بدون شک «مبارک»، اولین فیلم در راه نو و پر پیچ و خم گونهای است که سالهای سال است در جهان پیگیری شده و مخاطبان زیادی را نیز به خود اختصاص داده است و قطعا ضعفها و کاستیهای زیادی دارد. اما چه کسی از یک کودک تازه متولد شده توقع دوئل با اوسین بولت را دارد؟!
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
«مبارک» اولین فیلم از گونهای جدید در سینمای ایران است و همیشه اولینها جذابیتهای خاص خودشان را دارند. نوگل متولد شدهی سینمای نه چندان گلستان ایران که میتواند نوید روزهایی را دهد که فیلمهایی مثل آن، که جدی گرفته نمیشوند، اژدهای سیاه ماردوش و گرفتار پلیدی شدهی سینمای ایران را شکست دهند و بتوان شاهد فیلمهایی برای مردم از درون مردم بود. فیلمهایی که شخصیتهایشان ایرانی باشند، دردهایشان ایرانی باشد و دغدغههایشان ایرانی باشد.
بدون شک «مبارک»، اولین فیلم در راه نو و پر پیچ و خم گونهای است که سالهای سال است در جهان پیگیری شده و مخاطبان زیادی را نیز به خود اختصاص داده است و قطعا ضعفها و کاستیهای زیادی دارد. اما چه کسی از یک کودک تازه متولد شده توقع دوئل با اوسین بولت را دارد؟! آن هم کودکی که اکثر بزرگان کشورش کر و کور و شل و مسلول و بیمار رو به موت هستند.
دیدن «مبارک» و شخصیتهای داستانش در سینما با همهی کاستیهایش ما را از سویی خوشحال و مسرور میکند، چرا که هم شاد و مفرح است، هم داستان دارد، هم شخصیتهایش را میشناسیم و دوستشان داریم، هم سینماست، هم به مخاطبش احترام میگذارد، هم ایرانی است و همچنین فیلمی است که همه مخاطبانش را در سنین مختلف راضی نگه میدارد و از سویی ما را یاد تمام سالهایی میاندازد که میتوانستیم بر پرده سینما از فرهنگ و هنر و ادبیات و اسطوره و ایران خودمان رد و نشانی داشته باشیم. اما دریغ که هیچگاه به اصطلاح سینماگران ما آنقدر سواد و فهم و درک سینمایی و همچنین اجتماعی نداشتند که بتوانند این کار را انجام دهند.
سالهای سال بود که بسیاری از منتقدان و تحلیلگران به سراغ میتولوژی یونانی میرفتند و سینمای امریکا هم آنقدر از آن بهره میبرد که دیگر وقت گشودن و تحلیل فیلمهای پیاپیشان نبود و امروز باید خوشحال باشیم که میتوانیم افسانه و اسطورههای ایرانی خودمان را در ناخودآگاه کودکانمان نهادینه کنیم و مبارک با تمام کاستیهایش بدون بیان مستقیم، این اسطورهها را به کار برده است.
فیلم روایتگر داستان عروسکان فراموش شدهی اعجاب انگیز اسطورهی ایران است که آخرین به جای ماندگان عروسکهای ایرانی هستند که نقالهای دوره گرد داستان آنها را برای کودکان روایت میکردند و با ظهور سرگرمی و عروسکهای جدید و همچنین امروزی نشدن آنها و داستانهایشان اندک اندک به دست فراموشی سپرده شدند. اما نیروی پلید اژدها از این قدرت جادویی باخبر است و در تلاش برای از بین بردن و فراموش شدن کامل آنان است. اژدها آنها را از یکدیگر جدا میکند و به مجسمه سنگی تبدیل میکند تا هیچگاه آثاری از آنها باقی نماند، اما قهرمان داستان یعنی نوهی پیرمرد نقال (با بازی الناز شاکردوست) که آخرین امید پیرمرد برای نجات عروسکها و زبان نویی برای بیان آنها به نسلهای جدید است مانع از این کار میشود و اژدها را با قدرت فکر و خرد خود نابودمیکند.
از برای کسالت بار نشدن نوشته صرفا به بیان چند نمونه از اسطوره نگاریهایی غیر مستقیم در فیلم اشاره میکنیم.
تم اصلی بحران داستان بر اساس غلبه تاریکی اهریمن در روزهای آخر تابستان است و این تاریکی نیز در پایان فیلم قرار است با سنگ اندود شدن و یا آهن اندود شدن تمام عروسکهای اسطورهای اتفاق بیفتد. اما قهرمان داستان با عشق خود، با ریختن اشک بر طلسم اهریمن غلبه میکند و با خرد خود او را نابود میکند. در متون کهن یکی از صفات پاک اهورامزدا و یا همان امشاسپندان،خشتره وییریه یا همان شهریور است که به کمک ایزد آناهیتا، شهریاری و سلطنت شایسته برقرار میکند. او نماد فرمانروایی بهشتی است و یکی از صفات آزمودن او جاری ساختن فلز گداخته است. آناهیتا نیز در باور ایرانیان الههی آب و فرشته نگهبان باران و نماد عشق و دوستی و باروری است. خرد نیز به گفته استاد اسلامی ندوشن در شاهنامه به معنی تشخیص نیک و بد است و زندگی را به سوی اعتدال، مدارا و روشن بینی سوق میدهد. در فیلم پس از عشق گلپری به پدربزرگش و باطل شدن طلسم غلبه تاریکی در آخر تابستان به وسیله اشک خود، درست زمانیکه اژدها قصد فریب او را داشت او با خرد که نیروی اهورایی عالم است و همان نیروی باستانی است که باید به کمک آن نیک را از بد و اهورایی را از اهریمنی تشخیص داد، اژدها را از بین میبرد.
جدای از تم اصلی داستان گهگاه ویژگیهای کاراکترها به زیبایی به کمک پیشبرد روند داستان میآیند. به طور مثال از ویژگی اکوان دیو که در شاهنامه در نبرد با رستم از دیده محو میشد و توانست با همین ویژگی رستم را دربند کند در فیلم استفاده میشود و برای آزادی کاوه به کار میآید و یا تیراندازی آرش کمانگیر برای نجات مبارک، اکوان و دیو سپید از دست اسباب بازیهای اهریمنی استفاده میشود و یا آزادی فریدون از بند مترسک آهنی فقط به دست کاوه آهنگر ممکن خواهد بود.
فیلم «مبارک» بدون شک مخاطبان هدف خود را کودکان قرار داده و توضیح واضحات گهگاه فیلم از طریق دیالوگهای مختلف و یا شعرها و کلمات ساده به کار برده شده در داستان موید این مسئله است. اما فیلم به خوبی با ریتم مناسب و تعلیقهای کوچک خود که در روند داستان ایجاد میکند، و همچنین با ایجاد فضای شیرین و کمیک، هر مخاطبی با هر سنی را درگیر میکند و حتی با توجه به معلوم بودن یک پایان خوش در چنین آثاری، مخاطبان را تا به انتها به پیگیری داستان ترغیب میکند.
البته لازم به ذکر است کاستیهای فیلم نیز مانند هر فیلم دیگری وجود دارد و نمونه بارز آن حفرههای بعضا عمیق فیلمنامه در روند واقع نمایی اتفاق است. اما به واقع در برخورد با کودکانی که این فیلم را دیده بودند و یا بازخورد انمیشنهای دیگر از کودکان به این نتیجه رسیدهام که به نظر میرسد کودکان آنچنان به روابط علی معلولی جزئیات داستان دقت نمیکنند و صرفا با المانهای کوچک میتوان آنها را متوجه روند قصه کرد. به طور مثال در این فیلم رفتن مبارک و اکوان و دیو سپید به دنبال رستم و کلید و نقشه بر اساس نامه رستم اتفاق میافتد در صورتیکه رستم دانستهای در این زمینه علیالقاعده نداشته و یا نمونههای بسیار دیگر در این فیلم و حتی انیمیشنهای موفق خارجی وجود دارد. اما کودکان روند داستان را به خوبی درک میکنند و با کمی تسامح برای بزرگسالان نیز قابل درک است. اما به وجود آوردن یک روند داستانی جذاب و نسبتا پیچیده و قابل درک برای کودکان (یعنی تلاش برای راضی کردن گلپری، دزدیده شدن رستم، خواندن نامه رستم و یافتن کلید و نقشه از اسباب بازی فروشی، رفتن به مزرعه دور افتاده شیطانی، آزاد کردن کاوه، آزاد کردن آرش از جنگل اسرارآمیز، آزادکردن فریدون و سپس شکست اژدها و همچنین تلاش اژدها برای فریب گلپری و آگاه شدن او) خود کار بسیار دشواری است که از توان حتی اکثریت کارگردانان و فیلمنامهنویسان سینمای ایران برای مخاطب بزرگسال نیز ساخته نیست و در این بحران بیداستانی سینمای ایران باید گفت لنگ کفشی در بیابان نیز غنیمت است. اما مشخصا ضعف فیلمنامه به نظر نگارنده سکانس آخر فیلم است که گلپری دقیقا با همان شیوه و روش نقالی و چرخ دستی و صحنه عروسک گردانی و اجرایی نه چندان متفاوت از پدربزرگ خود، داستان عروسکها را روایت میکند در صورتیکه قرار بود گلپری اصولا بیاید و طرحی نو دراندازد تا بتواند با شیوهای جدید کودکان را با عروسکها و شخصیتهای اسطورهای آنها آشنا کند. در صورتیکه در اجرای پایانی این اتفاق نمیافتد و صرفا به صدای دستهای بیشتری اکتفا میشود.
از داستان و ویژگیهای فرمی و مضمونی آن که بگذریم به نظر نگارنده مهمترین ویژگی فیلم «مبارک»، قوت و اجرای بسیار بسیار قوی کار در زمینه انیمیشن و ترکیب آن با صحنههای رئال است که در برخورد اول به واقع مخاطب را متعجب میکند و چیزی کمتر از نمونههای خارجی این گونه از خود نشان نمیدهد و به طور مثال به صحنههای اکشن و حادثهای بسیاری مثل پریدن بیرون از شیشه اسباب بازی فروشی و یا صحنهی بیمارستان و یا حتی سکانس تعقیب گریز اکوان و سگ نگهبان و نیز صحنه در چاله انداختن گلپری توسط عروسکهای اهریمنی اشاره کرد. ورود جوانان تازه وارد اما خلاق و توانمند به سینما که میتوانند چنین آثار قوی و زیبایی تولید کنند جای بسی خرسندی و خوشحالی دارد و نوید تغییر در فضای نه چندان مطلوب کشور را به علاقهمندان سینما که امروز به سمت فیلمهای خارجی کشیده شدهاند را میدهد.
در پایان باید گفت با اینکه فیلم «مبارک» با تمام کاستیها و ضعفهایش و شاید حتی به تقلید از کلیت داستانی نمونههای خارجی خود مثل toy story و دیگر انیمیشنهای مشابه، توانسته است به خوبی گلیم خود را از آب بیرون بکشد و مخاطبان اصلی خود یعنی کودکان را کاملا راضی و بزرگسالان را نیز راضیتر (از جهت لذت بردن از فیلم و لذت بردن از لذت کودکانشان) از سینما بیرون بفرستد و بدون شک نمونهی بسیار موفق به عنوان اولین فیلم از این گونه در سینمای ایران باشد و باعث سربلندی و تفاخر. امید است سینمای فراموش شده کودک مانند بسیاری از انواع سینما در کشور بتواند به روزهای خوب و پرفروغی برسد.