«خفهگی» حاصل مهارت در فيلمسازی است. حاصل كار كارگردانی كه عاشق سينما است و در بهترين فيلم كارنامهاش در كنار «قرمز»، از فيكشن به ترسيم اجتماع میرسد.
فريدون جيرانی بار ديگر به متن سينمای «جريان اصلی» ايران بازگشته. پس از سالها او فيلمی جنايی كارگردانی كرده كه موفقترين دوره كاریاش از «قرمز» تا «شام آخر» را تداعی میكند. بعد از چند فيلم كه نشاندهنده دوری او از فضای مورد علاقهش بود و ترديدش در ساخت فيلمهای جنايی متناسب با فرهنگ جامعه ايران و «مصالحه» با مميزی، فيلمساز عاشق قصههای «پاورقی» به جهان مالوفاش رجعت كرده تا يكی از بهترين فيلمهايش را بسازد. فيلمی كه البته با شيوهای متفاوت از فيلمهای قبلی به جنايت و احساس میرسد. در «خفهگی» خبری از تلفيق «ملودرام» با فيلم «جنايی» نيست. تهييج احساسات و برانگيختن عواطف تماشاگر اين بار مدلی معكوس دارد. از كارگردانی فيلم تا بافت تصاوير و موسيقی زيرصدايی، از شيوه بازی بازيگران تا لحن و مود، همه كاركردی متفاوت و تازه در كارنامه فيلمسازی جيرانی دارند. برخلاف دو فيلم قبلی موفق جيرانی «قرمز» و «شام آخر» در ژانر «جنايی» كه از لحن و روحيه ملودرام به تاثير عاطفی در تماشاگر میرسيدند، در «خفهگی» فيلمساز از «تشخص» فيلمسازانه به لحن و مود مورد نياز يك فيلم جنايی دست میيابد. اينجا خبری از نمايش بيرونی احساسات و انفجارهای عاطفی شخصيتها نيست. لحن فيلم و حال و هوای خاصاش فاقد گرمای «قرمز» و «شام آخر» است و جايش را به سرمايی كه فيلمهای كلود شابرول را به خاطر میآورد داده است. جيرانی برخلاف «سالاد فصل» اينبار تا انتهای فيلم به قراردادهای جهان شابرولیاش پايبند میماند و تا پايان، لحن و روحيه سرد فيلمش را حفظ میكند.
از طرف ديگر فريدون جيرانی با اعتمادبهنفسی غبطهبرانگيز و با همراهی يك گروه جوان و با انگيزه، به بهترين شكل فيلم را كارگردانی كرده و اغراق نيست اگر بگوييم «خفهگی» بهترين كارگردانی فريدون جيرانی در ميان فيلمهايش است. فيلمی پر پلان كه به سينمای ايران ضرورت جدی گرفتن «دكوپاژ» و «ميزانسن» را يادآوری میكند و تنوع و فهم فيلمسازانهاش را به رخ فيلمهای مشابه و تكراری كه در زمين سينمای اجتماعی بازی میكنند، میكشاند. در عين حال «خفهگی» فيلم «ژانر» است. آن هم در سينمايی كه مفتخر به تقليد از فرهادی و موجسواری در متن سينمای «اجتماعی» است و هر تجربه جديدی را پس میزند. اما جيرانی بیتوجه به اين حرفها و با اتكا به مهارت و توانايیاش در بازسازی الگوهای خارجی، قدم در مسير ساخت يك فيلم «نوآر» میگذارد. به شكلی جالب الگوی فيلم «نوآر» اينجا برعكس شده و شاهد داستانی هستيم با يك مرد اغواگر (يك نويد محمدزاده درونی و تازه) كه از زنی ساده (با بازی خيلی خوب و متفاوت الناز شاكردوست) برای رسيدن به هدف و مقصودش بهره میبرد. تمام اميال سركوب شده يك مرد سرخورده در فيلم «نوآر» در فيلم خود را در قالب زن رنجور باز میيابد و هوش و اغواگری مربوط به «فم فتال» در هيبت مرد خبيث داستان متبلور میشود. انتخاب «ظاهر» سياه و سفيد برای يادآوری شكل بصری فيلم «نوآر» هم ايدهای خلاقانه بوده و كاركردی منطقی و «استتيك» در جهان فيلم پيدا میكند. علاوه بر بازسازی شكل و اسلوب فيلم «نوآر»، انتخاب رنگ سياه و سفيد، لحن و حال هوای «خفهگی» را سردتر كرده و منش و مودی اروپايی به فيلم بخشيده. منشی كه در فيلمنامه هم جاری شده و يكی از خاصترين فيلمنامههای اين سالهای سينمای ايران را سبب شده است. جيرانی به تاسی از فيلم بزرگ سال گذشته سينمای جهان «ال» پل ورهوفن، داستان و پلات «نوآر»ش را با شاخ و برگهايی متناسب با قصهی اصلی در طول پيش میبرد و همان شاخهها در عرض، انگيزه و شيوه رفتاری شخصيتها را منطقی و پذيرفتنی میكنند. جاهايی داستان مكث میكند و با شخصيتها در عرض قصه حركت میكنيم تا فيلمساز اينگونه بزنگاهها و نقاط عطف داستانش را قابل باورتر و خطرناكتر كند.
هجده سال بعد از «قرمز» باز هم يك آدم روانی و يك زن در مركز داستان فيلمی از فريدون جيرانی قرار گرفتهاند. اينجا اما همه چيز وارونه شده و مرد با خشونتی درونی و نقشهای كه در طول داستان شكل میگيرد، زن را اسير و عليل خود و تصميماتش میكند. زن برخلاف «قرمز» بازی میخورد و در جنايتی نامنتظر از بين میرود. در «خفهگی» همه چيز درونیتر از «قرمز» اتفاق میافتد و خبری از «شور رمانتيك» نيست. انگار كه همه چيز در فيلم خفه شده و از وضوح و دسترس خارج. «خفهگی» به خوابی وهمناك میماند. خوابی كه آمبيانس انسانی و تصوير شهر و خيابان از آن حذف شده تا هذيانیتر شود. تجربه بصری/شنيداری فيلم چنين حس ويژهای را در تماشاگر مضاعف و برجسته میكند. با فيلمبرداری عالی مسعود سلامی و نقش ساختاری موسيقی كارن همايونفر كه تجربهای تازه در سينمای ايران است. يك موسيقی «زير صدايی» با روحيه ملوديك كه در بيشتر لحظات فيلم با ماهيت «افكتيو»ش كيفيت خوابگونه «لحن» فيلم را تشديد میكند و بر هراس درونی آن میافزايد. بقيه اجزای فنی فيلم هم در «هارمونی» و نظمی تحسينبرانگيز، تجربه «فيلمسازی» و عشق به مديوم را با تماشاگر به اشتراك میگذارند. «خفهگی» را نمیشود به شيوه «قرمز» دوست داشت. اتفاقا اين فيلمی است كه بايد با فاصله با آن برخورد كرد. فيلمی كه برخلاف ظاهر كنترل شده و خويشتندارش، سرشار از احساسات و عواطف سركوب شده است. انگار شخصيتهای پرشور فيلمهای قبلی جيرانی، وارد «خوابی» اسرار آميز شدهاند و در وهم هم به دنبال يكديگر میگردند. «خفهگی» حاصل مهارت در فيلمسازی است. حاصل كار كارگردانی كه عاشق سينما است و در بهترين فيلم كارنامهاش در كنار «قرمز»، از فيكشن به ترسيم اجتماع میرسد. آخرين فيلم فريدون جيرانی در كنار «فراری» عليرضا داودنژاد خاصترين شيوه ارتباطی را در نسبت با جامعه در ميان فيلمهای امسال سينمای ايران، برقرار میكند. فيلم هيچ صحنه خارجیای ندارد و اين ايده علاوه بر القای حس خفهگی، نظر كارگردان را هم پيرامون جامعهای كه در آن زندگی میكنيم، روشن میكند؛ محصور در چهار ديواری، تحت نظر و خفه. تقريبا هيچ شخصيت مثبتی در فيلم حضور ندارد و همه شخصيتها از خلال انگيزهها و اعمال شيطانیشان، آن واقعيت دردناكی كه چارهای جز پذيرشاش نيست را يادآور میشوند و يكديگر را در دومينويی «مرگ آفرين» از بين میبرند. و فيلم به شيوهای غيرمستقيم و البته پنهانكار اين توحش انسانی ناشی از سركوب محيط را بدل به اصلیترين «تم» و دستمايه داستان میكند. فيلمی تلخ، به درستی «سياه» و رنجور كه از ميزانسنهای بيانگر و دكوپاژ متنوع به نمايش جامعه بيمار و خشن میرسد. در «قرمز» فقط ناصر ملك و خواهرش عامل بحران بودند و منبع هراس و ديوانگی. در «خفهگی» اما همه ديوانه شدهاند و به هيچكس نمیشود اعتماد كرد. و فيلم اين عدم «تعادل» و تمايل به جنون را در شخصيتها برجسته میكند و آنها را در پلاتی به ظاهر ساده اما در باطن مهندسی شده و پيچيده به جان هم میاندازد تا به اسم «عشق» و «عاطفه» دمار از روزگار هم در بياورند.