«نهنگ عنبر 2» از ابتدا تا میانه به توفیق چندانی نمیرسد و در حد یک محصول قابلتحمل باقی میماند اما در دقایق پایانی به راحتی در مفهوم ابتذال جای میگیرد.
سامان مقدم یکی از کمدیهای قابل اعتنای تاریخ سینمای ایران را در کارنامه دارد. فیلم «مکس» محصول ۱۳۸۳ یکی از پیرنگهای پرتکرار ژانر کمدی را دستمایه قرار داده بود. خط داستانیِ جابهجا شدن دو شخصیت و قرار گرفتن آنها در دو موقعیت متفاوت در فیلمهای کمدی زیادی استفاده شده است و حتی در سینمای ایران هم بیسابقه نبود اما توجه به جزییات کمیکی که در فضای داخل ایران ریشه داشتند و همچنین اجرای نیمه موزیکال باعث شد «مکس» به نمونهای منحصربهفرد در سینمای کمدی ایران تبدیل شود و در هر بحث تاریخیای جایگاهی را به خود اختصاص دهد. سامان مقدم برای مدت زمان زیادی از کمدی دور بود و «نهنگ عنبر ۱» محصول ۱۳۹۳ برای او نوعی بازگشت به این ژانر به حساب میآمد. «نهنگ عنبر» در نگاه اول ایده نو و شاید درخشانی داشت. رفتن به سالهای دهه ۶۰ و نمایش اغراق شده و هجوآمیز عادات و رفتارهای مردم و جوانان آن دوره ایدهای بکر بود که در سینمای ما نمونه جدی نداشت. رسیدن به این ایده قطعا از توجه به شوخیهای فضای مجازی و نوستالژی بازیهای بامزه در طنزنویسیها با گرفته بود. شبکههای مجازی چند سال زودتر پتانسیل کمیک موجود در زندگی دهه ۶۰ را درک کرده بودند و این ایده با کمی تأخیر توسط «نهنگ عنبر» به سینما کشیده شد.
متأسفانه پتانسیلهای موجود در فیلم اول درک نشد یا شاید سازندگان به اولین نکاتی که به ذهنشان رسید اکتفا کردند. نه خط داستانی مشخصی برای فیلم نوشته شد و نه تنوع لازم در شوخیها و سکانسهای خندهدار دیده میشد. «نهنگ عنبر ۲ سلکشن رویا» ادامه همان مسیری است که در فیلم اول مشاهده شده بود با این تفاوت که این بار ایده تا حد زیادی بکر بودن خود را از دست داده است و همان خلاقیت نصف و نیمه سازندگان هم ته کشیده و به سختی میتواند مخاطب را به خنده بیاندازد. داستان از ادامه فیلم اول آغاز میشود. ارژنگ بعد از چهل سال انتظار بالاخره رویا را به دست آورده و برای برگزاری عروسی با او راهی شمال میشود. در جریان سفر به شمال خاطرهبازیها و یادآوریهای او و رویا فیلم را دوباره به زمان گذشته و دهه ۶۰ میبرد تا شاهد وقایع زندگی گذشته این دو باشیم. ساختار داستانی فیلم از ابتدا تا انتها همین است. یک سفر جادهای و چند سکانس فلاشبک بدون هیچ روند حرکتی معناساز و بدون هیچگونه اوج و فرود کاربردی.
مانند هر فیلم کمدی دیگری که شکوفایی در سینمایی بدنه را مدنظر دارد، «نهنگ عنبر ۲» هم قبل از هر چیز با کیفیت شوخیهایش سنجیده میشود. جنس شوخیهای به کار گرفته شده، تنوع شوخیها به لحاظ شگرد و کارکرد و همچنین نحوه چینش آنها در مسیر درام از نکات مهم و تأثیرگذار در کیفیت محصول نهایی میباشند. اولین نکته در مورد «نهنگ عنبر ۲» این است که فیلم برای زمان حال شوخیهای بسیار کمی دارد و غیر از چند اشاره به ازدواجهای متعدد رویا و بازی کردن با مفهوم غیرت و تعصب لحظه بامزه دیگری بین این دو شکل نمیگیرد. با توجه به این که بخش قابل توجهی از مدت زمان داستان در زمان حال میگذرد و گذشته فقط به صورت فلاشبک در فیلم نمایش داده میشود، باید توجه بیشتری به زمان حال میشد. بنابراین چینش شوخیها در فیلم دچار عدم توازن و تناسب است. اما وضعیت در فلاشبکها و زمان گذشته هم چندان رضایتبخش نیست.
فیلم طرحهای زیادی برای نمایش زندگی دهه شصتی ندارد. یکی از عناصر تکرارشونده که احتمالا قبل از هر چیز در ذهن سازندگان بوده بازسازی برخی موزیک ویدیوهای معروف آمریکایی توسط جوانهای دهه شصتی است که پتانسیل طنز بسیار بالایی دارد. فیلم چندین بار در زمان گذشته از این شگرد استفاده میکند اما این شبیهسازیها نکته بامزه چندانی در برندارند! در واقع شکل اجرای آنها خلاقانه نیست و چنین فرض شده که اصل عمل شبیهسازی ویدیوها به اندازه کافی بامزه است. دفعه اول که این شگرد در فیلم به نمایش درمیآید مخاطب با هیجان از آن استقبال میکند اما با طولانی شدن آن دیگر خندهای در کار نیست. تأثیرگذاری اولیه که بیشتر از چند لحظه نیست به اتمام میرسد و پس از آن فقط زمان فیلم کش پیدا میکند. دفعات بعدی که جوانها در ذهن ارژنگ موزیکها را اجرا میکنند مدام از تأثیرگذاری ایده کم میشود. غیر از این شگرد که چند بار روی آن مانور داده میشود واقعا ایده بکر دیگری از سبک زندگی دهه شصتی را در فیلم شاهد نیستیم.
از بحث شوخیها که بگذریم به داستان میرسیم. فرار از داستانگویی در فرم ساختاری فیلم دیده میشود. یعنی گذشته از این که توانایی فیلمساز و فیلمنامهنویس برای داستانگویی چقدر بوده و چه میزان کمبود در کیفیت کار آنها وجود داشته است، فیلم از همان قدم اول ساختاری را انتخاب میکند که داستانگویی کلاسیک جایی در آن ندارد و این برای یک فیلم کمدی در انتظار توفیق در گیشه کمی عجیب به نظر میرسد. نه افتتاحیهای در کار است نه میانهای و یک پایان خیلی بد و وصله شده نتیجه طبیعی این مسیر است. جایی در میانههای فیلم وقتی نبود هدف و مسیر برای شخصیتها به مرحلهای آزاردهنده میرسد یک گره در مسیر داستان ایجاد میشود که نه برای مخاطب جدی میشود و نه برای فیلمساز اهمیت چندانی پیدا میکند. ارژنگ در نقش راوی از برملا شدن اعترافاتی که در نوار سلکشن رویا کرده ابراز نگرانی میکند و شنیده شدن اعترافات توسط رویا به گره اصلی فیلم تبدیل میشود. اما بدون هیچ مکث و پرداختی ناگهان در سکانس بعدی ارژنگ و رویا را میبینیم که کنار جاده ایستادهاند و به نوار اعترافات گوش دادهاند. مواجهه با این گره هیچ تاثیری در مسیر داستان نمیگذارد. حتی هیچ واکنش دراماتیکی را هم بر نمیانگیزد. قطعا دست بسیار خالی فیلم از عناصر داستانی باعث شده چنین بحران غیرجدیای در میانه کار قرار گیرد.
در پایانبندی هم همین شگرد به شکلی بسیار بدتر دنبال میشود. یک تصادف عجیب و بیربط و تعدادی سکانسهای سانتیمانتال با موزیک پرحجم پشت سر هم ردیف میشود تا یکنواختی مطلق باقیمانده را از بین ببرند. «نهنگ عنبر ۲» از ابتدا تا میانه به توفیق چندانی نمیرسد و در حد یک محصول قابلتحمل باقی میماند اما در دقایق پایانی به راحتی در مفهوم ابتذال جای میگیرد. به نظر میرسد راهی که با ایده بکر فیلم اول شروع شده بود در حالی که هنوز از پتانسیلهای فراوان آن استفاده نشده، خیلی زود به پایان رسیده است. این که چطور طرحی با این همه فرصت درخشان برای طنزپردازی دست به دامن سانتیمانتالیسم مبتذل میشود را باید از سازندگان پرسید. شاید زمانی گروهی دیگر و با هدفهایی جدیتر بتوانند این طرح را ادامه دهند اما گروه سازنده دو پروژه نهنگ عنبر فرصتهای زیادی را از بین بردند. امید است سامان مقدم را که چند فیلم خوب در کارنامه دارد دوباره در اوج ببینیم، اگر در فیلم بعدی این چنین به حداقلها اتکا نکرده و افقهای دورتری را مدنظر قرار دهد.