حتی اگر حسی که از فیلم «لرد» دریافت میکنید چندان خوب نباشد، مسلما در ارائهی موقعیت مورد نظر خود بسیار متقاعدکننده عمل کرده و پایان آن به حدی سرسختانه است که قلب تماشاگران حساس سینمای تجربی، آنهایی که به باتلاقهای اخلاقی «اصغر فرهادی» علاقمند هستند، را تسخیر میکند.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
محمد رسولاف فیلمساز ایرانی، که سابقهی ۶ سال زندان را به دلیل فیلمسازی بدون مجوز دارد و اکنون با قید وثیقه آزاد است، کم و بیش با سیستم قضایی ایران آشناست. در «مرد راستی» (لِرد) (فیلم با عنوان «مرد راستی»/ Man of Integrity A در جشنواره کن حضور داشت) به زنجیرهی روابط فاسد محلی حمله شده؛ درامی اخلاقی و اجتماعی با شروعی آرام که به تدریج ریتم مناسبی به خود میگیرد. در پایان، قهرمان داستان با هنرمندی «رضا اخلاقیراد» خشن و اخمو، زیر بار سختیها و مشکلات شغلش میرود، چرا که حاضر نشده به این روابط فاسد تن بدهد. حتی اگر حسی که از فیلم دریافت میکنید چندان خوب نباشد، مسلما در ارائهی موقعیت مورد نظر خود بسیار متقاعدکننده عمل کرده و پایان آن به حدی سرسختانه است که قلب تماشاگران حساس سینمای تجربی، آنهایی که به باتلاقهای اخلاقی «اصغر فرهادی» علاقمند هستند، را تسخیر میکند. از این فیلم در بخش نوعی نگاه جشنوارهی کن، به گرمی استقبال شد. در ایران اما، شاید به جمع فیلمهای توقیفشدهی کارگردان یعنی «جزیره آهنی» و «دستنوشتهها نمیسوزند» افزوده شود.
شاید فیلم از همه بیشتر برای تماشاگران داخلی قابل درک باشد، چرا که بهتر میتوانند از ارجاعات داخل فیلم سر در بیاورند. اگر چه قسمت اعظم داستان برای همهی مخاطبان ملموس است، ولی شاید غیرایرانیها در درک معنا و پیامدهای شرکت صاحب قدرت در محل وقوع داستان فیلم، و ارتباط آن با دولت و مسئولان محلی دچار مشکل شوند. داستان فیلم که در روستاهای شمال ایران پیش میرود، کمی قبل از رخ دادن نقطه عطف آغاز میشود. رضا (اخلاقیراد) و همسرش «حدیث (سودابه بیضایی)» فارغالتحصیلانی از تهران هستند که اکنون با پسرشان در مزرعهی ماهیقرمز زندگی میکنند. این کسب و کار غیر معمول، در دو تالاب بزرگ و کمعمق که توسط آب رودخانه تغذیه میشود، انجام میگیرد. یک روز، رضا مشاهده میکند که چند ماهی مرده به سطح آب آمدهاند. با بررسی مسئله درمییابد که همسایه صاحب قدرت او، سد کوچکی در مسیر آب رودخانه ایجاد کرده و مانع از رسیدن آب به تالاب او شده. هنگامی که رضا تلاش میکند تا دروازهی سد را باز کند، عباس که سن و سالی هم دارد، چماق به دست با ماشین جیپ از راه میرسد.
دعوای آنها در خارج از قاب دوربین رخ میدهد و بیننده از چند و چون ماجرا بیخبر است. در صحنه بعدی، رضا در بازداشتگاه به سر میبرد و انتظار میکشد که هر چه زودتر از این مخمصه خلاص شود. او نمیدانست کار به اینجا میرسد. عباس یک مدرک پزشکی قلابی جور کرده که نشان میدهد یک بازویش در اثر دعوا شکسته، و از مزرعهدار دیهاش را میخواهد که رضا استطاعت مالی برای پرداخت آن را ندارد. رضا پیش از این هم برای پرداخت وام بانکی، ماشین همسرش را فروخته. بارها و بارها به او گفته میشود که از همسایهی قلدرش معذرتخواهی کند، به مقامات بانکی برای کاهش نرخ بهره رشوه دهد، پلیس و قاضی را تطمیع کند تا او را از زندان رهایی بخشند. اما کلهشقی دلنشینی که در شخصیت او نهفته، او را به مرد راستی و درستی بدل ساخته است.
مشکلات او تازه شروع شده. عباس، همسایهی کریه و ثروتمند او، که گویند دختر سه سالهی خود را کشته و تقصیر آن را بر گردن فرد دیگری انداخته، به دنبال انتقام از رضاست. به همین دلیل، نقشه میکشد که مزرعهی رضا را بخرد. این فیلم درامیست از دوران رکود اقتصادی و سلطهی قوی بر ضعیف، که تماشاگر میتواند عمیقا با دردها و رنجهای شخصیت اصلی همدردی کند. پای خانوادهی رضا نیز به ماجرا باز میشود. حدیث که مدیر دبیرستان دخترانهی منطقه است، سعی میکند با زهر چشم گرفتن از دختر عباس، او را وادار کند که شکایتش از رضا را پس بگیرد. اما نتیجه برعکس میشود. بعدا پسر رضا و حدیث با پسر رئیس پلیس درگیر میشود و به همین ترتیب ماجرا پیش میرود. همانند سایر فیلمهای درام ایرانی، مشکلات یکی پس از دیگری گریبان خانواده را میگیرند تا زمانی که خانواده را در خود غرق کنند. همانگونه که بقیه به رضا گوشزد میکنند، تنها یک راه برای خلاصی از این مخمصه وجود دارد: تطمیع همه.
ولی او از انجام این کار سر باز میزند. به غاری مخفی پناه میبرد و در آنجا در آبی خالص غوطهور میشود (به طرز کنایهواری گویی از هندوانههای تخمیرشده شرابی درست کرده)، و به راه حل متفاوتی برای مشکلاتش میاندیشد. صحنههای پایانی که خشونت سرکوبشده طی سالیان دراز، خود را بروز میدهد گویی شاهد جنگ خیر و شر هستیم.
«سودابه بیضایی» با هنرمندی و مهارت خود، کاراکتر حدیث را در کانون توجه قرار داده؛ او تنها کاراکتر فیلم است که میتواند با نگاهش، همسر سرکش خود را مهار کند. حدیث زنی بامحبت و تحصیلکرده است، که در ابتدا از رضا بیقید و شرط حمایت میکند ولی در نهایت جبر محیط او را وادار میکند که شوهرش را به تغییر در ارزشهایش ترغیب کند. همچنین حدیث در هیبت مدیر مدرسه، خود نمادی از مقامات است و هنگامی که به او دستور میرسد که دختری غیرمسلمان را از مدرسه اخراج کند، علیرغم التماسهای مادر گریان دختر این کار را انجام میدهد. دین و مذهب آنها هیچگاه مشخص نمیشود در حالی که در صحنهای تلخ که عزاداران غیرمسلمان نمیتوانند مردهی خود را در قبرستان شهر دفن کنند، یک بار دیگر این سوال در ذهن تماشاگر شکل میگیرد.
فیلم قصد ندارد این تعصب و بیعدالتی را مختص به مناطق وقوع داستان فیلم نشان دهد؛ چرا که در سفر کوتاه رضا به تهران، شرایطی اسفبارتر برای او رخ میدهد. وکیلی قصد دارد به علت پاداش عباس به او، پروندهی رضا را رها کند، رضا خواهرش را پیدا میکند در حالی که از خانه بیرونش کردهاند و اکنون با ماشین خود چای میفروشد و شوهرخواهرش هم به جرم تبلیغ علیه نظام دستگیر شده است. درام فیلم بر تمام نکات فنی آن غالب شده. تصویربرداری غیرموکد «اشکان اشکانی» بر نمایش دنیای واقعی حول مزرعه، جادههای تعمیرنشده و ساختمانهای بیروح تمرکز دارد. به اینها چند لوکیشن خاص مثل غار جادویی که رضا برای کسب آرامش به آن رجوع میکند را اضافه کنید. تصاویر برجستهی فیلم مثل حملهی پرندهی زمخت به تالاب، در این درام عظیم همانند یک میانپرده عمل میکنند. موسیقی متن غنی «پیمان یزدانیان» کاملا درخور داستان است.