«پرسه در حوالی من» میزانسنهای استانداردی دارد، اتصال نماها تخت به نظر میرسد. غالب اثر به درستی انتخاب شده و فرم به محتوا آسیب نرسانده.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
«پرسه در حوالی من» اولین فیلم غزاله سلطانی که این روزها در گروه هنر و تجربه اکران شده است، قصهی زنانه دارد، قصهیی که میکوشد در بستری ملودراماتیک تنهایی یک زن را روایت کند. سایه که به دور از خانواده زندگی میکند در آستانهی سی سالگی با بحران مواجه شده و اساسا در موقعیتی بغرنج گیر افتاده است. سلطانی مختصات و مناسبات قصهاش را به درستی انتخاب کرده. امکان دارد بعد از پایان فیلم به این فکر کنیم که «پرسه در حوالی من» میتوانست ادامه داشته باشد و هفتاد و پنج دقیقه برای روایت همچین موضوعی کم باشد اما با دقت بیشر در جزئیات درک میکنیم که این فیلم به درستی درامپردازی شده و توانسته جهانی تازه از تنهایی یک زن برای تماشاگر ترسیم کند. اساسا این فیلم بیادعا در بستری مناسب گاه با دیالوگ و بیشتر با سکوت دنیای یک دختر مجرد را که در بحران سنی قرار گرفته را نشان میدهد. فیلم در ارتباط با زنان در سینمای ایران کم ساخته نشده. هم اکنون فیلمی در حال اکران است که آن هم یک فیلم زنانه است اما بیسروشکل و غیرمنطقیست. طوری که انگار فیلمساز مردش به هیچ وجه از دنیای زنان خبر ندارد. در موازات با آن فیلم «پرسه در حوالی من» که یک فیلمساز زن آن را ساخته، توانسته پیچیدگی دنیای زنان را با شکلی منطقی به تماشاگر نشان بدهد. موقعیت و نوع روایت به گونهای شکل میگیرد که تنهایی سایه و پیچیدگی شخصیتی او کاملا قابل درک است. مادرش برای او دنبال شوهرست برایش سفره نذر میکند سایه هم دوست دارد تا از تنهایی رها شود به دوستش مریم که در شرف ازدواج کردن است غبطه میخورد از سوی دیگر تفکر سایه از ازدواج پسردار شدن است، به طوری که پسر داشتن برای او از شوهر داشتن ارجحیت بیشتری دارد، از بچه گربهها مراقبت میکند در دیالوگی هم میگوید مادرگربهها معلوم نیست کجا هست. دقیقا همین قصه به واقعیت تبدیل میشود. سایه نگهداری نوزادی را قبول میکند که معلوم نیست مادرش کجاست، اساسا در نیمههای فیلم با یک تغییر فاز مواجه میشویم از زمانی که سایه به خونهی همسایه میرود و برای چند ثانیه نوزاد همسایه را در آغوش میگیرد میفهمد که تنهایی او ارتباطی به ازدواج ندارد. چرا که او ازدواج را برای بچهدار شدن میخواهد، قبلتر از این سکانس متوجهی گارد گرفتن سایه در ارتباط با ازدواج میشویم. دوست قدیمیاش که او را به خانه میرساند قصد دارد با سایه ارتباط دیالوگی و عاطفی را برقرار کند اما سایه به عناوین مختلف طفره میرود و نمیخواهد وارد مسئلهی عاطفی شود، اما مسئلهی اصلی اینجاست که سایه به دور خود حصار کشیده است و نمیخواهد از این حصار بیرون بیاید، سایه ضربه خورده است. مریم در دیالوگی نام بهنام را میآورد که سلطانی به بهنام نمیپردازد. بهنام در حد یک دیالوگ گذرا در فیلم وجود دارد. اما میشود درک کرد که سایه قبل از این حصار کشیدن و در تنهایی فرو رفتن کسی را به نام بهنام در زندگیاش داشته که نتوانسته با او به توافق برسد. اساسا این ضربه خوردن عشقی از سوی بهنام باعث شده سایه به انزوای خود خواسته برسد، به همین دلیل نمیتواند با مردهای دیگر ارتباط برقرار کند. سایه که در یک مشاور املاک کار میکند زمانی که میخواهد خانهیی را به زوج جوان نشان بدهد با نگاهی حسرتآمیز شاید در ذهنش خودش و بهنام را تصور میکند، موهایش را کوتاه و آرایش میکند همکار مردش متوجهی تغییر ظاهری او میشود و تبریک میگوید انگار سایه از متوجه شدن تغییر ظاهریاش توسط یک مرد خوشحال میشود اما این شوق را سرکوب میکند، او ظاهرش را تغییر میدهد که مثل همکار کناریاش به چشم بیاید اما به دلیل اتفاقات درونیاش نمیتواند با جنس مخالفش ارتباط برقرار کند، حتی میترسد با آن سروشکل در خیابان میان آدم ها راه برود زیرا فکر می کند که نظر همهی مردها را به خودش جلب میکند.
سایه در یک بحران عجیب و غریب غرق شده است که نمیتواند خودش را نجات بدهد دلش میخواهد بچهدار شود اما اشتیاقی به ازدواج کردن ندارد. اما به یک مرد نیاز دارد به همین دلیل دوست دارد که پسر داشته باشد مادری کردن به ازدواج را بیشتر ترجیح میدهد، سایه میخواهد توسط یک نوزاد پسر تنهاییاش را پر کند و آن حس زنانگی و مادرانه را به نوزادش انتقال بدهد اساسا نگاه فیلمساز به مشکل سایه یک نگاه روانشناختی محسوب میشود. نگاهی که تا به امروز در سینمای ایران به آن پرداخته نشده این موضوع بنا به شرایط اجتماعی و جایگاه سایه تدارک دیده شده، محوریت فیلم سایه است و فیلمساز با نگاه درستی در احساسات و عواطف او عمیق شده و توانسته بستری فراهم کند تا سایه را به آن چیزی که دلش میخواهد برساند، همه چیز خوب پیش میرود تا زمانی که سایه نوزاد را به دکتر میبرد و میفهمد نوزاد مریض است از آن سکانس تا پایان به نظر میرسد ریتم فیلم کند میشود و چرخهی درام کم میآورد. چرا که تماشاگر در سکانسهای مواجه شدن سایه و عسل منتظر شنیدن دیالوگ است. عسل به عنوان مادر، نوزاد را از سایه میگیرد و میخواهد به نوزاد شیر بدهد. هوشمندی سلطانی به عنوان فیلمساز در بهرهگیری از احساسات مادرانه میان عسل و نوزاد در سکوت به مراتب طبیعی و فارغ از دیالوگهای شعارگونه از آب درآمده است چرا که اگر در این سکانس دیالوگ برقرار میشد مطمئنا سکانس تاثیربرانگیز بودنش را از دست میداد، اما مهمترین بخش فیلم سکانس پایانی و افتادن سایه روی تخت میان لباس و اسباببازیهای نوزاد است. انگار سایه کار مهمی را انجام داده و حالا از رساندن نوزاد به مادرش خستگی را از تن بیرون میکند، دوباره تنهایی سراغ سایه میآید و آیندهی خود را مانند کبریتهای سوخته میبیند. سایه حتی میان تبریکهای تولد سی سالگیاش خود را تنها میبیند و نمیتواند آن حصار به دور خود کشیده را بشکند و از تنهایی رهایی پیدا کند. شکل سایه به انتظار شباهت دارد در هر ماشینی که میشیند سریع پنجره را پایین میدهد تا نفس بکشد و زمانی هم که در خانه حضور دارد کنارپنجره مینشیند، انگار سایه در آن انزوا و حصار هر از گاهی پنجره را به سمت آدمها باز میکند تا بتواند نفس بکشد.
«پرسه در حوالی من» به لحاظ پرداخت به احساسات و عواطف یک دختر سی ساله توانسته صرفا یک فیلم زنانهی خوش ساخت باشد. اگر چه زمان فیلم کوتاه است اما غزاله سلطانی به عنوان یک فیلمساز زن توانسته موضوع مهمی را مطرح کند، مخاطب این فیلم فقط زنان نیستند بلکه مردان هم میتوانند با فیلم همراه باشند، اساس و چارچوب فیلم اگر چه به یک زن میپردازد اما هرگز این فیلم نگاه فمینیسمی ندارد و نمیخواهد ضد مرد باشد. سایه به عنوان یک دختر سیسالهی مجرد که در دههی نود زندگی میکند به درستی شخصیتپردازی شده، دختری که میداند نیاز زندگیاش چیست اما حاضر نیست برای رسیدن به نیازش دوباره در عشق شکست بخورد. او مادر بودن را دوست دارد اما انسانیت را به مادر بودن ترجیح میدهد. رساندن نوزاد به مادرش توسط سایه یک کار انسانی به حساب میآید سایه مصداق بیرونی دارد اگر چه شاید سایهها کم باشند اما هستند دخترانی که به این اندازه احساس مسئولیت میکنند.
اما یکی از نکاتی که فیلمساز ما میتوانست بیشتر به آن بپردازد، رابطهی احساسی میان نوزاد و سایه بود که میشد سکانسهای بیشتری از سایه و نوزاد در فیلم دید. این سکانسها باعث میشد تا سایه به یک قهرمان نزدیک شود مثلا میتوانست بعد دو ماه از بیماری نوزاد باخبر شود و بعد دنبال مادر نوزاد بگردد، آن وقت در سکانس آخر تنهایی سایه بیشتر احساس میشد.
«پرسه در حوالی من» میزانسنهای استانداردی دارد اتصال نماها تخت به نظر میرسد. غالب اثر به درستی انتخاب شده و فرم به محتوا آسیب نرسانده، انتخاب مهراوه شریفینیا برای بازی در نقش سایه به نوعی ریسک به نظر میرسید زیرا شریفینیا تماشاگر را به یاد سریال «خداحافظ بچه» میاندازد اما شریفینیا در نقش سایه توانسته از آن شخصیت تلویزیونی فاصله بگیرد و بتواند سایه را به شخصیتی دیگر با ابعاد گسترده و عمیقتری تبدیل کند. اگر چه این فیلم میتوانست سکانسهای بیشتری داشته باشد اما فیلمساز به عنوان یک اثر تجربی توانسته حرفش را به طور صحیح و واضح بیان کند.