«فروشنده» همانند دیگر فیلمهای فرهادی بسیار گیرا است ولی در قیاس شاید کمی کمتر.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
«فروشنده» واقعهنگاری بزرگتر از کارگردان ایرانی اصغر فرهادی، در نگارش شدت ناامیدی و سرخوردگی از شکافهای ترمیم نشدنی در روابط وجود ندارد. هر چهار فیلم آخر وی، «چهارشنبهسوری»، «دربارهی الی»، «جدایی» و «گذشته» نیز به نوعی معضلات و تلاشها بین زوجها را به آزمایش کشیدهاند؛ و اینها تمام، صحهایست بر توانایی ستودنی فرهادی در دنبال کردن نتایج کنشهایی بسیار معمولی (جواب ندادن زنگ در دروغی مصلحتی، فراموش کردن یک تلفن)، در حالی که داستان با تیکتاک ساعت به سمت نقطه اوج خود پیش میرود، اتفاقی حتمی که بیننده انتظارش را ندارد. فیلم جدید او، «فروشنده»، کاملا در این چهارچوب جای میگیرد، فیلم کمتر به جدایی و بیشتر به گسستن پرداخته است، دربارهی موضوعیست که شکافی عظیم در بنیان خانوادگی ایجاد میکند و در جواب، ورطهای عظیم را در اجتماع ایرانی نمایان مینماید. بااینکه فیلم پرکنایه و خوشساخت است، انتخابهای فرهادی هستند که در آخر «فروشنده» را از عالی شدن و جهانشمولی بهترین کارهایش دور میکند. این فیلم همانند دیگر فیلمهای فرهادی بسیار گیرا است ولی در قیاس شاید کمی کمتر.
قسمت مورد سوال فیلم باز کردن بدون فکر در ساختمان و خانه است. عماد و همسرش رعنا (با بازیشهاب حسینی و ترانه علیدوستی – بازیگرانی که با فرهادی زیاد کار میکنند)، در اتفاقی عجیب در صحنه اول فیلم، زمانی که پی آپارتمانشان به علت گودبرداری زمین کناری در حال ریختن و دیوارها و راهپلههایشان در حال ترکبرداشتن هستند، مجبور به ترک خانه خود میشوند. عماد روزها به تدریس مشغول است، جایی که از محبوبیت عمیقی بین شاگردانش برخوردار است و شبها به بازی در تئاتر، جایی که کنار رعنا به نمایش اقتباسی بومی از «مرگ فروشنده» مشغولند، میپردازد. بابک (بابک کریمی)، عضو دیگری از گروه تئاتر، به آنها پیشنهاد میکند که در آپارتمان او که به تازگی تخلیه شده است، زندگی کنند. با وجود ناراحتی از وجود وسایل مستأجر قبلی در اتاقی از خانه، عماد و رعنا به خانهی جدید اسبابکشی میکنند، کمی بعد، زمانی که رعنا در حال آماده شدن برای دوش گرفتن و در انتظار آمدن عماد به منزل است، افاف زنگ میزند. رعنا قبل از وارد شدن به حمام، در ساختمان را بدون سوال باز میکند. ولی کسی که زنگ را به صدا درآورده، عماد نیست. وقتی عماد دوباره رعنا را میبیند، او گیج و وحشتزده روی تخت بیمارستان است افرادی در حال بخیه زدن به زخم سرش هستند.
اینکه دقیقا چه اتفاقی در حمام افتاده است معلوم نیست، فرهادی به قصد داستان را مبهم رها میکند، خاطرات رعنا نیز از ماوقع خیلی واضح نیستند. البته که این موضوع، قابلدرک است، ولی با این حال، شاید رعنا خشونت وارد شده را کمرنگتر نشان میدهد؟ و یا شاید بیش از حد بزرگش کرده است؟ نگهداشتن داستان در هالهای از ابهام، انتخابیست برای دراماتیک کردن داستان، کاری که باعث میشود که بینندگان دیگر ۱۰۰٪ به صحت حرفهای رعنا اعتماد نکنند، ولی پس از نشان دادن برابری نسبی رابطهی این زوج، شمایی از دیدگاه عماد در راستای تمایلش به کنار نگاهداشتن رعنا کمی نامطلوب به نظر میرسد. این خود منجر به چرخشی عامی در داستان میشود، عماد مصمم برای پیدا کردن مقصر است و رعنا با ترس از تنها ماندن در آپارتمان دستوپنجه نرم میکند. با تمام این احوال داستان در حال پیشروی است (زندگی نمیایستد) و اجراهای شبانه و داستان فیلم در توازی محو و ظاهر میشوند، برای مثال، در دو صحنه متفاوت همسران همانند اثر هنری آرتور میلر (نویسندهی مرگ فروشنده) از همسرانشان میخواهند که سرکار نروند.
تصویرهای تئاتری باعث وسعت برداشتها از فیلم میشوند و فرهادی با ارائه قرینهای از صحنهی تئاتر و طراحیصحنه فیلم سعی در نشان این برداشتها دارد. یکسوم نهایی فیلم در آپارتمان فروریخته و قدیمی عماد و رعنا فیلمبرداری شده، جایی که نبود وسایل منزل و خالی بودن اتاقها ما را به یاد صحنه تئاتر در فیلم میاندازد، همراه با جعبهفیوز که بارها خاموش و روشن میشود تا ما را به یاد نورآرایی تئاتر بیاندازد؛ اما حتی بیش از آن، ایدهی بازی یک زن در تئاتر در فرهنگ ایران و جامعهای چون ایران، جایی که ترس از تمسخر عمومی (که بارها در فیلم به آن اشاره میشود) بارها بیشتر و آزاردهندهتر از ترس از خشونت و پیگرد قانونی است، خود مسئلهای بسیار پیچیده است. عجیب نیست که پوستر قابشدهی «شرم» از اینگمار برگمان جزء وسایل باقیمانده در خانه قدیمی مشاهده میشود. ورای تم شرمساری و مورد تمسخر قرار گرفتن، این فیلم نشانگر بیاعتمادی و ترس زنان از مردان است، خصوصا رازگونه بودن مسائل جنسی اتفاق افتاده (توصیف «وسوسه شدن»، توضیح یک مرد به مردی دیگر، صدایی مجهول در توصیف تعرض به یک زن). شکی نیست که فرهادی، به کنار گذاشته شدن عجیب رعنا از حادثهای که در واقع بر او حادثشده است و به شکلی تبدیل به معضلی برای همسرش میشود، تاکید دارد. برای نشان این موضوع، فرهادی نیز گناه در حاشیه بردن علیدوستی را مرتکب میشود (که خود مایه شرمساری است، از آنجا که علیدوستی یکی از بهترین بازیگران در نقشهای کلیدی فرهادیست) و این حتی خارج از ارادهی فرهادی، نشانگر و نقدی بر دید مردانه حاکم، حتی در این چشمانداز (فیلم) است.
در ادامه، نمایش و نگرشی فیلم، از ویژگی رفتاری اجتماعی و فرهنگی مدرن ایرانی، خصوصا زمانی که اشاره به نهانی بودن قوانین حاکم بر رفتار زنان (نزاکت) میکند و پند داستان «فروشنده» خوب به تصویر کشیده نشدهاند و با بهترین کارهای فرهادی فاصله دارند. اما هنوز میتوان از دیدن روایت داستان هیجانانگیز فرهادی لذت برد، این فیلم بسیار قانعکننده و یکدست است، برخلاف فیلم ناامیدکنندهی «گذشته». زمانی که داستان مانند تارعنکبوتی پیچیده و درهم است فرهادی توانایی ریشه دواندن دراماتیک در واقعیت دارد، با چیزهایی مانند، صدای تستر وقتی نانها تست شدهاند و یا صدای ترکخوردن شیشه. در بهترین صحنه فیلم، غذا خوردن، از شامی لذتبخش تبدیل به حسی مخرب و شدیدا قابل درک تبدیل میشود که با رد و بدل شدن نگاه و صحبتهایی پر کنایه همراه است. اینجاست که فرهادی بیهمتا در «جدایی» و «در بارهی الی» را به یاد میآوریم، مشاهدهای شدیدا انسانمدار از پدیدهای غمگین و جهانی که شبی در حین خوردن ماکارونی اتفاق میافتد و هرگز پایان نمیپذیرد.