فیلم «شماره 17 سهیلا» در کلیت با کمبودها و اشتباههای ساختاری جدیای روبهرو است.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
محمود غفاری در اولین فیلم خود به روایت داستان زندگی دختری چهلساله پرداخته که هنوز موفق به ازدواج نشده است. شاخ و برگهای داستان و مسیر پیشروی آن فضایی را ایجاد میکنند که مسئله تاخیر در ازدواج را به یک سوژه اجتماعی تبدیل میکند و مشکلات ناشی از آن را محور خود قرار میدهد. بخش مثبت فیلم در همین طرح ابتدایی واقع شده است. ایده و موضوعی که در مرکز روایت قرار گرفته از مسائل کمتر مطرح شده در سینمای ایران است در حالی که موضوعی کاملا قابللمس و فراگیر است و به وفور در جامعه مشاهده میشود. بنابراین اولین قدم در ساخت این فیلم محکم برداشته شده و طرح اولیه پتانسیل تبدیلشدن به فیلمی تأثیرگذار و متفاوت را داشته است. اما مراحل بعدی برای بسط و گسترش ایده و در نهایت اجرای آن به خوبی کار نشدهاند. نویسنده در «شماره ۱۷ سهیلا» از همان سکانس اول وفادار ماندن به خط داستانی و روایتگری منحصر به شخصیتهای اصلی را کنار میگذارد و شیوهای مستندگونه در پیش میگیرد.
فیلم با سکانسی شروع میشود که در آن افراد مختلف مقابل دوربین قرار میگیرند و از ویژگیهای همسر موردنظر خود صحبت میکنند. کمکم متوجه میشویم که این مکان یک موسسه ازدواج و همسریابی است که در ادامه شخصیت اصلی داستان آنجا حضور پیدا میکند. این سکانس با افراد دیگر در چندین بخش از فیلم تکرار میشود و حداقل تا لحظات پایانی نمیشود تشخیص داد از زاویه دید کدام شخصیت به نمایش درآمده است. سکانسی با ماهیت کاملا گزارشی که هیچ پیوند دراماتیکی با خط اصلی داستان ندارد. تکرار آن به فیلمساز کمک کرده تا به شکلی آسان و دمدستی ابعاد اجتماعی اثر را گسترش داده و مهمتر از آن فقر شدید فیلم در عناصر داستانی را جبران کند. این شگرد فقط در سکانس گفته شده خلاصه نمیشود و در کلیت فیلم هم شاهد آن هستیم. برای مثال در یک بخش از فیلم که زمان قابلتوجهی را اشغال میکند شاهد جلسهای هستیم که در آن از عواقب تأخیر در ازدواج و مشکلات جنسی حاصل از آن صحبت میشود. جملات ماهیتی خبری دارند و از دهان شخصیتی شنیده میشوند که هیچ پیوندی با داستان ندارد. نکته اینجاست که اتفاقا مهمترین حرفهای مورد نظر فیلمساز در همین سکانسهای گزارشی کار شده است و هشدارهایی که احتمالا اصلیترین هدف فیلم در آنها نهفته است به شکل مستقیم و بدون هیچ ظرافتی در این سکانسها بیان میشوند.
از آن طرف بخشهایی از فیلم که در خط داستانی قابل تعریف هستند و شخصیت اصلی فیلم، سهیلا را در مرکز خود دارند به ندرت جایگاه کاربردی پیدا میکنند. بخشی از این سکانسها به دورهمیهای سهیلا و دوستانش اختصاص پیدا کرده است که دیالوگهایی کاملا قابل پیشبینی و سطحی در بینشان ردوبدل میشود. شوخیهای کاملا آشنا و دمده و یا ناراحتشدنهای پیاپی سهیلا از اشاره دوستانش به وزن بالای او نه تنها تصویر جذاب و هوشمندانهای از مشکل مطرح شده نمیدهند بلکه از ارائه یک تحلیل اجتماعی ساده هم ناتوان میمانند. بخشهای داستانی حتی در درون خود هم فاقد پیوستگی هستند و میتوان گفت فیلم به مرحله داستانپردازی نمیرسد. نمیشود دلیل واضحی برای حرکت فیلم از یک سکانس به سکانس دیگر پیدا کرد. یک سکانس به دورهمی دوستانه میگذرد. سکانس بعد رویارویی سهیلا با دو تا از دوستپسرهای سابقش را نمایش میدهد. اینجا هم دیالوگها بیهدف و سطحی نوشته شدهاند. از بین گفتوگوی آنها چیزی از شخصیت سهیلا و ویژگیهای خاص او دستمان را نمیگیرد. میتوان گفت برگزاری گفتوگوها به شیوهای کلیشهای صورت گرفته است. تصور کنید اگر دختر و پسری که قبلا با هم رابطه داشتهاند پس از مدتها یکدیگر را ببینند چه صحبتهایی بینشان ردوبدل میشود. اولین جملاتی که به ذهن میرسد، تیپیکالترین بحثها همانهایی هستند که در فیلم میبینیم. در نتیجه عمل شخصیتپردازانهای را شاهد نیستیم. سهیلا در اکثر سکانسهای فیلم روی پرده است اما غیر از این که به چهلسالگی رسیده و هنوز ازدواج نکرده چیز مهم دیگری از او نمیفهمیم.
حدود بیست دقیقه پایانی فیلم تنها بخشی است که میتواند توجه مخاطب را به خود جلب کند. چون فقط در همین بخش است که واقعا شاهد یک اتفاق هستیم. اتفاقی با ویژگیهای دراماتیک. در این سکانس سهیلا که برای اولینبار به موسسه رفته تلاش میکند در میان جمع صحبت کرده و از مشکلاتاش بگوید اما غرورش اجازه نمیدهد و از موسسه خارج میشود. در راه بازگشت به خانه با پسری به نام مسعود آشنا میشود. مهرداد صدیقیان اگرچه حضورش در نقش مسعود کاملا کوتاه است اما موفق میشود بسیار مسلط و دقیق خصوصیات پسری چون مسعود را در جزییات رفتاریاش منعکس کند. صدیقیان از نحوه حرفزدن و ادای دیالوگها گرفته تا بازی بدنش را تحتکنترل دارد و بخش پایانی فیلم را از آن خود میکند. تفاوت این بخش با کلیت فیلم هم در متن و هم در اجرا قابل بررسی است. رویارویی سهیلا و مسعود تقریبا تنها بخشی است که دیالوگنویسی جذاب و هوشمندانهای دارد. همچنین کیفیت بازیها در این چند دقیقه به شکل قابلتوجهی چشمگیر است. برخورد اعتمادبهنفس مسعود و شرم پنهان سهیلا برای اولین بار شخصیتها را به یک موقعیت دراماتیک جدی و تأثیرگذار میبرد و این موقعیت دقیقا همان عنصری است که فقدانش در کل فیلم حس میشود. هم در سکانسهای داستانی بیرمق و هم در بخشهای گزارشی بیظرافت و مستقیمگو.
فیلم «شماره ۱۷ سهیلا» در کلیت با کمبودها و اشتباههای ساختاری جدیای روبهرو است. نحوه استفاده از سکانسهای گزارشگونه در فیلم موفقیتآمیز نیست و حجم بالای مستقیمگویی این سکانسها در کنار بخشهای داستانی ضعیف، طرح ساختاری جالبی ایجاد نکرده است. ضمن این که فیلم اجرای بسیار ابتدایی و آسانگیرانهای دارد و تقریبا هیچ طرح بصریای برای این حجم از دیالوگ به کار گرفته نشده است. تنها ایده اولیه و بخش پایانی فیلم به عنوان نکات مثبت قابلطرح هستند. در چنین وضعیتی به سختی میتوان چشمانتظار فیلم بعدی محمود غفاری ماند.