«بيوگرافی» اغراق میكند، اما از حقيقت هم روايت میكند. اين فيلم با وجود كاستیهای ساختاری و محتوايی خود سينماست.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
سعيد يك تراجنس است. اين موضوع، او را از خانه و خانوادهاش دور كرده است. مادرش از دنيا رفته و راحله، خواهر، و رسول، برادر سعيد، تنها داشتههای او در زندگی هستند. رسول -برادر بزرگتر- مدام او را شماتت میكند، كتك میزند و مايه آبروريزی خانواده میداند. اما راحله دركش میكند و تلاش دارد تا پول عمل جراحی تغيير جنسيت سعيد را فراهم كند تا شايد بتواند او را از برزخی كه گرفتارش شده، نجات دهد.
«بيوگرافی» فيلمی با مضمونی اجتماعی و قصهمحور است. انتخاب اين نام برای فيلم، مويد اين نكته است كه مخاطب قصهای را به نظاره نشسته كه قرار است روايتگر زندگی یک شخصيت باشد. راوی فيلم زن است و مخاطب همه جريانات را از نگاه او دنبال میكند. با اين كه شخصيت و پيرنگ اصلی فيلم، سعيد و مشكل تراجنسی اوست و از شروع پرده اول تمامی اتفاقات فيلمنامه به او و مشكلاش گره میخورد، اما مخاطب پس از آن سكانس با راحله همراه میشود و از نگاه او دنيای قصه را میبيند. اين نگاه راحله به زندگی، ديگران و سعيد است كه از اين پس دغدغه مخاطب میشود و بيوگرافی كاراكتر اصلی يا همان پيرنگ اصلی داستان تغيير میيابد.
مخاطب پس از آشنايی با سعيد و مشكلاش در سكانس يك (درگيری در حياط خانه و كتك خوردن سعيد از رسول) و فرار مجددش از خانه، او را در پس ذهنش تنها میگذارد و درگير مشكلات ديگری میشود. پرده دوم كليد میخورد. قهرمان عوض شده است. سعيد به حاشيه رانده شده و تا آخر قصه در نقش يك كتكخور باقی میماند. نكته مهم اين اتفاق رويداد اصلی است كه در پرده اول (مشكل سعيد) بوده و تعادل داستان و نابسامانی در محور اصلی با ماجرای تراجنسی سعيد كليد خورده است. پرده دوم داستان از همين پتانسيل موثر نيرو میگيرد. ماجرای اصلی قصه بايد اين قدر از سوی شخصيت يا شخصيتهای اصلی، با توجه به ويژگیهايشان، مهم جلوه كند تا در ادامه، آنان را اين چنين به تلاش و تكاپو وادارد.
پرده دوم «بيوگرافی»، به تقابلها و تلاشهای راحله و احمد اختصاص يافته است. در اين پرده اصل بر بازگرداندن نسبی تعادل به زندگی نابسامان سعيد، راحله و رسول و ايجاد آرامش نسبی است. مخاطب در اين پرده تقابل شخصيتها را با بیپولی، كه عامل مهم اين وضعيت نابسامان است، شاهد است. پرده دوم معمولا بيشترين زمان را نسبت به دو پرده ديگر به خود اختصاص میدهد. در اين پرده همه حوادث، روابط و رفتارها بايد دارای رابطه علت و معلولی قابل قبولی باشند. راحله به دنبال پول از تمام اين روابط عبور میكند و در عين نياز، سادهترين گزينه برای فراهم كردن پول از رئيس بازاريابی را با يكی دو تماس مخدوش میكند. تقابلها از اين نقطه برای مدت كوتاهی متوقف میشوند. موضوع پول روی غلتك میافتد. راحله و احمد برای پول، مشروب و اسلحه میفروشند. خلاف است، اما هدف وسيله را توجيه میكند. رابطه عاشقانه و محبتآميز بين احمد و راحله قوت میگيرد و...
با عبور از اينها، كمكم به لايههای چرك و كثيف زندگی میرسيم. فرهاد، گذشته تلخ راحله است كه با يادآوری احمد، راحله از او به عنوان حيوان كثيف ياد میكند. همينجا كد تعليقی، از وجود يك رابطه مثلثی بين آنان به مخاطب ارسال میشود. رسول، برادر بزرگتر راحله، آلوده به مصرف شيشه است و بدهی بالا آورده و طلبكاران به دنبالش هستند.
همسرش تركش كرده و او مستاصل دستبهدامان راحله شده تا شايد او بتواند همسرش را بازگرداند. مادر خانواده بر اثر تصادف جان باخته و رسول پول ديه او، معادل ۱۰۰ ميليون، را كه متعلق به هر سه فرزند اين مادر بوده، يكجا خورده است و هيچ پولی به راحله و سعيد نداده است. احمد درگير بيماری آلزايمر مادرش است و قصد دارد با او به يك كشور اروپايی پناهنده شود و...
خردهپيرنگهای متعددی در اين پرده با مخاطب در ميان گذاشته میشود. ارمغان اين خردهپيرنگها، تعليق بيشتر و تقابل با موضوعات سنگينتر و متفاوتتر برای قصه اصلی است. اوج اين پرده زمانی است كه مخاطب گمان میبرد گرهها كمكم در حال گشايشاند. پرده سوم كوتاه و ضربتی است. منجی قصه (راحله) با نقشه احمد به قربانگاه میرود. بازی احمد تمام میشود. او راحله را در قربانگاه جا میگذارد. حقش را از فرهاد میگيرد و به دنبال بدبختیهايش، از صحنه اين بازی خارج میشود. سعيد همچنان آواره كوچه و خيابان است. فرهاد راحله را كتك میزند. او راحله را چون برده رام میخواهد تا با او به مقاصد شوماش برسد. راحله خودش را زير پا میگذارد تا به زندگی سعيد هويت ببخشد.
«بيوگرافی» قصه راحله است، قصه سعيد است، قصه احمد و قصه رسول و... مهمتر از همه قصه مخاطب است. اين كه چرا مخاطب، شايد دليل مهماش بازیها باشند. بازیها در اين فيلم دشوارند؛ وفاداری بازيگران به نقش و اين كه چيزی از خود به آن اضافه و كم نكنند تا روايت دراماتيزه به درستی شكل بگيرد. روايت دراماتيزه در فيلم «بيوگرافی» شكل گرفته و به دليل اين موفقيت، مخاطب هم بازيگر فيلم است. اين نزديكی و همذاتپنداری از او هم يك قربانی ساخته است. فاطمه ثقفی، كارگردان اين فيلم، با در دست داشتن يك فيلمنامه محكم و پرمايه، توانسته اتفاق مهمی در جريان سينمای اجتماعی رقم بزند. اگر چه میتوان در كليت، فيلم را متهم به سياهنمايی كرد، يا به هزار دليل و برهان و سند ادعا كرد كه زيادهگويی و انبوهگويی اين روايت را از واقعبينی دور ساخته است. اما به باور نگارنده، سينما يعنی اغراق در هيجان، اغراق در تلخی و شايد اغراق در شادی. تلخی يك اتفاق. به عبارتی دروغ گفتهشده بايد آنقدر بزرگ باشد تا باورش كنی، تا ضربه بزند و اين ضربه اتفاقا اثربخش هم باشد. «بيوگرافی» اغراق میكند، اما از حقيقت هم روايت میكند. اين فيلم با وجود كاستیهای ساختاری و محتوايی خود سينماست.