آرش پارساپور: مارموز کمدی جسورانهای از کمال تبریزی است که اگر بتواند رنگ اکران به خود بگیرد و از تیغ سانسور هم در امان بماند حرفهای زیادی برای گفتن دارد که بیشتر به کار مسئولین میآید تا مردم.
جسارت مارمولک در بطن مارموز
کمال تبریزی بعد از گذشت سالها از ساخت فیلم «مارمولک»، بار دیگر فیلمی کمدی–سیاسی را خلق کرده که در ابتدا با نام «خودسر» شناخته میشد و سپس به نام «مارموز» تغییر نام داد. تغییری که به احتمال قوی به خاطر تشابه اسم جدید با نام «مارمولک» داشته و ناخودآگاه مخاطب را یاد یکی از قویترین و جسورانهترین کارهای کمدی–سیاسی سینمای ایران میاندازد.
آرش پارساپور در نقد فیلم مارموز نوشته است: خوشبختانه باید گفت که مارموز هم تاحد زیادی همان جسارت «مارمولک» را در بطن داستان خود دارد و برخی شوخیهای فیلم بسیار مستقیمتر و بیپرده تر از «مارمولک» از آب درآوردهاند. مقایسه دایمی «مارموز» با «مارمولک» اگرچه شاید از نظر حرفهای چندان درست نباشد، اما اتفاقیست که هر بینندهای از فیلم ناخودآگاه در ذهنش آن را مرور میکند. نویسنده فیلم «مارموز» طنزپرداز کشورمان آیدین سیارسریع است که با مشاوره سیاوش طالبیان به نگارش در آمده است. اگر اشتباه نکنم این اولین بار است که سیارسریع در مقام فیلمنامهنویس ظاهر میشود، او با نگارش چند کتاب داستانی طنز ثابت کرده که قدرت قصهگویی را هم جدا از قلم طنازانهاش دارد و حالا در «مارموز» هم قصهای را روایت میکند که بسیار آشناست.
منظورم اینست که حرفها و شوخیهای داخل فیلم چیزی نیستند که مردم از آنها بیخبر باشند ولی جسارت نشان دادن آنها روی پرده سینما و نحوه روایت آنها و از همه مهمتر بازی خوب حامد بهداد (که سهم بیشتر طنز فیلم را به تنهایی بردوش میکشد) باعث شده تا این صحنههای اشنا با تحسین و خنده مخاطب همراه باشد.
داستان خط قرمزها
توجه: (خطر لو رفتن داستان)
داستان فیلم «مارموز» روایتگر فردی به نام «قدرت صمدی» (با بازی حامد بهداد) است، یک شخص که علاقه وافری به نماینده مجلس شدن دارد و برای اینکه بتواند به جایگاهی در خانه ملت برسد حاضر است هرکاری انجام دهد. او به همراه دوست کمی نادانش در منزل تمرین سخنرانی در صحن مجلس را دارد و خود را جزو دلواپسین یا به تعبیر داستان فیلم، خط قرمزها میداند. در جبهه مقابل نیز حزب وحدت ملی وجود دارد که ریشهاش در جنبش خط آبیهاست. جنبشی که میتوان آن را حزب اصلاحات کنونی تعریف کرد که امروزه از طریق اعتدال وارد بدنه سیاسی کشور شده است. قدرت صمدی با گروه بزن بهادر و چماق به دستش به صورت خودسرانه (لباس شخصی) به کنسرتی میروند تا آن را به هم بزنند، در این کنسرت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی (با بازی رضا ناجی) هم حضور دارد و این مساله آنها را بر این میدارد که تمام سالن را خالی کنند. قدرت با چو انداختن شایعه بمبگذاری در سالن همه را از سالن بیرون کرده و در نهایت بعد از خروج خودش از این مکان، بهطور اتفاقی انفجاری رخ میدهد که باعث میشود همه فکر کنند قدرت واقعا میدانسته در سالن بمب وجود دارد و تبدیل به قهرمان ملی شود. این شهرت قدرت باعث میشود که خبرنگاری زن از حزب وحدت ملی (با بازی ویشکا آسایش) از او دعوت کند تا به عنوان نماینده حزب وارد کارزار انتخابات مجلس شود، این درحالیست که قدرت گرایشات شدید خط قرمزی دارد.
در جای جای فیلم نشانهشناسی و نمادشناسی وجود دارد و برای باز کردن تک تک آنها شاید نیاز به یک پرونده سینمایی باشد تا یک مطلب بررسی کوتاه. از شخصیت اصلی گرفته که به خاطر ادبیاتش و تغییر موضع ناگهانیاش تداعی کننده احمدینژاد است تا دیگر افراد حاضر که آدم را یاد بقیه رجل سیاسی میاندازد. بیشتر این عناصر توسط خود بینندگان به راحتی کشف میشوند چرا که همانطور که اشاره شد ماجراهای طنز تلخ فیلم کاملا برای مردم آشناست. روایت فیلمنامه اوج و فرود مناسبی دارد و با اینکه در ظاهر اولیه به یک کمدی موقعیت شبیه است ولی بیشتر از آن، کمدی کلامی را در برمیگیرد. برخی از دیالوگها در طول فیلم حالت شعاری دارند ولی فیلمساز و فیلمنامهنویس به زیرکی از زیر بار شعارنویسی با اعمال کردن دیالوگها و موقعیتهایی طنز در خلال آن فرار میکنند و این امر باعث میشود تا فیلم تبدیل به یک بیانیه سیاسی نشود.
شوخیهای «مارموز» برخلاف «مارمولک»، طنازی با موقعیتهای روز جامعه و وضع سیاسی مملکت دارد و درضمن باید گفت که اگر انتهای مارمولک چندان به مذاقتان خوش نیامد مژده دهم که پایانبندی مارموز بسیار بهتر و معقولتر است.
امان از تیغ سانسور
کمال تبریزی در این میان از تیم بازیگری خوبی بهره برده و حامد بهداد هم که از نظر من در سالهای اخیر وارد گود بازیهای تکراری و کاراکترهای تکراریتر شده بود، حالا در کل مدت زمان ۹۰ دقیقهای فیلم میدرخشد. دیگر خبری از بازی های غلوآمیز او نیست و اگر در معدود لحظاتی اغراق نیز در آن دیده می شود کاملا بهجاست. مانی حقیقی وآزاده صمدی که در نقشهای فرعیتر ظاهر شدند، همانند همیشه خودشان هستند و با اینکه پیچیدگی چندانی در بازیشان وجود ندارد اما بازهم به اصطلاح روی نقششان نشستهاند.
گروه موسیقی بمرانی که تاکنون سه آلبوم موسیقی عرضه کرده، کار ساخت موسیقی فیلم را بر عهده داشته و بهخوبی توانسته هارمونی جالبی بین موزیک و صحنههای طنز ایجاد کند. چند آوازی که از این گروه در طول فیلم هم پخش میشود کاملا با حال و هوای دیوانهوار و طنازانه فیلم جور در میآید و انتحاب آنها یکی از بهترین گزینهها بوده است.
«مارموز» بدون اشکال نیست و نقاط ضعف ریزی در خود دارد به عنوان مثال نحوه فیلمبرداری سکانسها و همچنین طراحی صحنه در صحنههای شلوغتر همچون فرار مردم از کنسرت و تبلیغات انتخاباتی قدرت صمدی و تظاهرات برخی معترضین و… میتوانست بسیار بهتر و طبیعیتر باشد. به نظر نمیرسد بودجه فیلم برای ساخت چنین سکانسهایی محدود بوده باشد و از همین رو به نظر میرسد که این نقصان ناشی از کم کاری کارگردان و تیم اوست.
«مارموز» کمدی جسورانهایست که اگر بتواند رنگ اکران به خود بگیرد و از تیغ سانسور هم در امان بماند حرفهای زیادی برای گفتن دارد که شنیدن آنها تلخندی به مخاطبان را هدیه میدهد که پشت آن تفکری وجود دارد که بیشتر به کار مسئولین میآید تا مردم. مردم و مخاطبین فیلم همانطور که قدرت در مونولوگ پایانی خود میگوید با مضمون فیلم بیگانه نیستند. «مارموز» زیرکانه پیکان تشرها و کنایههای خود را در کمان میاندازد و با نشانهگیری دقیق خود با وجود مشکلات سر راهش به درستی به هدف میخورد.