«تابستان داغ» فیلمی رابطه محور است؛ بدین معنا که روابط میان شخصیتها نقش اساسی و مهمی در پیشبرد آن دارد.
فیلم شروع خوبی دارد. کاراکترها و موقعیت هر یک از آنها در فیلمنامه به مرور معرفی میشوند و نشانهگذاریهای ظریف و ریز به مرور انجام میپذیرند تا بعدتر به کار آیند. داستان پررمق پیش میرود و نقاط عطف و بحران آن در جای درستی از فیلمنامه قرار دارند که همهی اینها نشان از دقت و تسلط فیلمنامهنویس به کارش دارد. اما مضمون فیلم، «دروغ»، «پنهانکاری» و تا حدودی «بیخیالی» است؛ سه عنصر رایجی که به تنهایی قادر به تزلزل بنیان خانواده در دنیای مدرن امروزیاند و دقیقا کارکرد خود را هم در فیلم عملی میسازند: زن پزشکی (مینا ساداتی) که دوست دارد در دنیای مدرن، مانند هر زن مدرن دیگری، در جامعه نقش موثر و پررنگی داشته باشد و همسرش (علی مصفا) که خود نیز یک پزشک است، بنا بر دلایلی که مهمترین آنها فرزند خردسالشان است، مخالف فعالیت اوست. واکنش زن نسبت به برخورد همسرش رفتارهایی توام با پنهانکاریست که در نهایت به یک فاجعه منتهی میشود (به دلیل خطر لوث شدن از توضیح بیشتر صرفنظر میکنم). «تابستان داغ»، به مانند فیلمهای اصغر فرهادی، در پی دستیابی به فرم مطلوب و ایدهآلش، به مسائل و مفاهیم انسانی پشتپا نمیزند بله به نظر میرسد محتوا در آن اساسیترین رکن است و فرم در درجه اهمیت پایینتری نسبت به محتوا قرار میگیرد. «تابستان داغ»، هرگز به بیراهه نمیرود؛ از کشش نمیافتد و ریتم خود را تا پایان حفظ میکند اما به باور من آنچه باعث میشود تا حدودی از قدرت تأثیرگذاریاش کاسته شود ایجاد گرههای تودرتوییست که گرهگشاییشان تا حد زیادی سادهانگارانه انجام میپذیرد. فرهاد (صابر ابر)، برای درگیر نشدن خود و خانوادهاش در جریان مرگ پسر بچه، کنشی انجام میدهد که چند سکانس بعدترش به راحتی توسط نسرین (پریناز ایزدیار) لو میرود و به نظر میرسد لو رفتن آن نیز چیزی را درست نمیکند. نحوهی مواجههی دکتر با واقعیت گرچه نشان از تلاش او برای بازگرداندن همسرش به زندگی و فراموش کردن تلخیهای گذشته دارد، اما به نظر میرسد برخوردی سطحیست و واکنشی بسیار خنثی با فاجعهای که فیلمنامهنویس تقلای بسیاری برای پیچیده بودنش کرده است. به بیانی دیگر، گرهای بسیار سفت و پیچیده، به سادهترین شکل ممکن گشوده میشود و همین مسئله باعث میشود مخاطبی که سکانسهای نفسگیر میانهی فیلم را در انتظار تماشای پایانی خاص پشتسر گذاشته چندان راضی نشود. در سالهای اخیر، تب و تاب ساخت فیلمهایی به سبک و سیاق اصغر فرهادی بسیار بالا گرفته است. بارها اذعان داشتهام که از نظر من این اتفاق، نه تنها بد نیست بلکه اتفاق خوبی هم هست. همواره فیلمسازان و فیلمنامهنویسان مؤلفی در دنیا وجود داشتهاند که بسیاری دیگر از فیلمسازان و فیلمنامهنویسان را تحت تأثیر کار خود قرار دادهاند و آنها کار خود را در پیروی از این فیلمسازان مولف انجام دادهاند. اگر این دنبالهرویها، درجات مختلفی از خلاقیت را نیز با خود حمل کند آنگاه نمیتوان برچسب تقلیدی بودن روی این دسته از فیلمها زد و این فیلمها تأثیر خود را بر مخاطب میگذارند. مثلا، فیلم «سعادت آباد»(مازیار میری)، اندکی بعد از «درباره الی» ساخته شد. فیلم، مشخصا تحتتأثیر سینمای فرهادی بود و این شباهت چه در فرم و چه در محتوا و چه در طرح روابط شخصیتهای اثر با یکدیگر قابل مشاهده بود بنابراین توانست مخاطب خود را راضی نگاه دارد؛ در مقابل فیلمهای بسیار دیگری مثل «عادت نمیکنیم» نیز ساخته شدند که بدون بهرهگیری از المانهای خلاقانه و بکارگیری نوآوری به تکرار الگوهای ثابت سینمای فرهادی پرداختند که نتیجه چندان موفقیتآمیز نبود و نتوانست مخاطب را راضی کند. «تابستان داغ» خوشبختانه در گروه اول قرار میگیرد. فیلم با این که تأثیراتی از سینمای فرهادی را خصوصا در دیالوگنویسی و نوع روابط شخصیتها با یکدیگر حمل میکند اما ویژگیهای اختصاصی خود را هم دارد و نمیتوان به آن انگ تقلیدی بودن را چسباند. فیلم به لحاظ اجرا ساختاری شسته رفته دارد. همان طور که گفتم در فیلمنامه کدهایی لحاظ شدهاند تا بستر درام را برای وقوع حوادث بعدی مهیا کنند؛ مثلا اشارهی مکرر نسرین به پشتبام و تاکید او به دختر که به آن جا نرود و آنجا خطرناک است و... که در نهایت «پشتبام» بستر وقوع بحران را فراهم میآورد. اما در عین حال پیش از وقوع این رویداد با توجه به وقایع ماقبل آن، یعنی ترک خانه توسط مادر، شکستهشدن ظرف، تصمیم کودکانه دختر برای شستن خرابیها و پهن کردن آن بر پشتبام اطمینانی صد در صد به مخاطب میدهد که حادثهای در راه است که قرار است پشتبام در آن نقش داشته باشد و احتمالا این حادثه به پسر بچه مربوط خواهد بود زیرا امانت است! این اتفاق یعنی «قابل پیشبینی بودن»، در فیلمهای اصغر فرهادی کمتر اتفاق میافتد؛ مثلا در «دربارهی الی»، فیلمساز با هوشمندی تمام کاری میکند که مخاطب تا دقایقی الی و ناپدید شدنش را از یاد ببرد و درگیر بچهها و بازگشت سپیده و... شود و وقتی سپیده میپرسد الی کجاست؟ تازه این پرسش برای ما هم پیش میآید که واقعا الی کجاست؟... اینها از همان ریزهکاریهاییست که اصولا در کارهای خود فرهادی رعایت میشود اما کارگردانانی که پا در مسیر او میگذارند عموما نمیتوانند گذر موفقیتآمیزی از آن داشته باشند. «تابستان داغ» فیلمی رابطه محور است؛ بدین معنا که روابط میان شخصیتها نقش اساسی و مهمی در پیشبرد آن دارد. در میان تمامی اتفاقات تلخی که هر دو خانواده را درگیر میکند در نهایت صلحی نسبی میان زن و شوهرها به وجود میآید که عامل آن همان رویداد تلخ است. در واقع پس از فاجعهای که هر دو خانواده را درگیر میکند آنها خواسته یا ناخواسته روابط مسالمتآمیزی را با هم پیش میگیرند که در رابطه با زوج پزشک دلیل احتمالی آن زایش و تولد دوباره است (بارداری زن) که روزنهی امیدیست برای آنها و در رابطه با زوج فرودست، احتمال آن بحران بزرگیست که خانواده را تهدید میکند و همان طور که خود مرد هم میگوید احساس عذاب وجدانش از نبودنش در زمانی که باید میبوده و از خانوادهاش حمایت مالی و عاطفی میکرده است. بازیهای «تابستان داغ» خیلی خوباند و مهمتر آن که هیچ یک از این بازیگران نقشی مشابه نقشاش در فیلم را پیشتر بازی نکرده است. پریناز ایزدیار برای اولین بار نقش یک مادر را ایفا میکند و به درستی در نقش خود جا افتاده است. او در سالهای اخیر نشان داده که میتواند یکی از بهترین بازیگران زن سینمای ایران باشد و نقش زنانی در قشرها، طبقات و با درونیات مختلف را به شکلی باورپذیر ایفا نماید. صابر ابر نیز در شمایلی متفاوت بازی متفاوتی را ارائه میدهد. کاراکتر فرهاد، کاراکتر پیچیدهایست زیرا، ابر باید تحول او را از انسانی بیخیال و بیدست و پا به یک پدر مسئولیتشناس نشان دهد. به بیانی دیگر، فرهاد در جریان این اتفاق، نهایتا خودش را به همسرش ثابت میکند. بازی علی مصفا خوب است و درونگرایی پزشک را در عین خشمش نسبت به همسر و اتفاقاتی که رخ داده به زیبایی نشان میدهد. حضور و اهمیت نقش «کودک» در فیلم کاملا مشهود است و مانند فیلمهای فرهادی که همواره «کودک» در آن نقشی کاربردی و پیشبرنده دارد این جا هم «کودکان» پررنگاند و در واقع بحرانهای فیلم براساس حضور آنها شکل میگیرد. از این منظر فیلم تا حدودی مرا به یاد فیلم «شکاف» هم انداخت که در آن مسئلهای که برای «کودک» اتفاق میافتد بر روابط بزرگترها با یکدیگر و دیگر رویدادهای داستان تأثیر میگذارد. به واسطهی پررنگ بودن نقش و اهمیت جایگاه کودک در فیلم، بازیهای خوبی را نیز از بازیگران خردسال کار شاهد هستیم. بازیهایی بسیار رئال و باورپذیر که نشان از توانایی فیلمساز در هدایت و بازی گرفتن از آنها داشته است. در زمان اکران عمومی فیلم، قطعا مفصلتر آن را تحلیل خواهم کرد اما تا این جای کار هم به باورم، «تابستان داغ» یکی از فیلمهای موفق جشنواره بود که خواهد توانست در شاخههای بسیاری خصوصا کارگردانی و بازیگری نامزد دریافت جایزه شود. البته همه چیز مشروط به تماشای دیگر فیلمهای جشنواره هم هست که اتفاقا در میان آنها فیلمهای متفاوت و خلاقانهی بسیاری هم دیده شده است.