تنگه ابوقریب به شدت فیلم جذاب و پرکششی است. فیلمیکه نقطه گذاریهای دقیقی در فرم و فواصل روایتش دارد و در هیچ لحظه از فیلم بیننده را به حال خودش رها نمیکند.
«تنگه ابوقریب» متفاوتترین فیلم بهرام توکلی و بدون شک بهترین اثر اوست. دیدن چنین فیلمیاز کارگردانی با سابقهی فیلمهای ساده و عمدتا با تمهای اجتماعی یا درونگرایی فردی، کاملا بیننده پیگیر سینما را شگفت زده میکند.
تنگه ابوقریب فیلمیاست نه متکی به جذابیتهای ذاتی داستان بلکه متکی به درام حاصل از به تصویر کشیدن درست اتفاقات میدانی و ارتباط آنها با شخصیتها و دراماتیزه کردن این کلیت صحنهای به صورت باورپذیر و گهگاه مسحورکننده. چه اینکه فیلم در روایت خود داستانی جز یک خط اصلی کلی که عبارت است از اعزام تعدادی از رزمندگان برای انجام یک عملیات، چیز دیگری ندارد.
درست است که در خلال فیلم، کاراکترها به بیننده شناسانده میشود اما این شناخت حاصل از اتفاقات داستانی نیست و صرفاً از رودررویی افراد با یکدیگر شکل میگیرد.
نمونههای این شناخت کاراکترها و شخصیت پردازی، زیر و رو کردن بازار توسط عزیز (با بازی علی سلیمانی) و خلیل (با بازی حمیدرضا آذرنگ) برای خریدن سنجاق سر با گلهای پارچهایست و یا درگیری خلیل برای برگشت به خانه و تعمیر شیرفلکه و یا جمع کردن پول برای حسن (با بازیامیر جدیدی) و اصرار مجید (با بازی جواد عزتی) برای برگشت او و رساندن پول به خانواده اش و یا محافظت از نوجوانی به نام علی (با بازی مهدی قربانی) که پدرش در جنگ جانباز شده و تمام اتفاقات دیگر در این زمینه که هیچ کدام در خط اصلی داستان و اصولا داستان فیلم تاثیری ندارند و صرفا ما را به کاراکترها نزدیک میکند و موجب همذات پنداری تماشاچی با شخصیتهای فیلم میشود.
با اینکه داستان فیلم بسیار ناچیز برای ساخت یک فیلم بلند به نظر میرسد اما تنگه ابوقریب به شدت فیلم جذاب و پرکششی است. فیلمیکه نقطه گذاریهای دقیقی در فرم و فواصل روایتش دارد و در هیچ لحظه از فیلم بیننده را به حال خودش رها نمیکند.
هرچه از فیلم میگذرد تمپوی فیلم تندتر میشود و دیگر از چرخشها و رفت و آمدهای نرم بین میز بستنی فروشی و نردههای شط خبری نیست. همه چیز سریعتر میشود تا آنجا که ذهن از سرعت وقوع اتفاقات جا میخورد و هر لحظه با دقت بیشتر به آن مینگرد.
بدون شک انتخاب فرم بسیار دشوار از لحاظ اجرا در القای چنین حسی تاثیرگذارترین عامل است. پلان سکانسهای بی نقصی که اجرای هرکدام میلیونها خرج روی دست عوامل فیلم میگذارد اما به بیننده کمک میکند تا کاملاً درون اثر بماند و تمام کاراکترها را دنبال کند. این اتفاق از همان سکانس اول شروع میشود و تا به پایان روند خاص و منحصر به فرد خود را حفظ میکند.
این ماجرا را به صورت تلویحی با کتاب پیرمرد و دریا در دست مجید (جواد عزتی) میبینم تا بفهمیم که سرزمین ما آنقدر ماهی بزرگی است که صیاد از پس صید آن برنیاد و این اتفاقات کاملاً درست و سرجای خود، فیلم را تا پایان هدایت میکند. در ستایش این شکل فرم گرایی در فیلم و کمک به القای حس به بیننده میتوان بسیار سخن به میان آورد و سکانس به سکانس از دشواری دکوپاژ صحنه ای با اکتهای بسیار زیاد بازیگران، حرکت ادوات زرهی، بمب، خاک، خون، شیون زنان و کودکان و ایجاد چنین میزانسن جنگی تمام عیاری سخن گفت و کارگردانی و هدایت این همه را مورد تحسین قرار داد اما به ذکر نکاتی در این باره کفایت میکنیم.اصولاً روایت این چنینی بر اساس شیوه دوربین روی دست و حرکت به عنوان یک کاراکتر در سهمیهای ریاضی وار صحنه کارکردهای مختلف از حیث بصری دارد که گاهی در فضاهایی مثبت و گهگاه در فضای دیگر کاملاً منفی است. یکی از موارد کارکرد مثبت چنین رویکرد مستند گونه به تصویر و تصویربردای صحنههای نبرد است. جایی که شما هر کاراکتر با هرشخصیت و جایگاهی که باشی در مقابل اتفاقات کاملاً یکسان هستید. فرض کنید در یک دادگاه هستید، وقتی میخواهید به قاضی نگاه کنید باید کمیبالا را نگاه کنید و یا از دیدگاه قاضی باید پایین را نگاه کنید. اما در میدان جنگ وقتی بالای کانال گلوله شلیک میشود مهم نیست شما فرمانده هستید یا سرباز یا دوربین یا هرچیز دیگر، شما فقط یک راه دارید و آن خمیده راه رفتن است. پس چنین شیوه ای میتواند آنقدر بیننده را همسو با بازیگران قرار دهد تا همچون یک گیم خود را در آن موقعیت تصور کند و سکانس پلان در این هنگامه تأثیرگذارترین اتفاق در فرم میتواند تلقی شود. سکانس پلانی که روایتهای پس زمینه اش او را بدون مکس وادار به حرکت میکند و این هماهنگی شگفت انگیز در میدان جنگ را بازنمایی میکند. در سکانسی از فیلم میبینید که حسن (امیر جدیدی) خود را به تپه ای میرساند، آر پی جی اش را مسلح میکند و تانکی در پشت خاکریز را میزند و به موازات آن میدود، در همین هنگام در بحبوحه تیراندازیها در آن انتها انفجاری صورت میگیرد و کادر با قابی که در خود علی (مهدی قربانی) و مجید (جواد عزتی) را دارد به دنبال او حرکت میکند و پشت چیزی پناه میگیرند دوباره در انتهای تصویر انفجاری صورت میگیرد و الخ. این سکانس در فرم انتخابی این فیلم حاصلی برای بیننده دارد و آن تأثیری عمیق در ذهن کنشگرانه اوست که از این محاسبات دقیق تصویری، نتیجه ای میگیرد که در هنگام بازگویی آن بدین شکل گفته میشود که گویی در میانه میدان جنگ ایستاده ای و این اتفاق همان هماهنگی اعجاب انگیز چنین فرمیبا فضای جنگی است. فضای جنگی ای که هیچگاه شکل شعاری از یک سو و یا ژست روشنفکری از سوی دیگر نمیگیرد و بارها از زبان کاراکترهای فیلم یادآوری میشود که ما در حال دفاع از چیزی هستیم که دغدغه زندگی در آن را داریم. اصولاً خط داستانی فیلم نیز دفاع از یک تنگه برای جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن است. در پایان باید گفت تنگه ابوقریب یکی از بهترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس و بهترین فیلم بهرام توکلی است. او میدان جنگی را به نمایش گذاشته که هرچند شبیه به تمام میدان جنگهای دنیاست اما کاراکترهایی در نقش رزمندگان ایرانی در آن مبارزه میکردند که شبیه انسانهای هیچ کجای جهان نبودند و نیستند و این همان نقطه ی تفاوت این میدان جنگ با هر میدان جنگی است که با پرداخت شخصیتها در فیلم کاملا قابل فهم است. تنگه ابوقریب فیلم بسیار خوش ساخت و خوش ریتمیاست و بیننده را راضی از سینما بیرون میفرستد.