غلیظ» است اما به هیچ وجه نمیشود نکته مثبتی را در این فیلم رویت کرد. با این که نویسنده فیلم یک زن بوده اما نتوانسته شخصیت یک زن را در دهه کنونی خلق کند. نقش زن در فیلمنامه «رگ خواب» این قدر خام و دمدستی است که اگر یک زن در موقعیت مینا قرار بگیرد مطمئنا به این شکل رفتار نمیکند. یک زنی که در عوالم خود عاشق و دلخسته مردی شود که مرد به او خیانت کند و زن به دست و پای او بیافتد و آواره خیابان و مرکز نگهداری زنان بیسرپرست شود؛ حتی صدای همایون شجریان هم نتوانسته عواطف درونی مینا را برای تماشاگر ملموس کند. هر چند که استفاده ابزاری از صدای یک خواننده روش مناسبی برای درگیر کردن عواطف تماشاگر با کاراکتر یک فیلم نیست، اما صدای همایون شجریان بر فیلم اولویت دارد.
«رگ خواب» بسترسازی مناسبی برای خلق و گسترش یک قصه را ندارد. پس یک قصه ناقص نمیتواند به سینما تبدیل شود؛ وقتی فیلمنامه با ضعف جدی روبروست از کارگردانی نعمتالله هم نمیشود توقع خاصی داشت، هرچند که فیلمساز مسلط بر قواعد و اصول فیلمسازی باشد. اگر قصه توانایی تعریفشدن نداشته باشد فیلمساز هم با مشکل مواجه میشود و نمیتواند پایه و اساس فیلمش را شکل بدهد. هنوز هم فیلم «بوتیک» از نظر محتوا و فرم بهترین اثر سینمایی نعمتالله است. لیلا حاتمی در نقش مینا اگر چه سعی کرده است که موقعیت عاطفی و تنهایی این شخصیت را به تماشاگر القا کند اما به دلیل ضعف فیلمنامه و انتخاب اشتباه پارتنر (کوروش تهامی) مینا تبدیل به یک کاراکتر سطحی و تکراری شده است. لیلا حاتمی را در چنین ابعادی بارها بر پرده سینما دیدهایم زنی رنج کشیده و آسیبپذیر که در عوالم عجیب و غریبش سرگردان است. این فیلم به لحاظ بعضی از سکانسها و نماهای کشدار بهتر میبود در اکران عمومی کوتاهتر میشد زیرا بازی با رنگ و بعضی از قابهای بیثمر ریتم فیلم را کند کرده است؛ «رگ خواب» برای حمید نعمتالله که فیلم «بوتیک» و سریال «وضعیت سفید» را ساخته یک اثر ناامیدوارکننده به حساب میآید. همان طور که گفته شد اگر «رگ خواب» با پردازش بیشتر در غالب یک رمان به تحریر درمیآمد این امکان وجود داشت که رمان موفقی باشد. اما «رگ خواب» پتانسیل لازم برای قصه تعریف کردن در قاب و چارچوب سینما را ندارد چنانچه این فیلم به لحاظ هجوم تعریف و تبلیغهای بیموردی که از آن در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر شده بود میتواند با استقبال تماشاگر مواجه شود، اما نمیتواند اثری ماندگار در تاریخ سینما و ذهن مخاطب باشد.