«مادر قلب اتمی» یک فیلم روانپریش است که به هر دری میزند تا از بلاتکلیفی نجات پیدا کند.
یک هفته به اکران فیلم «مادر قلب اتمی» مانده بود که یکی از سینمادوستان میگفت فکر کنم فیلم خیلی خوبی باشد . چرا؟ چون ترانه علیدوستی، پگاه آهنگرانی، مهرداد صدقیان و محمدرضا گلزار تو فیلم بازی کردند تازه این فیلم سه سال توقیف بوده پس حتما باید فیلم خوبی باشد!.... بله دقیقا نکته فیلم در همین است که «مادر قلب اتمی» بنا به شرایطی که دارد به راحتی میتواند مخاطب را به سینما بکشاند. در کنار بازیگرهای چهرهاش یک سوپراستار تینایجر پسند دارد و از سوی دیگر وقتی یک فیلم توقیف میشود و بعد از چند سال اجازه اکران میگیرد تماشاگران فکر میکنند قرار است با چه فیلم خاصی مواجه شوند. اما «مادر قلب اتمی» به هیچ وجه نمیتواند یک فیلم خاص باشد، پنجاه دقیقه از فیلم گذشته و تماشاگری که پشت نگارنده نشسته به دوستش میگوید حوصلهام سر رفت. درست میگفت. «مادر قلب اتمی» یک فیلم بلاتکلیف است که مشخص نیست چه میخواهد بگوید. فیلم دیالوگمحور است که از اول تا سکانس تصادف با دیالوگهای هجو و پرگوییهایی که به تماشاگر مربوط نمیشود جلو میرود و از سکانس تصادف به بعد با ورود محمدرضا گلزار فضای فیلم به تخیل هدایت میشود، تخیلی بیقواره که اساسا برای چنین فیلمی مسخره به نظر میرسد. هر چند که این فیلم توقیف بوده و برای اکران چند دقیقهیی هم سانسور شده اما این دلیل موجهی برای بیسروشکل بودن فیلم نیست، چرا که «مادر قلب اتمی» قبل از این که فیلم باشد و قصه داشته باشد دیالوگبازی سرخوشانه میان شخصیتهاست. دیالوگهایی که فارغ از پیشزمینهیی میان چند کاراکتر فیلم ردوبدل میشود که اساسا هیچ کارکرد دراماتیکی نداشته و فیلمساز سعی کرده دیالوگها را بر اساس ارجاعات ماورایی و سیاسی و هستهای بنویسد، به همین دلیل «مادر قلب اتمی» دائما در یک تعلیق اشتباه سردرگم است. لوکیشن محدود که بیشتر فیلم در ماشین میگذرد همراه با دیالوگهای بیسروته که معلوم نیست قصد نویسنده و کارگردان از آنها چه بوده که بیش حد فضای فیلم را کسالتآور کرده است. علی احمدزاده به عنوان کارگردان میداند که فیلمش نمیتواند مخاطب را راضی نگه دارد به همین دلیل گاهی از دیالوگهای بامزه در میان آدمهای فیلم استفاده میکند. آنچه که از مختصات این فیلم پیداست «مادر قلب اتمی» فارغ از یک فیلمنامهی منسجم ساخته شده به طوری که انگار این فیلم با یک طرح سه خطی جلو دوربین رفته و بازیگرها با بداههپردازی دیالوگ گفتهاند، چرا؟ خط روایی فیلم نامفهوم و گنگ به نظر میرسد. از آنجایی که رسالت سینما قصه و شخصیتپردازی در چارچوب دراماتیک است و باید قواعد آن حفظ شود احمدزاده بدون در نظر گرفتن این قواعد و برهم زدن چارچوب مرسوم دراماتیک، سعی کرده با استفاده از دیالوگهای سیاسی یا هستهای که از مسائل مهم کشور است فیلم تخیلی با رگههای سیاسی بسازد، اما مگر میشود با بهرهگیری از مسائل سیاسی فیلم تخیلی ساخت؟ فکر کنیم «مادر قلب اتمی» فیلمیست دوقطبی، یعنی از سکانس اول تا تصادف قطب اول و از سکانس تصادف تا پایان فیلم قطب دوم، آن وقت میشود نکات مثبت و منفی فیلم را از هم جدا کرد؟ خیر نمیشود. چرا که فیلمساز آنقدر در سیاست و هجوگویی تمرکز کرده که نمیتواند قصهاش را جلو ببرد. «مادر قلب اتمی» میتوانست در غالب یک نمایش رادیویی ساخته شود چرا که کلیت فیلم متکی بر دیالوگ است. دیالوگهای دوپهلوی سیاسی که هیچ ربطی به فضاسازی ندارد . قطب نخست فیلم با دیالوگهای سرخوشانهی آرینه و نوبهار و کامی شکل میگیرد که اساسا کاربرد آن در کلیت فیلم نامفهوم و بیفایده است که شاید در بعضی مزهپرانیهای کامی، مخاطب لبخندی بزند. این که کامی زیاد پیادهروی میکند یا خوابش را تعریف میکند یا از اصالت توالتفرنگی به نوبهار میگوید یا به عینک دودی روی چشمانش حساس است چه لزومی برای فیلم دارد؟ یا از طرفی دیگر وقتی مامور پلیس از فیلم «آرگو» حرف میزند آرینه میگوید این فیلم همهی ایرانیها را احمق پنداشته و مامور پلیس میگوید شما جوانان با این سر و وضعتان گاهی با نظام همسویی دارید، (چه سرووضعی؟) استفاده از این دیالوگهای دمدستی و شعارگونه توهین است یا نقد اجتماعی یا دیدگاه جوانان ایران به حساب میآید؟ البته «مادر قلب اتمی» به دلیل نوع دیالوگهایش دست کمی از «آرگو» ندارد زیرا که این فیلم هم به یک نوع تخریبکننده است با این تفاوت که «مادر قلب اتمی» را یک ایرانی ساخته که قصد داشته با تمام نیرو از راه دیالوگنویسی به کاستیهای جامعهاش بپردازد. به اعتقاد فیلمساز گستردگی این دیالوگها واقعیت جامعه است اما نام صحیح آن تخریب یک جامعه یا صرفا سیاهنمایی است. همین مسئله هم باعث میشود این فیلم در جشنوارههای خارجی به راحتی راه پیدا کند. آیا این دیالوگهای گلدرشت و اغراقآمیز دربارهی یارانهها و مسائل دیگر با پیشزمینهی خاصی در فیلم افزوده شده است؟ خیر، فیلمساز محترم احساس کردهاند با خلق یک قصهی تخیلی بیسروته میتواند نقد اجتماعی کند و مسلما این افکار نخنما شده آن قدر گلدرشت و بیخاصیت و تاریخگذشتهست که مخاطب بلاتکلیف میماند که حرف اصلی «مادر قلب اتمی» چیست؟ به طوری که احمدزاده با خلق آدمهایی که حتی کاراکتر هم نیستند چه برسد به شخصیت میخواهد کشورش را مورد ارزیابی قرار بدهد، اما مگر میشود یک فیلم این قدر خام باشد؟ اساسا نقد اجتماعی هم نیاز به ایجاد قصه دارد، قصهیی که شخصیت و فضا داشته باشد فضایی که دیالوگهای شعاری یا هجو نداشته باشد. دیالوگها در «مادر قلب اتمی» شدیدا لوث و دمدستیاند ارتباط گلزار که میان روح و جن و شیطان در تعلیق است با آدمهای مهم جهان مثل صدام و چاوز و هیتلر و غیره برای چیست؟ ارتباط این آدم با این اشخاص چه ربطی به پیشبرد فیلم دارد؟ این که یک نریشن در اول فیلم خودش را در کالبد آدمهای فیلم احساس میکند پس چرا در پایان دیگر نریشن نمیگوید؟ لزوم اقلیت بودن آرینه برای فیلم چیست؟ بیماری ام اس نوبهار چه کارکردی دارد؟ «مادر قلب اتمی» نه به دلیل چند دقیقه سانسور بلکه به لحاظ محتوا اثری وصلهخورده است به طوری که نویسنده و فیلمساز آن قدر مشغول تکهپرانی و نقد بیاصول اجتماعی بودند که احساس کردند اگر نوبهار ام اس داشته باشد یا آرینه مسیحی باشد شخصیتپردازی انجام دادند و از سوی دیگر فیلمساز جوانان کشور را آدمهای افسرده و سست عنصر و بیدست و پا فرض کرده. جوانانی که دائما در حال خوشگذرانیاند. آرینه که مثلا دکتر است دهانش بوی شراب میدهد یا به خاطر چهارصد هزار تومان بدهی حاضر است هرکاری بکند این از نگاه فیلمساز یعنی نقد اجتماعی!
«مادر قلب اتمی» یک فیلم روانپریش است که به هر دری میزند تا از بلاتکلیفی نجات پیدا کند. اما احمدزاده به صورت کاملا عمدی از عناصری بهره گرفته که پایه و اساس فیلم بلاتکلیف به نظر برسد. اساسا مشخص نیست که قصد فیلمساز از سیاهنمایی چه بوده؟ احمدزاده نتوانسته که به شیوه مرسوم اعتراض اجتماعیاش را گسترش دهد پس تصمیم گرفته یک آدمی را از سیاره دیگری به فیلم بیاورد تا او زمینهسازی باشد برای نشانه اعتراضهای اجتماعی و ایجاد فضای تخیلی بیربط که مطلقا به سینمای سورئال ربطی ندارد، زیرا که سینمای سورئال تعریف دیگری دارد و نمیشود با خلق یک کاراکتر بیهویت یا با نوع دیالوگگویی یا قاببندی یا نورپردازی شلخته فضای سورئال خلق کرد. «مادر قلب اتمی» نه ضدجریان سینماست و نه سورئال است، تنها یک فیلم وصلهخوردهست که با دیالوگهای کوتاه و مشنگگونهاش نود دقیقه تماشاگر را وارد دنیای کسالتآور میکند. دنیایی که آدمهایش غیرقابلباور و ساختگیاند. این که هدف احمدزاده به عنوان فیلمساز و مانی باغبانی به عنوان نویسنده از خلق چنین فضایی با چنین آدمهایی چه بوده مشخص نیست اما بعضی از نظریهپردازان و کارشناسان سینما به این دلیل که متوجه مختصات فیلم نمیشوند و ذهنیتشان تحت تاثیرسینمای هالیوودست فکر میکنند این فیلم یک اثر خاص به حساب میآید. «مادر قلب اتمی» اثر خاص و هیجانانگیزی نیست و فقط میخواهد زیرساختهای اجتماعی را با ارجاعات منسوخ شده زیر سوال ببرد. احمد زاده با به هم ریختن ساختار و مختصات سینمایی برای بوجود آوردن فضای خاص با آدمهایی که بعید به نظر میرسد نماینده جوانان این مملکت باشند و شوخیهای از مدافتاده هم نتوانسته به فیلم شکل خاص بودن بدهد. چرا که قواعد خاص بودن فقط به پیچیدگی لحن فیلم مربوط نمیشود. این که یک فیلم شخصیت و قصه نداشته باشد و یک کاراکتر ماورایی داشته باشد صرفا فیلم خاص محسوب نمیشود. زمانی که یک فیلم قصه نداشته باشد پس کارگردانی آن هم ضعف دارد حالا بیافزایید که نود درصد فیلم در ماشین میگذرد. احمدزاده آن قدر ذوق در گسترش نقد اجتماعی و به چالش کشیدن احوالات جامعهاش را داشته که فراموش کرده میتواند با محتوا، فیلمش را تا حدودی نجات بدهد. اما وقتی فیلمساز هدفی جز نشان دادن یک قصه غیرواقعی و خیالی که لایههای درونی آن تخریب اجتماعیست ندارد، نمیشود توقعی از محتوا و فرم و بازیگران داشت. علیدوستی، آهنگرانی و صدقیان ضعیفترین بازیهایشان را در این فیلم ارائه دادند و مسلما حضور محمدرضا گلزار در کنار بازیگران دیگر سوءاستفادهیی بوده برای کشاندن تماشاگر به سینما، اگر این فیلم با بازیگرهای دیگری ساخته یا در گروه هنروتجربه اکران میشد مطمئنا با استقبال مواجه نمیشد. اساسا وقتی یک فیلم سه سال توقیف باشد و بازیگر تینایجر پسندی مثل گلزار داشته باشد فیلم پرفروشی میشود؛ اما آیا این فیلم میتواند اثر رضایتبخشی باشد؟ پاسخ خیر است.