دومین بار بود که جای من بازی میکرد!
به بهانهی شروع سال جدید با اتابک نادری به گفتوگو نشستیم و او از خاطرات گذشتهاش، حال امروزش و نقشهایی که دوست داشته بازی کند گفت.
اتابک نادری فعالیتهای هنری خود را از تیاتر آغاز کرد و سال ۱۳۶۷ به عنوان بازیگر در فیلم سینمایی «چشم عقاب» حضور یافت. «متولد ماه مهر»، «کمکم کن» و «هیوا» از دیگر آثاری هستند که او در آنها به ایفای نقش پرداخته. نادری علاوه بر بازیگری، دارای سوابق مدیریتی نیز میباشد؛ او مدیر تماشاخانه سنگلج، مدیر هماهنگی تیاتر استانها و دبیر اجرایی سی و امین جشنواره بینالمللی تیاتر فجر بوده.
در گفتوگوی اختصاصی با فیلسین، اتابک از آخرین حضورش روی پردهی نقرهای و برنامههای آیندهاش گفت.
از فیلم آخرتان، «جاودانگی» که به تازگی در سینماها بود، برامون بگویید؟
مهدی فردقائدی کارگردان فیلم، زمانیکه قصه را برایم تعریف کرد، خیلی خوشم آمد، شش قصه که موازی هم پیش میرفت و در نهایت مخاطب متوجه میشد که اینها یک قصه هستند. از جسارت و نگاهش خوشم آمد. درست مثل تیاتر یک ماه تمرین کردیم. چند روزی هم رفتیم در قطار. تجربهی جدیدی بود، سکانس پلانی که تا حالا کار نکرده بودم و تجربهاش در سینمای ایران هم خیلی کم اتفاق افتاده بود. جذاب بود و مسئولیت زیادی برای بازیگران وجود داشت. باید تلاش میکردیم که اشتباهی صورت نگیرد.
آقای نادری اولین دستمزدتون چقدر بود و با آن چه کردید؟
اولین دستمزدم رو از سریال «در پناه تو» گرفتم که اگر اشتباه نکنم ۲۵ هزار تومان بود. برای سال ۷۲ خیلی پول خوبی بود. به یاد دارم بیژن بنفشهخواه فولوکس خرید که اتفاقا اولین ماشینش هم بود اما من پسانداز کردم و کتابام رو چاپ کردم. کتابی با عنوان «سیر نمایش در اردبیل».
نقشی بوده که بخواهید بازی کنید و فرد دیگری به جای شما جایگزین شده باشد؟
بعله... سال ۷۲ برای فیلم «زینت» انتخاب شدم. آقای مهدی هاشمی و خانم گلاب آدینه تست میگرفتند. آن زمان دانشجوی تازهکاری بودم که رفتم و تست دادم و خیلی هم مورد توجه واقع شدم. پرسیدند که میتوانی تقلید صدا و لحجه کنی گفتم بعله. چون تقلید صدا و تقلید لحن را خیلی خوب میتوانم انجام دهم. قرار شد به من اطلاع دهند. در آن زمان موبایل نبود و ثانیه شماری میکردم... بعد از چند روز با دستیار کارگردان تماس گرفتم، گفت: بازیگر دیگری که تجربهی بیشتری از شما دارد انتخاب شد. گفتم کی؟ گفت: حسن جوهرچی.
بعد از آن برای سریال «در پناه تو» انتخاب شدم و آقای لبخنده که خودشون آدم تیاتری بودند، حدود بیست روز برای بازیگران، یک کارگاه بازیگری برپا کردند.
سناریویی ندادند و فقط موقعیت کاراکترهای سریال رو میگفتند و اتود میزدیم. یکی از موفقیتهای این سریال هم این بود که در اون برحه دربارهی عشق جوانها نگاه جدیدی داشت. مثلث عشقی رو به نوعی به تصویر میکشید. رسید به روز آخر و نقشها مشخص شد. البته قصههای هرکدام از شخصیتها در ساخت کمرنگ شد و در نهایت دو قصه ماند. همه منتظر بودیم ببینیم نقش محمد منصوری به کی میرسه؟
سریال تولید شد و حسن جوهرچی برای این نقش انتخاب شد ... سریال هنوز پخش نشده بود که آقای لبخنده سریال دیگری رو کلید زدند. باز مثل همیشه بزرگواری کردند و من رو برای بازی دعوت کردند. سریالی بود به اسم «حکایت میرزا یحیی».
یک روز موقع خوردن ناهار گفت که انتخاب اول من برای نقش محمد منصوری تو بودی. گفتم ای لعنت بر حسن...(با خنده). این دومین بار است که جای من بازی کرد. البته من به عنوان مزاح عرض کردم چون همهی اینها به شانس و تقدیر بستگی دارد.
در این جایگاهی که هستید احساس رضایت میکنید؟ چقدر به اهدافتون نزدیک هستید؟
سوالی که همیشه از ما میپرسند این است که چرا بازیگر شدید؟ جوابم همیشه این است که من باید بازیگر میشدم و اصلا توجیه ندارد، بازیگر شدن رو دوست داشتم. بازیگر بودن خودش واژه و شغل جامع و کاملی است. من انتخاب کردم که بازیگر بشوم و تمام.
درجهی شهرت این موضوع هم اصلا برایم مهم نیست بلکه درجهی تجربیاتی که سال به سال در خود آدم دیده میشود مسیر و اهمیت آدم را مشخص میکند. مثلا اتابک نادری سال ۷۳ کاراکترهای طنز کار می کرد اما از یک جایی طنز را قطع کرد و ادامه نداد. علیرغم اینکه کشش و میل اصلی و اولیه من، برای بازی در مجموعههای طنز بود اما دیگر نخواستم کارهای کمدی کنم.
هوشمندی یک بازیگر این است که از کلیشه خارج شود. این اتفاق خیلی کم میافتد. حداقل در مورد خودم کم است. من همیشه میخواهم خود را به چالش دعوت کنم. به خاطر همین میگویم ناراضی هستم، چون فکر میکنم ابعاد دیگری هم میتوانیم پیدا کنیم.
کارگردانی که دوست داشته باشید با او کار کنید و منتظر پیشنهاد از او باشید؟
بعله.. من کارهای آقای حاتمیکیا رو خیلی دوست دارم و تا الان فرصتی نشده که با او کار کنم. با احمدرضا درویش که یک تجربهی ناقصی هم داشتم و آقای لبخنده بعد از این همه سال دوست دارم دوباره همکاری خوبی داشته باشیم.
معروف بودنتون جایی به درد خورده؟
بعله... زمانی که میخواستم در اداره ارشاد استخدام شوم تحصیلات دانشگاهی داشتم اما به غیر از آن ایامی بود که فیلم «هیوا» و «در پناه تو» گل کرده بود. در سیستم وزارت ارشاد خیلی براشون جالب بود و میگفتند دوست داریم بدنهی کارشناسی ما آدمهای هنرمند باشند که دغدغهی این کار رو داشته باشند. این اتفاق باعث شد که کارم خیلی سریعتر انجام شود.
به طور کلی حالتون در زندگی خوبه؟
امسال حالم خوب بود، راضی بودم. اتفاقات خوبی برای دوستانم و سینمای ایران که اسکار دوم رو به دست آورد افتاد و از این بابت خوشحالم. اینها حال آدم رو خوب میکند. در فلسفهی بودایی هم چهار مرحله برای خوشحال شدن و مهربانی تعریف شده،(یکی از آنها لذت بردن از لذت دیگران است).
عید ۹۶ کجا هستید و چه میکنید؟
حقیقتش برنامهریزی خاصی نکردم. اما یک برنامهی همیشگی داریم و آن خدمت مادر رسیدن و دستبوسی اوست. بنابراین به شهرستان میروم و شاید یک سفر هم به جنوب، خوش آب و هوا برویم. در حیطه کاری هم، دغدغهی انتخاب متنی رو دارم که بتونم دومین کار کارگردانی رو در سال جدید داشته باشم.