کاوه صباغزاده، کارگردان فیلم «ایتالیا ایتالیا» در مصاحبهای گفت که فیلمش به نوعی بیانیهای برای مشکلات فیلماولیها در سینماست.
فیلم سینمایی «ایتالیا ایتالیا» به کارگردانی کاوه صباغ زاده روز یکشنبه ۱۰ بهمن ماه اولین نمایش خود را در کاخ جشنواره سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر پشت سرگذاشت و با استقبال خوب منتقدین و مخاطبان روبهرو شد.
صباغزاده درباره روند نگارش فیلمنامه و ساخت این اثر که در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر رقابت میکند، گفتوگویی کرد.
هرچند مخاطب با این دید به تماشای «ایتالیا ایتالیا» می رود که یک اثر طنز ببیند، اما از جایی به بعد فیلم لحظات طنزش کم میشود و دیگر حتی فرصت خندیدن هم فراهم نمیشود!
من کمدی را در این نمیبینم که بیننده بخندد بلکه کمدی را در این میبینم که بیننده زمانی که از سالن سینما بیرون می رود حالش خوب باشد.
«ایتالیا ایتالیا» یک فیلم صرفا کمدی نیست بلکه ترکیبی از ژانرهایی چون درام، کمدی، فانتزی و موزیکال است. البته ژانر موزیکال در این فیلم به گونهای نبود که بازیگران دیالوگهای خود را به صورت آواز بیان کنند بلکه ترانههایی را که در فیلم پخش میشود میخوانند. ما در این فیلم بیش از هر چیز موسیقی میشنویم و همانطور که اشاره کردم هدف اصلی من از ساخت «ایتالیا ایتالیا» این بود که مخاطب با دیدن آن حالش خوب شود، چراکه خودم حال خوبی نداشتم.
مدتها درگیر ساخت یک پروژه سینمایی دیگر بودید ولی در نهایت «ایتالیا ایتالیا» را جلوی دوربین بردید.
برای ساخت اولین اثر سینمایی خود سه سال درگیر بودم. فقط یک سال طول کشید تا مجوز کارگردانی و پروانه ساخت بگیرم، خوشبختانه فیلمنامهای که ارائه کرده بودم در سازمان سینمایی اصلاحیه نخورد و به خاطر دارم که آقای احسانی معاون ارزشیابی و نظارت وقت، در جلسهای به من بن کتاب داد و گفت تو به ادبیات علاقمند هستی و اقتباس خوبی از ادبیات داشتی. همچنین به من گفت که فیلمم خوب خواهد شد و از من حمایت خواهند کرد. من با شنیدن این حرفها حال بسیار خوبی پیدا کردم و تصمیم گرفتم تا پیش تولید کار را آغاز کنم و عوامل فیلم خود را انتخاب کردم. بنیاد سینمایی فارابی نیز قرار بود از فیلم مورد نظر حمایت مالی کند، اما ای کاش از همان اول به ما میگفتند که نمیخواهند این کار را انجام دهند و بیشتر از یک سال طول کشید تا از این بنیاد جواب نه را بشنوم. در نهایت فیلم مورد نظر ساخته نشد. البته این را هم باید بگویم ساخته نشدن آن فیلمنامه سبب شد تا من «ایتالیا ایتالیا» را جلوی دوربین ببرم. اگر آن فیلمنامه ساخته می شد من هیچ وقت به دنبال ساخت «ایتالیا ایتالیا» نمی رفتم.
هرچند «ایتالیا ایتالیا» اقتباسی از یکی از کتابهای جومپا لاهیری است، اما فضای داستان به گونهای ایرانیزه شده است. دلیل ساخت این فیلم و اقتباس از یک داستان کوتاه چه بود؟ این درحالی است که زندگی سینمایی را هم چاشنی آن کردهاید.
این داستان کوتاه را هشت سال پیش خواندم و از همان زمان این داستان ذهنم را مشغول کرده بود و دوست داشتم از آن یک فیلم کوتاه بسازم، به همین دلیل یک فیلمنامه کوتاه برگرفته از این داستان نوشتم و آنطور که میخواستم نشد، چرا که این داستان هرچند یک داستان کوتاه ۱۲ صفحهای است اما آنقدر جزئیات داشت که در یک فیلم کوتاه جا نمیشد. این فیلمنامه را کنار گذاشتم و بعد از گذشت ۸ سال، سال گذشته تصمیم گرفتم این فیلمنامه را به صورت سینمایی بسازم. برای نگارش فیلمنامه آن یک ماه زمان گذاشتم و بعد متوجه شدم که فیلمنامه تبدیل به یک اثر تلخ شده ولی من نمی خواستم یک فیلمنامه تلخ بسازم و دلم می خواست فیلمی بسازم که هم خودم حالم خوب شود و هم مخاطب با دیدن فیلم حالش خوب شود.
داستان جومپا لاهیری که یک نویسنده هندی تبار است فضای کاملا شرقی دارد و یکی از دلایلی که حس میشود داستان بومی شده است، این است که داستان اصلی فضای شرقی دارد. در واقع میتوان گفت من داستان اصلی را با اتفاقاتی که برای خودم و دیگر کارگردانان فیلم اول رخ داده است ترکیب کردم. البته دوست داشتم برای به تصویر کشیدن این تلخیها روشی را استفاده کنم که بیننده به این تلخی ها بخندد.
به همین دلیل است که حس می کنیم فیلم در بخش هایی تبدیل به یک بیانیه سینمایی شده است؟
بله، بخش اعتراضها و نمایش مشکلات سینماگران کاملا عمدی بود و بسیاری از دوستانم هم میگفتند که این فیلم تبدیل به بیانیه شده که در جواب دوستان می گفتم که اگر این حرف ها را در مصاحبهای بیان کنم، دو روز بعد فراموش میشود پس میخواهم این حرفها به صورت یک فیلم ثبت شود. گاهی دوستان میگفتند که ممکن است بیننده عام خسته شود و من پاسخ میدادم که حق با شما است اما بخشی از مخاطبان این فیلم بچههای سینما هستند و تعداد آنها کم نیست. میتوانم بگویم این حرفها در دل من مانده بود و دوست داشتم این حرف ها را در دل یک فیلم بیاورم و به خوبی میدانستم که ممکن است فیلم تبدیل به یک بیانیه شود. باز هم تکرار میکنم که بسیاری از دوستان معتقد بودند این حرفها تبدیل به مانیفست فیلم شده است و من آن را می پذیرم.
در طراحی دکور و فضای فیلم، مخاطب بیش از هر چیز رنگ میبیند. این رنگها در ابتدای داستان با دنیای شخصیتهای اصلی داستان همخوانی دارد، اما از اواسط فیلم به بعد هیچ نزدیکی به شخصیتهای فیلم در آن احساس نمیشود. هرچند دکورهای پر از رنگ معمولا جزو سلیقه ایتالیایی به شمار می رود.
استفاده از رنگهای مختلف به این دلیل است که در ابتدای داستان یک دختر و پسر با هم آشنا میشوند که شروع آشنایی آنها پر از شادی است. این دو باهم ازدواج میکنند، بی شک این دو نفر دکوراسیون خانه خود را بسیار شاد و زیبا میچینند، اما بعد از دو سال زندگی مشترک، رابطه آنها دچار فروپاشی میشود. قرار نیست چون زندگی این زوج دچار رکود و بحران شده تصاویر فیلم نیز چرک و کثیف و بدرنگ باشد. به هرحال زندگی آنها زمانی بسیار خوب بوده است و دلیل نمیشود حالا که زندگی آنها دچار مشکل شده است دکور خانه را تغییر دهم و یا رنگ دیوارها را خاکستری کنم. رنگ و شادی موجود در دکوراسیون خانه نشان دهنده آن چیزی است که این دو نفر در گذشته نه چندان دور بودند و البته شکی نیست که این همه رنگ در واقع سلیقه ایتالیایی است.
بازی سارا بهرامی قابل توجه و خوب بود، اما حامد کمیلی تقریبا می توان گفت هیچ گونه واکنشی در شرایط مختلف از خود نشان نمی داد، می خواهم بدانم که این بازی به خاطر خود بازیگر است و یا شما به عنوان کارگردان چنین چیزی خواسته بودید؟
معمولا بازیگران بخشی از وجود خود را در بازی میآورند. سارا بهرامی در بیرون از فیلم هم آدم پرجنب و جوش و شادی است، این در حالی است که حامد کمیلی ذاتا آدم آرام و کم حرفی است و باید با گاز انبر از زیر زبانش حرف بکشیم. البته این را باید بگویم که باید یک تضادی میان دو شخصیت اصلی داستان وجود داشته باشد و کسی که بیشتر حالش بد است، شخصیت مرد داستان است که بسیار تحت فشار است.
شخصیت دختر داستان، درگیر کار خارج از خانه است اما پسر دائما در خانه است و این تنهایی و درون گرایی باید در بازی بازیگر دیده می شد. حتی در فیلم هم می بینیم که جهانگیر میرشکاری به او میگوید تو چقدر یبس هستی. در واقع ما این سردی شخصیت را میخواستیم.
برای به تصویر کشیدن شخصیتهای اصلی داستان و مظلوم نشان دادن یکی از طرفین، تا چه اندازه به وقایع جامعه امروزی وفادار بودید؟
برای به تصویر کشیدن شخصیتهای فیلم چندان به جامعه وفادار نبودم اما این را هم نباید نادیده گرفت که دیگر نگاه جنسیتی در سینما جواب نمی دهد، چرا که خانمها و آقایان مانند هم در جامعه حضور دارند و تعریف زن و مرد در جامعه دیگر آن تعریف سنتی نیست.
همانطور که دوست داشتم خود فیلم به لحاظ ساختار و ژانر و روایت متفاوت باشد، این تفاوت در جایگاه شخصیتها نیز دیده می شود و این تغییر جایگاه به عمد از سوی خودم انجام شده است. البته اینگونه نبوده که نادر تنها کسی است که در فیلم مظلوم واقع شده است، بلکه حال دختر هم اصلا خوب نیست و هر دو شخصیت میخواهند راهی برای رهایی از این بار پیدا کنند، به گونه ای که در سکانس آخر می بینید که این دو نفر نیاز دارند که به هم سوزن بزنند و بترکند تا دوباره از نو زندگی خود را شروع کنند. به هر حال از نظر من هر دو این شخصیتها مظلوم هستند اما درک درستی از هم ندارند.
چرا از نام «ایتالیا ایتالیا» برای این فیلم استفاده کردید؟
در ابتدا میخواستم نام این فیلم را «ایتالیا» و یا «ایتالیانو» بگذارم، اما به این فکر میکردم که اینها دو نفر هستند و زوج بودن برای من بسیار مهم بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم نام آن را «ایتالیا ایتالیا» بگذارم، البته میدانستم که این نام یک سریال قدیمی است و من آن را ندیده بودم چراکه کلا علاقه ای به سریال دیدن ندارم. به هر حال نام این فیلم هیچ ربطی به سریال مورد نظر ندارد.
استفاده از حضور سینماییها در این فیلم مساله قابل توجهی است، دلیل این انتخاب چیست؟
من برای این فیلم حتی از یک هنرور هم استفاده نکردم. حتی در سکانسی مهدی صباغ زاده تهیه کننده فیلم که پدرم هم است از جلوی دوربین رد میشود که حضور وی در این صحنه بدون هماهنگی بود و من چون تهیه کننده فیلم بود نمی توانستم آن سکانس را حذف کنم، البته همه از این اتفاق خوششان آمد و من هم گفتم بهتر است به عنوان یک یادگاری در این فیلم باقی بماند.
در زمینه حضور بچههای پشت صحنه و سینماییها نیز باید بگویم که بخشی از این فیلم مربوط به این افراد است و دوست داشتم هر کدام از این افراد به نام خود صدا شوند و از قبل از آنها اجازه گرفته بودم.
در این فیلم با تشابه سکانسهای فیلم «هامون» و حتی «ترمیناتور» مواجه می شویم، دلیل این تشابه چیست؟
«هامون» از نظر من بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران است و این فیلم باعث شد تا من به سینما علاقمند شوم. من این فیلم را صدها بار دیدهام و آن را بسیار دوست دارم و این تشابهها به دلیل علاقه شخصی بود. درباره ترمیناتور نیز باید بگویم، دوست داشتم مخاطب تا آن سکانس را میبینید به یاد شخصیت آرنولد در ترمیناتور بیافتد.
در آن سکانس می خواستم حامد کمیلی با اسکیت وارد شود ولی نتوانستیم اسکیت برقی مناسب پیدا کنیم و در نهایت تیپ حامد کمیلی را مانند ترمیناتور درآوردیم. همچنین میخواستم ادای دینی به «هامون» داشته باشم مانند هامون که با شمشیر آمد ولی شخصیت اصلی من با تفنگ وارد شد. در این سکانس رضا سخایی خون از گردنش خارج میشود و ترانهای را میخواند، مانند همین سکانس در «هامون» است که در آنجا امرالله صابری گردنش زده میشود با این تفاوت که صابری در این فیلم ژاپنی میخواند. بسیار تلاش کردم تا این سکانس کاملا شبیه سکانس مورد نظر در «هامون» شود.