«امتحان نهایی» روایتی از روزمرگیست که ما برشی از آن را میبینیم. اصول و اساس قصه همان چیزیست که از کیارستمی توقع داریم.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
(من قصههایی را دوست دارم که بتوانم باور کنم) این جمله را عادل یراقی در زمان اکران فیلم اولش یعنی «آشنایی با لیلا» گفته بود. اساسا وقتی یک فیلمساز به همچین جملهیی اعتقاد دارد نمیتواند فیلمساز سطحی باشد چرا که شرط اول فیلم ساختن برای ایجاد ارتباط با تماشاگر قصه است. در وهلهی اول این قصه و نوع روایت است که باعث شکلگیری یک فیلم میشود. اگر فیلمساز در بوجودآوری مختصات قصه کمکاری کند باعث حفره در بطن فیلمنامه میشود که این اتفاق به کارگردانی و کلیت فیلم آسیب میرساند. اما وقتی طرح قصه یک فیلم برای عباس کیارستمی باشد و خودش همه در فیلمنامه با کارگردان همکاری کرده باشد خیال تماشاگر از دیدن فیلم راحت است، چرا؟ دلیل مشخصی دارد چرا که تماشاگر میداند قرار است چه فیلمی با چه مختصات داستانی را ببیند به همین جهت تماشاگر فیلم «امتحان نهایی» که قبل از آن فیلم «آشنایی با لیلا» را دیده است توقع خاصی از دیدن این فیلم ندارد چرا که یراقی از قصه به فرم میرسد به طوری که قصه برای او ارجحیت دارد.
المانهای ساختاری قصه در این فیلم به درستی شکل گرفته، فیلمساز هم به راحتی توانسته برای مخاطبش قصهگویی کند. فیلم «امتحان نهایی»، آخرین فیلمنامهی کیارستمیست که عادل یراقی آن را ساخته اما این فیلم به این جهت که شباهت زیادی به فیلمهای کیارستمی دارد شاید برای مخاطب عام که از فیلم و سینما توقع دیگری دارد خوشایند نباشد یا اینکه در انتهای فیلم از جملاتی مثل، خوب که چی؟ چرا اینگونه تمام شد؟ استفاده کند. درست مثل اینکه یک مخاطب عام در سینما فیلم «گزارش» یا «زیر درختان زیتون» را ببیند.
اساسا در این برههی زمانی مخاطبان سینمای ایران هنوز نمیتوانند با این شیوهی قصهگویی ارتباط لازم را برقرار کنند چرا که مخاطب دنبال اتفاقات مرسوم دراماتیک یا تعلیق در اوج و گرهگشایی فیلم است، به همین منظور وقتی فیلمی مثل «امتحان نهایی» را میبیند منتظر یک اتفاق خاص در فیلم میماند اما «امتحان نهایی» یک قصهی رئال است که قصد ندارد تماشاگرش را وارد دنیای خاصی بکند و یا نمیخواهد جریان روشنفکری را به فیلم تحمیل کند. اساسا نمیشود به این فیلم برچسب سینمای روشنفکرانه زد و از سوی دیگر نمیشود این فیلم را با سایر فیلمهای اکران شدهی حال حاضر مقایسه کرد.
«امتحان نهایی» در اوج سادگیاش یک فیلم اخلاقگرا از جامعهی کنونیست. فیلمی که میخواهد با زبان ساده تصویری از انسانیت نشان بدهد. در موازات آن یک عشق هم وجود دارد اگر چه عشقی که در فیلم میبینیم جزیی از کل قصه است، اما «امتحان نهایی» سعی بر این دارد ابعاد شخصیتی یک معلم را به چالش بکشاند. شاید بگویید فیلمنامه ناقص است یا این که ما گذشتهیی را از پوران یا فرهاد نمیدانیم یا چیزهای دیگر، اما در فیلمی که کیارستمی در قصه و فیلمنامهی آن نقش دارد نمیشود توقع یک فیلمنامهی استاندارد و خط کشی شده را داشت. اگر چه شناخت و ساختار شخصیت در فضای دراماتیک اصول اولیهی یک فیلمنامه محسوب میشود اما باید این موضوع را در نظر داشت که این فیلم به درستی و به قاعده بر شخصیتهایش تمرکز دارد.
در مرحلهی اول در همان سکانس ابتدایی بحران شکل میگیرد، فرهاد به عنوان معلم سعید به مادر او دلبسته با او رابطهی عاشقانه دارد و حالا فرهاد به عنوان یک معلم که در خانه در حریم سعید نشسته است تا به او ریاضی درس بدهد از عشق خود نسبت به مادرش میگوید. حالا اینکه قبل از این سکانس رابطهی سعید با فرهاد چگونه بوده اساسا ربطی به کلیت ندارد اگر چه نیمچه گذشتهیی در دیالوگها رد و بدل میشود اما سعی فیلمساز برای دراماتیزه کردن قصه از وقوع بحران در سکانس اول به بعد تمرکز میکند. مهمترین نکتهی فیلم همین است که کیارستمی و یراقی عشق را در حاشیهی فیلم قرار دادهاند و موضوع اصلی سعید است که چگونه میخواهد با این مسئله کنار بیاید. اساسا این موقعیت بغرنج برای سعید که در سن بلوغ است تبدیل به یک بحران خطرناک میشود که با هم دستی هم کلاسیاش رنگ به ماشین فرهاد میریزد یا اینکه شیشههای اتاقش را میشکند یا میخواهد برای ادامه زندگی در یک آهنگری کار کند.
تمرکز یراقی برای دستیابی به ایجاد بحرانهای سعید به هدف رسیده است. اگر چه در مقطعهای زمانی در فیلم عشق میان فرهاد و پوران در دیالوگ ایجاد میشود اما همین قدر هم کافیست که از میزان عشق آنها اطلاع داشته باشیم اما فرهاد و سعید مرکز هستهای دراماند. یک معلم دلسوز که میخواهد شاگردش نمرهی قبولی را در امتحان بگیرد و خودش را موظف میداند که برگهی امتحانی سعید و غلام را به آنها برساند تا لااقل مشروط نشوند. اما شاید جای سوال باشد خوب همچین آدمی مثل فرهاد فقط معلم سعید و غلام نیست. اگر میگوییم این فیلم یک اثر اخلاقگراست پس چرا فرهاد به عنوان یک معلم در حق دیگر شاگردهایش اجحاف میکند؟ برگههای سعید و غلام را به خانه میآورد تا آنها دوباره امتحان بدهند. آیا این کار سعید برای عشق به پوران و بدست آوردن دل سعید نیست؟
در پاسخ به این سوال، شما را ارجاع میدهم به آن سکانسی که در محل برگزاری امتحان، شاگردی برگهاش را به فرهاد میدهد که از سالن خارج شود اما فرهاد صدایش میکند تا جواب یک سوال را دوباره بنویسد پس مشخص میشود فرهاد به عنوان یک معلم تنها دلسوز سعید نیست. در سکانس دیگر پلیس آگاهی به فرهاد میگوید که او معلم یکی از شاگردانش بوده که حالا دانشجوی دانشگاه شریف است. این ارجاعات کوتاه که در بطن فیلمنامه نهفته شده شخصیت فرهاد را ملموس میکند. معلمی دلسوز و اخلاقگرا که حتی جواب منفی به مادر پیر شاگردش که به قصد نمرۀ قبولی پسرش دست به دامان او میشود نمیدهد.
فرهاد قبل از این که بخواهد دل سعید را بدست بیاورد یک معلم وظیفهشناس است که میخواهد هر طوری شده سعید برگهی امتحانیاش را دوباره بنویسد. در سکانسی که سعید و غلام به خانه آمدند تا دوباره امتحان بدهند برای چند دقیقهیی پوران و غلام تنهایی میشوند. پوران احساس ترس و تنهایی میکند، همین احساس ترس پوران ارجاع درستی از تنهایی یک زن در اجتماع ست و نیاز او به یک مرد که یراقی به درستی به آن پرداخته. اما باز هم در سکانس آخر که مهمترین بخش «امتحان نهایی»ست مخاطب فکر میکند قرارست اتفاق خاصی بیافتد. مثلا اینکه غلام به دلیل خصومتی که با فرهاد دارد بخواهد او را بکشد یا با موتور به او آسیب برساند یا اینکه فرهاد به دلیل بیماری قلبی که دارد قبل از اینکه غلام و سعید به او آسیب برسانند مرده باشد. اما همهی اینها در حد یک فرضیه باقی میماند و غلام و سعید با شوخ و شنگی بچهگانهشان کاری میکنند که اساسا دور از تفکر بیننده است. اتفاقا بخش مهم فیلم سکانس پایانی آن است که به مخاطب گوشزد میکند که همیشه نباید از پایان قصه توقع خاصی داشت.
«امتحان نهایی» روایتی از روزمرگیست که ما برشی از آن را میبینیم. اصول و اساس قصه همان چیزیست که از کیارستمی توقع داریم. از سوی دیگر عادل یراقی به عنوان هنرجوی کیارستمی با قصهیی ساده و روان فضای درستی را بوجود آورده، یک قصهی اخلاقگرای اجتماعی که آدمهای آن منفعتطلب نیستند. گره خوردن این آدمها با هم یک جامعه را شکل میدهند. فیلم «امتحان نهایی» دومین ساختهی عادل یراقی از اوج قصه آغاز میشود و اساسا این فیلم نیازی ندارد که مانند فیلمهای دیگر به یک گرهگشایی مرسوم برسد. همین که بدانیم فیلمنامهی این فیلم را عباس کیارستمی نوشته متوجه خواهیم شد با چه فیلمی سروکار داریم.
یراقی هم در کارگردانی به نتیجهی نهاییاش رسیده از فرم استفادهی زیادی نکرده تا بتواند قصه اش را در فضای رئال جلو ببرد و اساسا برای عادل یراقی انسانیت و اخلاقگرایی در اولویت بوده و در دل آن به عشق پرداخته به همین جهت گذشته و آینده آدمهای قصه در چنین فیلمی برای او مهم نیست. بلکه «امتحان نهایی» قسمتی کوتاه از یک زندگی است، با همین دو فیلمی که یراقی ساخته، میشود به این مسئله پی برد که سینما برای او نشان دادن بحران در زندگیست. بحرانهایی که کاملا ملموساند. یراقی با بهرهگیری هوشمندانه از درام به راحتی میتواند در فضای دراماتیک قصهگویی کند و اساسا نکتهی مهم دو فیلم او سادگی در ساختار در اوج استاندارد بودن میزانسنها و حفظ ریتم است. اما از سوی دیگر یراقی میکوشد قبل از هر چیز از طریق احساسات آدمهای فیلمش به نتیجهی نهایی برسد، به همین دلیل مخاطب عام و خاص به راحتی میتواند با فیلمهای یراقی ارتباط برقرار کند.