ما شدیم گرمکن فصلهای سرد!
هاتف علیمردانی، کارگردان فیلم سینمایی «هفت ماهگی» دربارهی تولید این اثر توضیحاتی داد.
به گزارش فیلسین، فیلم «هفت ماهگی» اینروزها روی پردهی سینما است و هاتف علیمردانی، کارگردان این فیلم که پیش از این «کوچه بینام» را با موفقیت در اکران داشت، دربارهی ساختهی جدیدش و انگیزهی تولید آن گفت: هفت ماهگی در واقع مرور دغدغههای من در زمان خاصیست که آن را روی کاغذ آوردهام.
یک فیلمساز اجتماعی گاهی از یک اتفاق، گاهی از یک صحبت، یک حال خوب یا بد به قصهای میرسد و همین قصه اساس فیلمنامه میشود.
پدر یا مادر شدن با تولد فرزند درواقع بزنگاهی در زندگی انسان ایجاد میکند چه از لحاظ بیولوژیک و چه از لحاظ روحی و روانی که انسان را تحت تاثیر خود قرار میدهد. انسانی که تا امروز طور دیگری فکر میکرده، با آمدن فرزند، همه چیز برایش تغییر میکند و مسئولیتی را میپذیرد که زندگیاش را کاملا تحتالشاع خود قرار میدهد. هفت ماهگی از همین دغدغه میآید. برای اینکه شما آدمی را وارد این دنیا کنید باید جهانبینی و زندگی خود را تغییر بدهید.
شما میتوانید آدم بدی باشید، ولی نمیتوانید پدر و مادر بدی باشید. شما در مورد خود تصمیماتی میگیرد که مسئولیتش گردن شماست. تصمیم میگیرید گناه کنید یا رفتار بدی انجام دهید ولی این اجازه را ندارید که زندگی کسی را تحتالشاع قرار دهید. بدترین آدمها هم در شرایط متعادل رفتار خوبی با فرزند خود دارند. همین دغدغه باعث نوشتن هفت ماهگی شد و فیلم درنهایت در یک ژانر متفاوت که اصلِ آن تهاجم فرهنگی، خرافات و هجوم مدرنیته است؛ ارایه شده است.
مهمترین دغدغهای که در کنار آن تهاجم فرهنگی اتفاق افتاده بود، مرحله گذر از ازدواج به صاحب فرزند شدن است و در راستای آن خانواده مادر و خواهر در فیلم به نحوی درگیر آن میشوند. من خودم بعد از سیزده سال بچهدار شدم. واقعا تجربه بزرگی است. شما میبینید با آمدن فرزند؛ انقلابی که در زندگی مهرداد اتفاق میافتد زیرا تولد فرزند میتواند دنیای او را تغییر دهد.
زمانی میآید که شما تحت تاثیر اتفاقی قرار میگیرید. من برای «مردن به وقت شهریور» که سختترین فیلمم بود، شش الی هفت ماه با جوانها مصاحبه میکردم. نزدیک به هزاروچهارصد تا جوان دیدم و با آنها مصاحبه کردم. من در فیلمهایم بیشتر از تجارب خودم استفاده میکنم. از اتفاقاتی که دیدهام ولی نسلهای دهه هفتادی را به هیچ وجه نمیشناختم و باید با آنها مصاحبه میکردم تا آنها را بشناسم. کوچه بینام هم دغدغههای مربوط به همان دوره است.
پیرنگهایی که در هفت ماهگی وجود دارد نزدیکی زیادی به بحران روابط بعضی از زوجهای امروزی دارد، دوستیهای زوجها که باعث ایجاد یکسری سوتفاهم شده و در ادامه روند منجر به خلق فضای خیانت میشود.
متاسفانه ارتباطهای امروزی از اصول اخلاقی فاصله گرفتهاند. این نوع ارتباطها با اصول جامعه و اخلاقی مغایر است و باعث میشود کانون خانواده به خطر بیفتد. وقتی پدر و مادری به اصول اخلاقی پایبند نیستند و جلو فرزندان از اصول جدا میشوند زندگی فرزندان نیز تحت تاثیر قرار میگیرد.
امروز برخی زوجهای جوان حتی پس از ازدواج؛ با دوستان خود ارتباط برقرار میکنند. این دوستی اگر از اصول اخلاقی خارج نشود؛ اشکالی ندارد اما مشکل این است که دختر و پسر وقتی باهم ازدواج میکنند، یک حس مالکیت به وجود میآید. یک دیگرخواهی که موجب میشوند اطرافیان معنای خاصی در دایره دوستیها به خود بگیرند. کمکم دروغ و خیانت رخ نشان میدهد و مسایل و پیامدهای رایج خود را دارد.
درمورد باران کوثری ما به اتفاق نزد دکتر زنان و زایمان رفتیم و با ایشان درباره بارداری صحبت کردیم و خانم کوثری پاتالوژی بارداری را درک کرد. اصولا باران کوثری بازیگر توانایی است. درک درستی از بازیگری دارد. همینطور فرهاد اصلانی و فاطمه معتمدآریا بازیگرانی هستند که حس کارگردان را درک میکنند.
حامد بهداد در هفت ماهگی خیلی خوب بازی کرد. او یک بازی متفاوت از خود نشان داد، گویی که یک بهداد دیگر است نه همان کسی که منتقدان دربارهاش میگویند تند و بالا بازی میکند. حامد بهداد در این فیلم کاملا حسی و کنترل شده بازی کرد. با اینکه او انرژی زیادی دارد و خودم همیشه به او میگویم تو باید فیلم بسازی چون خون کارگردانیات بیشتر از بازیگریست.
حامد بهداد کسی است که پشت مانیتور را به خوبی میشناسد. به همین دلیل کار کردن با این افراد سخت است چون تصویری از خود میسازند که اگر منافاتی با تصویر کارگردان داشته باشد؛ همه چیز به هم میخود. هم آنها اذیت میشوند و هم فیلم بد میشود. من در هفت ماهگی با حامد تعامل کردم چون خودش ایده داشت. گاهی خودم را کنار میکشیدم و گاهی هم او کاملا در خدمت کارگردان بود و گوش میکرد و نتیجه هم گرفت.
به ما میگویند در فصل سرد اکران کنید؛ ما اکران شما را گرم میکنیم. ما شدیم گرمکن فصلهای سرد. اما در اکران فیلم آباجان به خاطر اینکه تهیهکننده فیلم؛ خودم هستم دیگر زیر بار چنین اتفاقی نخواهم رفت.
به نظرم این فیلم به نگاه منتقدان نزدیکتر است. معمولا فیلمهای روشنفکرگرا و مردمگرا با هم تفاوتهای زیادی دارند. هنوز خیلی سخت است در خط وسط راه رفتن چون ما از چرخه سینما ارتزاق میکنیم و اگر فیلممان از خط خارج شود؛ فیلمهای بعدی فروش نخواهد داشت.
سینمای ایران با فیلم اجتماعی و قصهگو در جهان شناخته شده اما امروز حتی در پوسترها هم تقلید میکنند. مثلا پنجاه پوستر از کوچه بینام ساخته میشود که اصلا قشنگ نیست. یا به خاطر پونه میشود به خاطر مونا...
یک نکته دیگر این که مرض تقلید از اصغر فرهادی کی تمام میشود؛ خدا میداند. جنس سینمای اصغر فرهادی متعلق به خودش است. مثل کیارستمی. آرتیست باید ذهنیت خودش را داشته باشد. ما نباید در دنیای امروز کپی کنیم چون خیلی زود لو میرود و ارزشی ندارد. من در این چند سال فیلمی در سینمای خودمان دیدم که حیرت کردم آنهم وقتی اصل اسپانیایی آن را به من نشان دادند. آن وقت همین آدم درمورد فیلم بحثهای چنین و چنان مطرح میکرد. در نهایت هم فیلمش نه فروخت و نه جایزه گرفت. پس تقلید و تکرار کردن اصلا چیز جذابی نیست.