«کارگرساده نیازمندیم» ششمین فیلم منوچهر هادی یک خصوصیت بسیار مهمی دارد به نام قصه. فارغ از هر نگاه کلیشهوار فیلمساز به جزییات فیلم؛ زمانی که به کلیت فیلم نگاهی میاندازیم درک خواهیم کرد که این فیلم با قصهپردازی تماشاگرش را وارد فیلم میکند. این قصهپردازی در لایههای زیرین فیلم به آثار تلویزیونی شباهت پیدا کرده است اما هادی این قصه را توانسته در مدیوم و چارچوب سینمایی به مخاطب انتقال بدهد، هر چند که گفته شد موضوع این فیلم تکراری به نظر میآید اما چیدمان ساختاری قصه که به فیلمنامه تبدیل شده این قابلیت را دارد که در قالب سینمای قصهگو مخاطب را با فیلم همراه کند. اساسا تعدد کاراکترهای فیلم باعثشده حفرههای فیلم پنهان بماند. از سوی دیگر با این که حضور بعضی از کاراکترها در فیلم بیاستفاده به نظر میرسد اما فیلمساز توانسته با استفاده از کارکردهای دراماتیک شخصیتهای بهم پیوسته خلق کند که موجب شکلگیری خط روایی و منطق فیلم میشود، به طوری که شاید حضور نورسته یا حاتم در فیلم غیرقابل توجیه باشد اما این دو شخصیت باعث میشوند تا شخصیت جهان شکل بگیرد. اساسا فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» واکاوی اجتماعیست. رحمت که زندگیاش را در شهرستان فروخته تا به تهران بیاید و فلافلی بزند و به دلیل گسترش درآمدش میخواهد مغازه مجاورش را هم بخرد مجبور میشود از جهان پول نزول بگیرد یک سوی قصه است، و جهان هم از سوی دیگر از قشر مرفه جامعهست که بنا به ارجاعات دیالوگی با کارگری به این مال و ثروت رسیده است. اما جهان با فکر بیمارش دختران را طعمه هوسهای خودش قرار میدهد و حتی به دختر دبیرستانی رحمت هم پیشنهاد ازدواج میدهد. هادی موازی بودن سبکهای زندگی شهری و مهاجرت شهرستانیها به تهران برای کاریابی را به درستی نشان داده است، اما نشان دادن فاصله طبقاتی در سطح میماند و فیلمساز برای نشان دادن فاصله طبقاتی دست به دامان اتفاقاتی میشود که کارکرد کلیشهای دارند، کارکرد نخنما شده که اساسا فقط میتواند وقت فیلم و مخاطب را پر کند. وقتی هم در جزییات فیلم متمرکز میشویم حفرههای نهفته فیلم سر باز میکنند، مثل تقاضای ازدواج جهان از مونس که باعث درگیری جهان و قدر میشود که بهتر میبود جهان این تقاضا را از میمنت داشته باشد زیرا در آن شرایط فیلم جهت مناسبی را در پیش میگرفت اما در شرایط کنونی قدر بعد از این که میفهمد جهان از مونس خواستگاری کرده به محل کارش میرود تا با جهان دعوا کند، سکانس دعوا با شکستن شیشههای ماشین جهان و نصیحتهای جهان ختم به خیر میشود، منطق آن سکانس به کلی از بین میرود و روحیهی قیصروار قدر از ناموسپرستی به فحشخوری از سوی جهان او را به یک انسان منفعل بیدست و پا تبدیل میکند. از سوی دیگر هم محبوب یا جهان میتوانستند آدمهایی باشد که رحمت را به قتل رسانده باشند چرا باید قدر بازداشت شود تا جهان برای او سند بگذارد؟ جهان میتوانست برای قدر سند نگذارد تا در زندان بماند تا او بتواند از مونس خواستگاری کند! اگر جهان از قضیه عشق میان قدر و مونس خبر نداشت بعد از آن میتوانست سند را پس بگیرد تا قدر به زندان برود. منوچهر هادی تمامی خردهروایتها را همراه با کاراکترهای متعدد همراه با دیالوگهای فراوان در هم تنیده است که تماشاگر را درگیر فیلم کند، اما لایههای زیرین و ساختار دراماتیک باعث شکلگیری یک فیلم میشوند. هر چقدر یک فیلم کاراکتر یا دیالوگ داشته باشد وقتی نتواند منطق اصولی برای متقاعدکردن تماشاگر داشته باشد یعنی درام فیلم با مشکل مواجه است. اما گاهی فیلمساز رگ خواب تماشاگر را تشخیص میدهد و از المانهای سطحی برای جذب تماشاگر استفاده میکند. مثل تعدد لوکیشنها یا تعلیقهایی که در پایان فیلم به آنها پاسخ داده میشود. اما در بعضی از سکانسها تماشاگر هوشمند میتواند به درستی نامتوازن بودن فیلم را تشخیص بدهد. این که هادی با استفاده از یک فیلم شلوغ میخواهد یک درام اجتماعی خلق کند و این شلوغی باعث میشود سوالهای مهم فیلم بیپاسخ بمانند مثل پیامک زدن محبوب به نورسته میخواسته با درام به نقد اجتماعی برسد کمی بلوف به نظر میرسد. هادی با در نظر گرفتن همه جوانب، اشراف کامل داشته و هدفش بهرهگیری از اوضاع نابسامان شهری بوده است به طوری که اگر حفرههای فیلمنامه را فراموش کنیم میتوانیم شاهد فیلمی باشیم که به نوعی نقد انسانی محسوب میشود. قرار دادن رحمت در مقابل جهان، یا کارگرهای شهرستانی که برای پیدا کردن کار به تهران میآیند که مجبورند برای کار از کسی مثل جهان فحش و ناسزا بشنوند، اما با تمامی تفاسیر فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» در بیان این حرفها دچار لکنت است، به نظر میرسد منوچهر هادی قبل از این که زیربنای فیلمنامهاش را کامل کند اسیر ناهنجاریهای اجتماعی شده است. از جهان یک مرفه بیدرد با افکاری بیمارگونه میسازد، رحمت را در قشر پایین جامعه، کسی که دختر نوجوانش را کتک میزند یا با همسرش بداخلاقست را ترسیم میکند، یا یک جوان شهرستانی بیکس مثل قدر را مورد ارزیابی اجتماعی قرار میدهد که با تمامی عشقی که نسبت به یک دختر دارد اما به دلیل قفر و بیکاری نمیتواند تن به ازدواج دهد. اساسا این فیلم روایتی ناخوشایند از اوضاع و احوال جامعه کنونیست که گزنده و لج دربیاراست. فیلمساز قصد سیاهنمایی ندارد اما شرایط اجتماعی که در فیلم میبینیم قصه و ارتباط آدمها را تلخ کرده. این تلخی آسیبی به کلیت فیلم وارد نکرده و فیلمساز سعی کرده آدمها را با میزان سطح اجتماعیشان به شخصیت تبدیل کند. فضای فیلم کشدارست به طوری که اگر فیلمساز نسبت به شخصیتهایش و کارکرد آنها هوشمندی لازم را به کار میگرفت این فیلم میتوانست شرایط بهتری داشته باشد. اساسا «کارگر ساده نیازمندیم» در سطح باقی مانده و نتواسنته به عمق برسد گرهافکنی میکند اما گرهها توان کافی برای یک گرهگشایی سینمایی را ندارند. اما قالب در نظر گرفته شده تا حدودی موفق است که مهمترین آن تعلیقهاییست که در پایانبندی گنجانده شده، به هرحال هادی تصمیم گرفته دست به یک موضوع اجتماعی بزند. اساسا این فیلم به لحاظ ازدحام نماها و اتفاقات ریز و درشتش نظر مخاطب را به خودش جلب میکند. البته هادی میتوانست این قصه را با روایت منسجمتری بسازد اما تفکر فیلمساز از بوجود آوردن لحظات دراماتیک اجتماعی بینتیجه نمانده است اما همانطور که گفته شد زمانی که بر جزییات تمرکز میکنیم، این اثر به تلهفیلمهای تلویزیونی شباهت پیدا میکند البته این را باید در نظر داشت که فیلمساز در دل خشونت و تلخیهای کلانشهری مثل تهران مهر و عطوفت خاصی که مختص شهرستانیهاست در فیلم جای داده است. در پس بیرحمی و چنگ در صورت هم کشیدن گاهی رفاقت و دوستی میان قدر و پسرعمویش به خشمگین بودن سطح قصه لطافت میبخشد. انگار هادی در دل بیرحمیهای اجتماعی و زورگوییهای ارباب و رعیتی نگاه درستی از آدمهای جامعه داشته به همین جهت این فیلم به سیاهی مطلق نمیرسد بلکه یک فیلم کاملا انسانی و اعتراضیست که میخواهد میزان درک و شعور آدمها را در طبقههای مختلف اجتماعی ارزیابی کند.
منوچهر هادی اساس و پایه سینمای اجتماعی و عامهپسند را میشناسد. اگر فیلم قبلیاش «من سالوادور نیستم» را نادیده بگیریم، هادی توانسته با فیلمهایش قصه بگوید و تماشاگرش را از فیلم راضی نگه دارد؛ مهمترین نکته سینمای هادی هدایت درست بازیگرانش است که در این فیلم اهمیت این نکته به خوبی قابل درک است، تمامی بازیگران این فیلم به عمق قصه دست پیدا کردهاند و توانستهاند با استفاده از درک نقش بازی قابل قبولی را همراه با لهجه ارائه کنند، هادی در هدایت کردن بازیگرهایش نقش بسزایی دارد از سوی دیگر اگر با یک فیلم ضعیف هم طرف باشیم وقتی بازیهای خوب در آن دیده شود ضعف فیلمنامه به چشم تماشاگر عام نمیآید، فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» دو نکته بسیار مهم دارد: قصه و بازیهای یکدست؛ همین دو نکته بستر مناسبیست که تماشاگر با فیلم همراه شود، حالا هر چند که کلیت فیلم کلیشهای و نخنما شده و سطحی به نظر برسد. به هر حال این فیلم برای تماشاگران جدی سینما ساخته نشده چرا که شکل این اثر با موقعیتهای عامه پسندش میتواند تا حدودی برای تماشاگر عام جذاب باشد. هادی میتوانست با پردازش بیشتر در فیلمنامه و شخصیتپردازی فیلمی بسازد که تماشاگر خاص هم از آن لذت ببرد.
فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» اثر خوش فرمیست که توانسته با تکنیکهای بصری(غیر از دوربین رودست گرفتن در بعضی از سکانسها یا اسلوموشن کردن سکانس دعوای قدر و جهان) به ریتم مناسبی دست پیدا کند، این اثر برای منوچهر هادی بعد از فیلم «من سالوادور نیستم» گامی رو به جلو محسوب شود.