دربارهی «نگار» میشود گفت که جذاب است. تقریبا نو است. جسور است. تکراری نیست پس تاثیر متفاوتی خواهد داشت.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
۱/ تم فیلم
«نگار» به جستجو و کشمکش ذهنی دختری جوان (نگار جواهریان) به همین نام، برای پی بردن به راز قتل پدرش (علیرضا شجاعنوری) میپردازد. جستجویی که همواره در جریان است تا هر لحظه دستی را در درام رو کند و تا لحظهی آخر، به اندازهی یک چشم بر هم زدن هم نگار را از خواب آشفتهاش بیدار نکند.
۲/ ژانر فیلم
چهارمین ساختهی بلند سینمایی رامبد جوان، برخلاف دیگر آثار وی، نه کمدیست و نه آمیخته به طنز. اینبار رامبد جوان به سراغ درامی معمایی- جنایی رفته است که با احاطه شدن در فضایی سوررئال، تنش و کشمکش را در مسیر جستجوی قهرمان اصلی خود به گونهای بالا میبرد که خیال و غیرخیال را به عنوان عنصری جدا ناشدنی، چاشنی تمام لحظههای فیلم میکند.
۳/ کارگردان فیلم
تهیهکننده و مجری خوشقریحه و خندهروی این روزهای برنامهی «خندوانه» جای خود در دل مخاطبین تلویزیون را پیش از این، با بازی در نقش فرید سریال «خانه سبز» باز کرد. رامبد، جوانی پرشور و جذاب بود که بازیگری را در دههی ۷۰ و با تئاتر آغاز کرد و در ادامه به فعالیت در عرصهی بازیگری و کارگردانی سینما پرداخت. طبع کمدیمآب رامبد جوان باعث شد تا با کارگردانی فیلمی چون «ورود آقایان ممنوع» توانایی خود در مقام کارگردانی فیلم کمدی را نیز آشکار کند. این در حالیست که جوان، تاکنون بازیهای متفاوتی را نیز در فیلمهایی چون «کمکم کن» (رسول ملاقلیپور) و «گناهکاران» (فرامرز قریبیان) ارائه داده است.
۴/ نکته برجسته فیلم
نکته برجسته «نگار» در فرمگرایی آن است که تاثیر بسزایی در به وجود آمدن جهان مالیخولیایی فیلم دارد. از آنجا که قصه در بطن خود جستجوی قهرمان در پی یافتن حقیقت را بیان میکند، حقیقتی که هر لحظه روی دیگری از خود نشان میدهد، با فرمگرایی خاصی که بر سراسر فیلم حاکم شده، از جمله ادغام زمانهای مختلف و گفتگوی شخصیتها به جای یکدیگر، هر آن دیدی متفاوت به کل داستان حاکم میشود. در نتیجه فضای مالیخولیاییای که بر جهان نگار حاکم است، به ذهن بیننده نیز منتقل میشود و در نتیجه هر آن حقیقت دستنیافتی و در لحظهای دیگر قابل دسترس به نظر میآید.
۵/ رخداد اصلی فیلم
درام معمایی رامبد جوان از همان ابتدا، با خبر مرگ فرامرز ولیان آغاز میشود و با حکم تخلیهی خانهی او پس از فوتش، ماجراجوییهای تنها وارث او، دخترش نگار، ادامه مییابد. ماجراجوییای که رخداد اصلی فیلم را بین خیال و واقعیت رقم میزند و هر لحظه شناخت نگار را از آدمها و جهان اطرافش دگرگون میکند.
۶/ نوستالژی فیلم
فیلم «نگار» خوشبختانه تازه و جدید به نظر میآید چرا که نمونهی ایرانی خاصی نیست که تشابهش با این فیلم به سرعت برایمان جلب توجه کند. اما دیدار ناگهانی نگار با روح پدرش، و این که پدر تا حدودی او را راغب و راهنمایی میکند تا حقیقت پنهان قتلش کشف شود، بیاختیار ما را به یاد نمایشنامه «هملت» شکسپیر میاندازد. جستجوی قهرمان برای کشف راز قتل پدرش. در کنار این موضوع باید اشاره کرد که فیلم «نگار» با تکیه بر جریان سیال ذهن بیشباهت به آثار دیوید لینچ نمیباشد. هر چند به سرعت باید متذکر شد که «نگار» نمونهی دست صدم و بیشتر میتوان گفت یک «میل و شیفتگی» ناقص به سینمای دیوید لینچ را به ذهنمان متبادر میکند.
۷/ پرسشهای فیلم
فیلم «نگار» در قاعدهی ساختارشکن خود و در جریان منطق سوررئال که هر چیزی در آن ممکن است، تاحدودی جالب توجه است. اما پرسش بیپاسخ اساسیای دارد که در اینجا عنوان میکنیم: چرا نگار روح پدرش را میبیند؟ چه دلیل خاصی برای این دنیای متوهم نگار در فیلم گفته و یا به تصویر کشیده میشود؟ این حجم از دنیای پر از خیال و توهم نگار در صحنههایی از فیلم به حدی است که گمان میکنیم احتمالا شخصیت نگار تحتتاثیر مخدری قوی است. اما اگر نه، فیلمنامهنویس و یا کارگردان چه دلیلی برای ارايهی ارتباط نگار با جهان برزخی اطرافش که روح سرگردان پدر نیز مدام به سراغ او میآید و صحنهها چندینبار تکرار میشوند، وجود دارد؟ این پرسشیاست بیپاسخ که ضعف آن از فیلمنامه میآید.
۸/ ساختار فیلم
فیلم «نگار» با ساختاری خطی و از همان ابتدا با نگاهی فرمگرا آغاز میشود. به گفتهی پلیس، فرامرز ولیان خودکشی کرده است. نگار باور ندارد و از هنگامی که در عالم خواب روح پدرش را ملاقات و در بیداری چکی از او به طرز ماورایی در دستانش قرار میگیرد، ساختار غیرخطی فیلم همراه با پرسههای نگار در عالم خیال و واقعیت آغاز میشود. نگار در لابیرنت زمان سعی میکند به عقب برگردد و پرده از راز قتل پدرش بردارد. لابیرنتی که مانند گردبادی از وقایع او را در خود فرو میکشد.
۹/ المانهای فیلم
«نگار» فیلمی است که نباید با زبان واقعیت تعبیر شود. چرا که چنان فضای رمزآلود و معماگونهای به وجود میآورد، که هر لحظه مخوفتر و پیچیدهتر و از دال و مدلولهای جهان واقعی دور میشود. تمام بار بصری فیلم با فیلمبرداری بیشتر صحنهها در شب و استفاده از رنگهای کدر و خنثی سعی در نشان دادن ذهن سردرگم نگار دارد. تمام تنالیتههای خاکستری در لباس شخصیتهای فیلم حاکی از خاکستری و گنگ بودن کاراکتر درونیشان است. زمان گذشته و حال و آینده در هم ادغام میشود. کابوس و بیداری، برزخ و جهان واقع همگی انگار روز محشری برای نگار میسازند که بازتاب خود را با تاریک روشنهای ناگهانی فضا، با در هم پیچیدن روز و شب نشان میدهد و جهان آشفته و سوررئال فیلم را بیشتر عیان کند. رعنا، اسب محبوب پدر و نگار به عنوان نمادی از مظلومیت و پاکی در نیمهی اول فیلم معرفی میشود و در ابتدای نیمهی دوم که به دلیل بیماری و سخت جاندادن، توسط خود نگار کشته میشود، نمادی از پدر نگار است که تنها با گشوده شدن راز عجیب کشته شدنش، توسط نگار به آرامش میرسد.
۱۰/ برگ آس فیلم
«نگار» خوشساخت و جذاب است. بینقص نه، اما کمنقص است. داستان خوبی دارد که در فرم بصری پیچیدگیهای جذابی یافته است. بازیها خوب و قابل قبول است به طوری که میتوان پذیرفت تمام این شخصیتها وجوه جوکرواری در زندگی نگار دارند. اما برگ آس فیلم را میتوان در کارگردانی دقیق و حساب شدهی صحنه به صحنهی فیلم دانست که خوشبختانه سنخیت قابل قبولی با فضای سوررئالی که رامبد جوان سعی در نشان دادن آن داشته است، یافته و یک قدم روبه جلو برای جوان محسوب میشود. قدمی که نه در راه بارها امتحان شدهی او (ژانر کمدی) بلکه قدم در جادهای متفاوت و خوشمنظر است.
۱۱/ تاثیر فیلم
دربارهی «نگار» میشود گفت که جذاب است. تقریبا نو است. جسور است. تکراری نیست پس تاثیر متفاوتی خواهد داشت.