«نقطه کور» از آن دسته فیلمهایی است که با تعدد کاراکترهایش میخواهد تماشاگرش را گول بزند.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
مهدی گلستانهمهدی گلستانه در سومین فیلمش سراغ قصهای اجتماعی رفته که البته میشود نام آن را ملودرام خانوادگی خطرناک گذاشت. قصهای که یک اتفاق یا بحران خانوادگی را روایت میکند. اگر چه قصهگویی در سینما باعث جذابیت فیلم میشود، اما باید به این نکته اشاره کرد که آیا قصه پتانسیل لازم برای تبدیل شدن به فیلم را دارد یا خیر؟ به طوری که پرداختن به بعضی از موضوعات در سینمای ایران باعث مخاطبگریزی میشود. در یک سال تعداد قابل توجهی از فیلمها به موضوعاتی مثل خیانت زن و شوهری، سوءظن، سوءتفاهم و شک میپردازند، اما در هیچ کدام از فیلمها فیلمساز به دنبال علت نمیرود و اساسا تمرکز فیلمساز نشان دادن اوج بحران است که این باعث میشود قصهها تکراری و کلیشهای شوند.
مهدی گلستانه هم در «نقطه کور» بحرانی از زندگی خسرو و ناهید نشان میدهد که مضمون تکراری دارد و گلستانه نتوانسته با تمرکز در شخصیتپردازی به هدف نهایی برسد. خسرو که در منطقهی جنوبی کشور زیر آب جوشکاری میکند، بعد از بیست روز به تهران میآید اما به محض ورودش به خانه پسر چهارسالهاش از آمدن یک مرد غریبه به خانه در غیاب پدر میگوید. این موضوع برای خسرو موجب شک به همسرش ناهید میشود. حالا این موضوع باعث مشاجره میان خسرو و ناهید در جشن تولد دختر ده سالهشان میشود.
شاید بگویید موضوع این فیلم شباهت به فیلم «سعادتآباد»مازیار میری دارد. بله درست میگویید «نقطه کور» مخلوطی از فیلمهایی با همین مضمون است و فارغ از ایدهپردازی غیرمرسوم در گرهافکنی و گرهگشاییست. دلیل کاملا مشخصی هم دارد چرا که پایه و اساس «نقطه کور» با مضامین تکراری شکل گرفته و از آنجایی که فیلمساز کوششی در پردازش قصه و آدمهای آن به خرج نداده، «نقطه کور» تبدیل به یک فیلم کلیشهای شده که نمیتواند به آن استاندارد ملودراماتیک نزدیک شود. اگر چه گلستانه با ایجاد فضای شلوغ و ازدحام آدمهای فیلم سعی کرده قصهگوی خوبی باشد، اما قصه در بوجودآوری چنین مضمونی بیقاعده و الکن است. به طوری که قصه در تعلیقهای نخنما شدهاش معلق است و نمیتواند با تعلیقهای مرسوم هم برای مخاطب جذاب باشد. مخاطب در چنین فیلمهایی همیشه منتظر یک اتفاق غیرمنتظره است، اما انگار بحرانی که در «نقطه کور» شاهد آن هستیم در سطح قرار گرفته و هدف گلستانه نشان دادن رفتارهای آدمهای فیلم است. نشان دادن نادر که دو روزی میشود بیکار شده، اما قصد دارد با همسر و دخترش به دوبی برود. نادر مشروبخور و آدم بیخیالیست که حتی با موضوعی که برای برادرش خسرو پیش آمده، با شوخ و شنگی مخصوص به خودش برخورد میکند، یا پروانه که زنی مرفه و بیدرد است، از ورشکستگی و فراری بودن شوهرش میگوید.
از سوی دیگر کارکتری در فیلم وجود دارد، که اساسا هیچ ربطی به کلیت فیلم ندارد. مادر دوقلوها که به جای فالگیری در ارجاعات کلامی میفهمیم یک زن فاحشه است و پدر دوقلوها که مرد عیاش و بیبندوباریست که ترجیح میدهد به جای نگهداری از دو دخترش با یک زن فاحشه شب را به صبح برساند. حضور مادر و پدر و دوقلوها به چرخهی درام هیچ کمکی نمیکند. چرا که عقبتر از آن هنوز مسئلهی شک و سوظن خسرو به ناهید به نتیجهیی نرسیده. شاید بپرسید خوب خسرو در سکانس قبلتر از آن که بخواهد دوقلوها را به پدرش برساند حقیقت را از زبان معصومه خانم شنیده و از ناهید عذرخواهی هم کرده. اما اگر این سوءتفاهم حل شده بود پس چه نیازی بود که خسرو حقیقت را از زبان پسر خواهر لولهکش معصومه خانم بشوند؟ اساسا قصه دچار لکنت و بیزبانی است. در سکانسی از فیلم خسرو آرام میشود و در سکانس دیگر فریاد میزند. از سوی دیگر در همین کش و قوسهای بیثمر ناهید متوجهی بیماری و هذیان گفتن پسرش میشود که مرد لولهکش را با کس دیگری تلفیق کرده و باعث دروغی شده که به پدرش خسرو گفته. مسئلهی حائز اهمیت این است که آیا تا قبل از این اتفاق خسرو و ناهید متوجهی هذیانگویی پسرشان نشدهاند؟ و از سوی دیگر پدر دوقلوها چرا باید به خسرو بگوید خانم شما با مادر دوقلوها خیلی دوستاند یا اینکه نسترن با تلفن از خالکوبی دوست پسرش میگوید که همین دیالوگهای دوپهلو باعث خرده اتفاقهای بیثمر در فیلم میشود که نام آن تعلیق نیست.
«نقطه کور» از آن دسته فیلمهایی است که با تعدد کاراکترهایش میخواهد تماشاگرش را گول بزند. اگر بعضی از کارکترها را حذف کنیم هیچ آسیبی به فیلم نمیرسد. کاراکترهای اضافی به این منظور به قصه اضافه شدهاند که حفرههای فیلمنامه در بحث و جدلها گم شود. اما حضور کاراکتری مثل نادر به دلیل شوخ و شنگ بودنش فضای فیلم را قابل تحمل میکند. به طوری که گلستانه آنقدر رویکرد و نگاهش به آدمهای قصهاش سیاه و چرکآلود است که در بخشهایی از فیلم آدمها غیرقابل تحمل میشوند. نگاه منفی و سیاه فیلمساز به شک و سوءظن باعث کوری درام در فیلم «نقطه کور» شده است. «نقطه کور» برای مخاطب عام ساخته شده اما هرگز مخاطب عام نمیتواند با این فیلم سیاه ارتباط برقرار کند چرا که فیلمساز اصرار دارد از زنها و مردها تصویر غلط بدهد، انتهای «نقطه کور» تبدیل به فیلم کودکانه میشود. کودکی مریض (البته نشانههای این مریضی در هیچ کتاب پزشکی ثبت نشده) که احتمالا از پدرش خسرو به ارث برده، دلیل فروپاشی یک خانواده می شود. خسرو یک مرد مریض است که حتما خردسالی سختی را گذرانده یا مادرش مورد تجاوز قرار گرفته که حالا او به همسر و خواهر همسرش شک دارد. اساسا خسرو یک فرد دیوانهست که با خواهرش با حرص صحبت میکند یا در سکانسهایی از فیلم چهرهی او همچین برافروخته میشود که مخاطب فکر میکند خسرو دیوانهست و همهی این داد و فریادهایش دلیل دیوانگی اوست، فیلمساز نتوانسته خسرو را در شخصیت یک کارگر متعصب و زحمتکش نشان بدهد، واکنشهایی که از خسرو میبینیم نشانی از غیرت و تعصب ندارد و حتی با جامعهی دههی نود هم همگونی ندارد اگر این فیلم در دههی ساخت «قیصر» هم ساخته میشد بازهم خسرو بجای این که یک مرد متعصب و غیرتی باشد یک مرد دیوانهی شکاک از سوی مخاطب تلقی میشد.
یکی از مهمترین ضعفهای فیلم، انتخاب محمدرضا فروتن در نقش خسرو است. لطفا بعضی از فیلمهای این بازیگر را به یاد بیاورید؛ «دو زن»، «قرمز»، «شب یلدا»، «به آهستگی»، «سایه روشن»، «شیفت شب»، «عادت نمیکنیم»، اساسا فروتن با یک فرم و ساختار شخصیتی در این فیلمها ایفای نقش کرده، یک آدم بیدست و پای مغموم و شکاک که همیشه مورد خیانت و سوءظن قرار میگیرد. تکرار این نقش برای یک بازیگر در وهلهی اول به فیلم آسیب میرساند و در مرحلهی بعدی خود بازیگر به ورطهی تکرار و کلیشه پرتاب میشود. در این سالها مخاطب یک بازی متفاوت از فروتن ندیده است. هانیه توسلی در نقش ناهید ما را یاد بازیاش در فیلم «به خاطرر پونه» میاندازد اما توسلی توانسته تا حدودی به درستی نقش ناهید را ایفا کند.
همان طور که گفته شد «نقطه کور» یک اثر آسیبشناسانه نیست؛ به طور مثال در سکانس نهایی فیلم ناهید به خسرو میگوید: تو هر وقت فریاد میزنی من دروغ میگویم؛ آیا این جمله میتواند عناصر یک درام را شکل بدهد؟ «نقطه کور» ادعا دارد که میتواند فیلم اجتماعی با محوریت بحران خانوادگی باشد. اما این فیلم نمیتواند چفت و بستهای درستی از گرههای منجر به یک بحران را به تماشاگر ارائه بدهد. به همین دلیل «نقطه کور» نه میتواند برای مخاطب فیلم جذاب و تاثیربرانگیزی باشد و نه برای مهدی گلستانه گامی رو به جلو محسوب میشود. فیلم ساختن با رگههای خیانت زن و شوهری دیگر کلیشهای شده. به طور قطعی فیلمهایی مثل «نقطه کور» میتواند تاثیر مخرب میان مخاطبان سینما را به همراه داشته باشد؛ چرا که پایه و اساس فیلمی مثل «نقطه کور» راه شک و سوءظن را به مخاطب یاد میدهد. از آنجایی که هر فیلمی باید پیامی داشته باشد بعد از پایان «نقطه کور» این فیلم چه پیامی برای تماشاگرش دارد؟ آیا ترویج خیانت در قاب سینما باعث آسیبهای جدی در جامعه نمیشود؟
تا وقتی این مسائل در فیلمها ریشهیابی نشوند اثر با بیمنطقی مواجه است. اساسا ساخت همچین فیلمهایی مثل راه رفتن لبهی تیغ است. اگر قصه لحن متقاعد کنندهیی نداشته باشد، مطمئنا آن فیلم با شکست روبرو میشود. اما وقتی فیلمساز بتواند با رویکردی مثبت به روابط زناشویی و خانوادگی بپردازد مطئنا جامعهی بهتری خواهیم داشت.