شباهت فیلم «چ» حاتمیکیا با «چه» سودربرگ ، تنها در عنوان است و بس و در دیگر عناصر چه ساختاری و چه محتوایی، کمترین تشابهی به چشم نمیخورد.
وقتی ۵ سال پیش فیلم «چه» در دو قسمت به کارگردانی استیون سودربرگ به نمایش درآمد، در انتهای تحلیل و بررسی آن فیلم چنین نوشتم:
«... اما نکته آخر اینکه پس از دیدن دو قسمت فیلم «چه» ضمن اینکه به یاد دو فیلم امیر قویدل درباره میرزا کوچک خان جنگلی افتادم که در اوایل پیروزی انقلاب با چه تلاش و خون دل خوردنهایی ساخته شد، اما تاسف خوردم که... علیرغم در اختیار داشتن اسطورههای زنده و جاوید در تاریخ ۳۰ سال اخیرمان مانند دکتر چمران (که زندگیش از بار دراماتیک بسیار بیشتر از چهگوارا برخوردار بوده و به تصویر درآوردن خاطرات مکتوبش در آمریکا و مصر و لبنان و کردستان و... خصوصا برای مخاطبان امروز به ویژه در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی اروپا و آمریکا به شدت میتواند تاثیرگذار باشد) و یا سید علی اندرزگو ( که در برابر ۳-۴ سال زندگی چریکی امثال چهگوارا، بیش از ۱۴ سال این نوع زندگی را در سختترین شرایط پلیسی و در کشورهای مختلف تجربه کرد) و یا... سینمای ایران کمترین حرکتی برای تهیه فیلم از چنین شخصیتهایی نشان نمیدهد....»
اما واقعا شباهت فیلم «چ» حاتمیکیا با «چه» سودربرگ ، تنها در عنوان است و بس و در دیگر عناصر چه ساختاری و چه محتوایی، کمترین تشابهی به چشم نمیخورد.
اگر چه ای کاش نام فیلمی که درباره شهید دکتر چمران ساخته شد، «چ» نمیشد و تداعی شخصیت ارنستو چهگوارا را نمیکرد (که همواره با همین لفظ در ادبیات سیاسی دهه ۶۰ خوانده شد) اما به هر حال اتفاق فرخندهای است که بالاخره طلسمی در سینمای ایران شکست و درباره یکی از قهرمانان تاریخ معاصر این سرزمین و انقلاب اسلامی، فیلم ساخته شد اگر چه با نقاط ضعف و قوت که در جای خود قابل تحلیل و نقد است. فیلمی که تنها بر شخصیت دکتر چمران درنگ نمیکند و از او عبور کرده و امثال شهید اصغر وصالی را نیز در کادر خود قرار میدهد و در اوج خود به بخشی از ابعاد وسیع ولایت و شخصیت امام خمینی رحمهاللهعلیه میرسد، آنچنانکه در واقع میتوان فیلم «چ» را بیشتر فیلم امام خمینی دانست تا فیلم چمران که در حال شدن است و سنجش و انتخاب. شاید بتوان شخصیت محور فیلم را شهید اصغر وصالی دانست که خود را بیش از هر چیز و هر کس، سرباز خمینی میداند و در جایی از فیلم دکتر چمران را از اینکه هنوز چمران خمینی نشده، سرزنش میکند.
اما شخصیت دکتر چمران در فیلم «چ» از ابتدا تا انتهای فیلم، تغییر و تحولی آرام و بطئی دارد، آنچنانکه در انتهای فیلم، چمرانی که ابتدا از سوی دولت برای مذاکره و تعامل آمده بود به چمران خمینی بیشتر راه میبرد. اگرچه شاید به نظر برسد که چمران فیلم «چ» در مقابل دیگر کاراکتر اصلی فیلم یعنی اصغر وصالی تا حدودی منفعل و نظارهگر است اما اگر با دقت به صحنهپردازیها و سکانسبندیهای فیلم توجه نماییم، متوجه میشویم در واقع این چمران است که عملیات نظامی و مقاومت اصغر وصالی و یارانش را نه تنها تکمیل بلکه ارتقاء داده و جهت میبخشد. او با ورودش به پاوه نیروی مضاعفی به همه پاسداران و نیروهای مقاومت در برابر ضد انقلاب میبخشد و پس از آن در لحظات حساس و تعیینکننده با درایت و هوشمندی، مقاومت را برای حفظ و نگاهداری پاوه و دفاع از مردم هدایت میکند؛ آنجا که 5 نفر داوطلب را برای جلوگیری از حمله ضدانقلاب به بیمارستان پاوه، اعزام میکند و خود به میدان مذاکره میرود یا زمانی که تیمسار فلاحی را برای اعزام هلیکوپترهای امداد و نجات تشویق نموده و سپس پیشنهاد بازگشت او به کرمانشاه را برای آوردن نیروی تازه نفس میدهد یا هنگامی که بیماران و مجروحین بیپناه را (حتی برخلاف نظر شهید اصغر وصالی) در خانه پاسداران جای میدهد و یا هنگامی که صف دفاع آخر را درون زیرزمین همان پایگاه سامان میدهد و حتی برای یافتن راههای گریز، جان خود را در معرض جدیترین خطرها قرار داده و تا قلب فرماندهان دشمن پیش میرود و بالاخره در یکی از زیباترین نقاط اوج فیلم، در هنگامه اختلاف و چالش مابین نیروهای خودی یعنی پاسداران و پیش مرگههای کرد، پیراهن خونین یکی از شهداء را بر سر دست گرفته (دوربین حاتمیکیا در نمایی سرشار از مفاهیم وحدتآمیز در پسزمینه پیراهن خونینی که بر فراز دست شهید چمران است، آیه مبارکه واعتصموا به حبل الله و لا تفرقوا... که بر دیوار خانه پاسداران نقش بسته را در کادر خود میگیرد) و با اشاره به صدای اذانی که از دوردست به گوش میرسد میگوید که هیچکس صدای اذان را نشنید و به این ترتیب پس از گوش فرادادن به صدای اذان همه پاسداران و پیشمرگهها، اسلحههای خود را که به سمت یکدیگر گرفته بودند، پایین میآورند. این در حالی است که شهید اصغر وصالی هم به عنوان فرمانده مقاومت و پاسداران اعزامی یا همان دستمالسرخها با شور و حرارت مثالزدنی در برابر خیل عظیم نیروهای تا دندان مسلح ضد انقلاب به همراه معدود یارانش، میجنگد تا آنجا که چمران در یکی از تاثیرگذارترین صحنههای فیلم، یکی از ماندگارترین دیالوگهای آثار حاتمیکیا را بیان میکند؛ آنجا که اصغر وصالی با سوز و شور میگوید که سرباز خمینی مرد شهادت است و نه تسلیم و چمران او را در آغوش کشیده و با حسرت میگوید: «... خوش به حال خمینی که چنین سربازهایی دارد...»
دکتر چمران فیلم «چ» در آن ۴۸ ساعت محاصره پاوه، شرایط دشواری را پیش میبرد؛ او از سوی دولت موقت مهندس بازرگان برای مذاکره آمده است. (گزینش این مقطع از زندگی دکتر چمران و تاکید بر مذاکره، هوشمندی بالای حاتمیکیا را در انتخاب یکی از بهروزترین مقاطع زندگی و مبارزات شهید چمران میرساند). مذاکرهای که در حال محاصره تمام عیار انجام و پیش میرود! (و چقدر مذاکره در آن مقطع با شرایط مذاکرات امروز ایران با نظام سلطه غرب شبیه است) مذاکرهای که برای نجات مردم انجام میشود و علیرغم تمامی سعی و تلاش دکتر چمران، سرانجام با زیادهخواهیهای و بدعهدیهای دشمن (علیرغم دوستی دیرینه یکی از سرکردگان ضدانقلاب به نام دکتر عنایتی با شهید چمران) به نتیجهای نمیرسد تا آنجا که دکتر چمران در یکی از آخرین صحنههای فیلم برای مردمی که محاصره شدهاند میگوید که همه تلاشش را برای خاموشکردن صدای گلولهها به کار گرفته اما به نتیجهای نرسیده است!
به نظرم این نتیجه ناگزیر همان مذاکرهای است که در شرایط محاصره انجام میشود که دکتر عنایتی در همان دیدار قبرستان میگوید: «... انتهایش، تسلیم است!!» اما گناه دوستانش که اسیر پاسداران شدهاند را اسارت در دستان کسانی میداند که تسلیمشدن را بلد نیستند!!! (این جمله را در همان صحنهای میگوید که ناگهان در اتومبیلش و در حالی که آماده فرمان شروع جنگ پس از مهلت 30 دقیقهای است با دکتر چمران نارنجک به دست مواجه میشود.)
میتوان گفت کاراکتری که ابراهیم حاتمیکیا از دکتر چمران در فیلم «چ» ترسیم کرده و پرداخت نموده است، یکی از بینظیرترین شخصیتپردازیهای اسطورهای در تاریخ سینمای ایران است که به جرات میتوانم آن را بیسابقه بدانم. تاکنون هر آنچه در تولیدات سینمای ایران از اسطورهها و قهرمانهای تاریخ ایران و انقلاب پرداختشده، شخصیتهایی تکبعدی و تخت بودهاند که از همان ابتدا دارای ویژگیهای خاص و والای انسانی ترسیم شدهاند که تا پایان نیز با همان خصوصیات و ویژگیها پیش رفتهاند. اما شهید چمران فیلم «چ» از لحظه ورودش در فیلم (که در نمایی درشت مشغول پاککردن شیشههای عینکش است) تا انتهای آن که در پس از شنیدن اثرات پیام امام، اشکهایش را از پشت شیشههای عینک پاک میکند و سپس در آن سکانس به اصطلاح اپی لوگ با نمایش نابودی تنها یادگار همسر و فرزندانش، چمران دیگری را به نمایش میگذارد، فراز و نشیبهای متعددی دارد. او در ابتدای ورودش همراه تیمسار فلاحی، به اصغر وصالی میگوید که برای ارزیابی اوضاع آمده و اساسا دیدگاه جامعی از شرایطی که در پاوه اتفاق افتاده، ندارد. او حتی نسبت به دشمن نیز ارزیابی دقیقی ندارد و از همین روی در آغاز، اقدام به مذاکره را در دستور کار قرار داده و در حین همین مذاکره حتی اسلحههای خود و یارانش را تحویل میدهد اما در اواخر فیلم، وقتی با لباس مبدل و مابین فرصت ۳۰ دقیقهای به سراغ عنایتی میرود تا آخرین مذاکرات را انجام دهد، نارنجکی در دست دارد که حتی ضامن آن را نیز کشیده است.
میتوان گفت در واقع حاتمیکیا، همه تحولات و تغییرات روحی و فکری شهید چمران در طول حدود ۳۰ سال (از مرداد ۳۲ و فعالیت در نهضت مقاومت ملی و بعد از آن انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و سپس دوران زندگی در آمریکا و ناسا و شرکت بل و سپس مهاجرت به لبنان و حضور در بنیانگذاری جنبش امل در کنار امام موسی صدر و بعد از آن و پیروزی انقلاب اسلامی، حضور در ایران و دولت بازرگان و بالاخره نماینده امام در شورایعالی دفاع و وزیر دفاع و ستاد جنگهای نامنظم در کنار مقام معظم رهبری و شهادت در دهلاویه) را در ۴۸ ساعت محاصره پاوه خلاصه کرده و چمرانی را که در طول ۳۰ سال، چمران خمینی میشود را در همان زمان محدود یا بهتر بگوییم حدود ۱۳۰ دقیقه فیلم «چ» نمایش داده است. از همین روی است که در بیشتر لحظات فیلم، چمران را ثابت و به صورت تیپ نمیبینیم، بلکه انسانی بیقرار است و در حال تغییر و تحول یا بهتر بگوییم همان شدن تا بالاخره خود را در برابر فرمان ولایت میبیند که چگونه همه کید و مکر دشمنان را با خیل ساز و برگ نظامیشان و انبوه افرادشان، همچون موم در برابر نور خورشید، آب میکند.
و لحظه اصلی فیلم که تمامی اوج و فرودها و درگیریها و شخصیتپردازیها و بحث و جدلها، گویی برای همان لحظه چیده شدهاند، زمانی است که شهید اصغر وصالی زخمی و لنگان، تکیه داده به دیگر همرزم مجروحاش به داخل سنگر محاصره شده شهید چمران و معدود یارانش میآید و رادیوی دستی خود را با دست دیگر بلند کرده تا دلیل قطع شدن رگبار مسلسلها و توپها و آر پی جی هفتها از سوی ضد انقلابیون و فریادهای اللهاکبر را برای سنگرنشینان بگوید. اما او فقط میگوید: «همه رفتند، فرار کردند، چون خمینی عصایش را بلند کرد...» و بدنبال آن، پیام و فرمان امام به نیروهای مسلح برای پایان بخشیدن به محاصره پاوه (که ضبط کرده بود) را برای حاضرین پخش میکند.
اعتراف میکنم که پس از گذشت بیش از ۳۴ سال از صدور آن پیام و اگر چه همان زمان را خوب به خاطر دارم، اما با شنیدن مجدد آن، واقعا تکان خوردم و به عظمت آن بیشتر واقف شدم که شاید در آن زمان، آنچنان برایمان مکشوف نبود. به نظرم حاتمیکیا با زبان و ابزار سینما به خوبی فضایی را بوجود آورده که پیام حضرت امام خمینی پس از گذشت این سالها و در شرایط امروزی، بر جان تماشاگر بنشیند. یعنی مخاطب به خوبی آن زمان را حس کرده و از عمق جان درک کند در حالی که همه آن تعاملها و مذاکرات و مقاومتها و ایثارگریها، نتوانست به غائله پایان دهد، یک پیام و یک فرمان و یک امریه چگونه از صدها کیلومتر آن سوتر میتواند کار را تمام کند. پیام و فرمانی که برگرفته از معارف الهی و ولایت رسول اکرم (ص) و اهل بیت ایشان است. از جنس همان پیامهایی که طومار رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را در هم پیچید.
حاتمیکیا در طول حدود ۱۳۰ دقیقه فیلم، تنگنا و سختی و محاصره شدید برای مردم و پاسداران پاوه و ارتش عظیم ضد انقلاب را در کادر خود قرار میدهد که حتی پیشرفتهترین جنگندههای نظامی را هدف قرار میدهند و از نگاه دوربینی که از فراز پرواز هلیکوپتر، استعداد آن را ارزیابی میکند، در تمام دشت پهناور و کوهستانهای پیرامون پاوه گسترده شده است و امید چندانی هم به کمک از سوی ارتش خودی نمیرود و هلیکوپترهای امداد نیز هدف موشک قرار میگیرند. حتی بیمارستان و مجروحانش، مورد حمله قرار میگیرند و در نهایت همه درون پایگاه سپاه پاسداران حبس شده تا جایی که حیاط آن نیز به تصرف ضد انقلاب در میآید و مردم حبس شده حتی از راه مخفی نیز که در زیر زمین پایگاه پیدا شده، قطع امید میکنند. در چنین شرایطی که چمران و ۲-۳ نفر دیگر در پیشاپیش مردم با تفنگهایشان، آماده شهادت هستند، ناگهان آن صحنه ورود اصغر وصالی خسته و مجروح و خونین را میبینیم که تکیه داده بر شانههای همرزمش میگوید خمینی عصایش را بلند کرد...
حاتمیکیا با به کارگیری هوشمندی هنرمندانه (که همه ابزارهای سینمایی را برای فراهم آوردن فضای آن بکار گرفته)، در اوج ناامیدی تنها امید یعنی فرمان ولایت را به میدان میآورد تا برای اولینبار در تاریخ سینمای پس از انقلاب، سینما مفهومی رهاییبخش و پر قدرت از این مفهوم را به نمایش بگذارد که شاید دهها کتاب و صدها جلسه سخنرانی، نمیتوانست کار آن را بکند و به نظر بنده اگر همین مورد را از تمام فیلم «چ» در نظر بگیریم کفایت میکرد که آن را بهترین فیلم جشنواره سی و دوم فیلم فجر و حتی یک دهه اخیر سینمای ایران بدانیم.
شاید اگر آن روزها واقعیت نداشتند و شاهدان زنده آن روزها نبودند و اسنادی معتبر وجود نداشت، این پایانبندی برای فیلم «چ» را یک پایانبندی سردستی و شعاری به شمار میآوردند اما به نظرم پیام کوتاهی که خود شهید دکتر چمران پس از پیام امام به ملت ایران فرستاد و حوادث و تحولات پاوه و عمق تاثیر فرمان انقلابی امام را به اطلاع مردم رساند، روشنتر و قاطعتر از هر سند و مدرک و شاهدی بتواند، حقیقت پایان فیلم «چ» را بیان نموده و وی را بسیار جلوتر از آن «چمران خمینی» نشان دهد. دکتر چمران در بخشی از آن پیام با دستخط خودش نوشت: «معجزهای رخ داد، آنچنان کوبنده و زیر و رو کننده که برای هیچکس قابل تصور نبود، همانگونه که چند ماه پیش یک چنین معجزه عجیبی به وقوع پیوست و انقلاب پر افتخار ایران را پیروز کرد. فرمان امام صادر شد، به کوهها و درهها و دشتها لرزه انداخت، پاسداران از جان گذشته با فریاد اللهاکبر میخروشیدند و زمین و زمان و آسمان لبیک میگفتند، چه معجزهای که فقط از مردان برانگیخته خدا میسر است و بس... نیروهای دشمن از هر سو پا به فرار گذاشتند و مومنین به انقلاب آنچنان نیرو گرفتند که دست به پیشروی زدند... در این چند روز مصیبت، میتوانم به جرات بگویم که حتی یک قطره اشک نریختم و در برابر سختترین فاجعههای منقلبکننده با اینکه درون خود گریه میکردم ولی در ظاهر قدرت خود را به شدت حفظ مینمودم و همه دردها و رنجها و ناراحتیها را در ضمیر نابخود حبس میکردم تا لحظهای که در فرمانداری به عکس امام برخوردم، یکباره سیل اشک ریختن کرد و همه عقدهها و فشارها و ناراحتیها آرامش یافت و خوب احساس میکردم که فقط یک قدرت روحی بزرگ در یک ابر مرد تاریخ قادر است چنین معجزهای کند...»
به نظرم تمامی آن حیرت دکتر چمران در سکانس قرائت پیام امام، که حاتمیکیا به درستی در نماهای متوسط از چمران نشان داده و سپس آن قطرات اشکی که از پشت عینکش پاک میکند، بیان سینمایی تاثیرگذاری از همین کلمات شهید چمران است.
اما چمران پس حماسه پاوه بیش از آنچه که بود، چمران خمینی شد. یادداشتها و مکتوبات وی پس از آن واقعه که در کتابی به نام کردستان جمعآوری شد و به چاپ رسید، مصاحبههای متعددش چه درباره کردستان و چه درباره جنگ تحمیلی که تصاویرش نیز موجود است و قطعات عارفانهاش، همه و همه نشان از همان دکتر چمرانی دارد که لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر در مسیر شدن (یعنی همان مسیری که بخشی از آن را در فیلم «چ» میبینیم) قدم برداشت تا در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در جبهه دهلاویه به شهادت رسید.
شهید دکتر چمران در جریان همان نبردهای کردستان در سال ۱۳۵۸ خطاب به نیروهای ارتشی که وی را همراهی میکردند، نوشت: «... ما میخواستیم گلولههای آنها را با منطق جواب دهیم، اما متاسفانه دریافتیم که منطق و محبت و سلام بر قلبهای تیره و بیایمان تاثیری ندارد... از آزادی در ایران سوءاستفاده کردند و سیل اسلحه و قاچاق را به این سرزمین گشودند. یکصد و هشتاد روزنامه و مجله با پول خارجی به راه انداختند تا جو ایران را مسموم کنند و جوانان را گمراه نمایند. (نشریاتی همچون پیغام امروز و تهران مصور مسعود بهنود و امید ایران علیرضا نوریزاده و... که در همان روزها توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توقیف شدند). توطئه و تهمت و دروغ و خیانت، کار و زندگی آنها شد مثل حمالهالحطب. این حمالهای استعمار از گنبد به سنندج و از سنندج به خرمشهر و از خرمشهر به نقده در حرکت بودند تا به آتش توطئه و خیانت دامن بزنند. (اشاره شهید چمران به همه توطئههای تجزیهطلبانه ضدانقلاب است که در نقاط مختلف ایران اتفاق افتاد مانند ترکمن صحرا و کردستان و خوزستان و ...) این خودفروختگان بیهمهچیز میخواهند نظام اسلامی ایران را واژگون کنند، اینان میخواهند شاه طاغوتی را به این سرزمین برگردانند و یا طاغوت دیگری را بپرستند...»
همانطور که گفته شد یکی از هوشمندیهای حاتمیکیا در فیلم «چ»، انتخاب مقطع حماسه پاوه برای روایت حماسه چمران و باورهایش است. چرا که امروز، خیلیها سنگ چمران را به سینه میزنند، از جمله همانها که در همین نوشته دکتر چمران، مصادیق گفتههایش هستند. همانها که در آن زمان در صف شبه روشنفکران در مقابل انقلاب و امام و چمران ایستاده بودند و با انتشار همان نشریاتی که شهید چمران منحرفکننده جوانان میخواندشان، از ضدانقلابیون و امثال عزالدین حسینی (به قول دکتر چمران ضدالدین یزیدی ساواکی) و حزب دمکرات و جلادان کومله (که به شیوه تکفیریهای امروز، بسیاری از پاسداران و مردم را سر بریدند) حمایت میکردند و در همان نشریات، دکتر چمران و یاران پاکبازش را ضدخلق جلوه میدادند. همانها که بعدها و حتی امروز در نشریات شبه روشنفکری به ارزشهای انقلاب تاختند و میتازند و برای سازش با امپریالیسم آمریکا، پشتک و وارو میزنند!!
شهید دکتر چمران در سخنرانی که در سالگرد حماسه پاوه در جمع مردم همان شهر ایراد کرد، گفت: «... در یک کلمه میگویم که توطئهگران کردستان، نوکران طاغوت هستند با دولت عراق، با اویسیها، با پالیزبانها، با اشرفها، همکاری میکنند و آلتدست آنها هستند. بنابراین آنجا که آمریکا و عراق میخواهند به ایران حمله کنند، نوکران آنها هم در کردستان شروع به حمله میکنند. بنابراین، اینان آلتدست امپریالیزم غرباند و شما میدانید که آمریکا میخواهد به ما ضربه بزند. آمریکا به طور رسمی، به طور واضح و روشن نیروهای نظامی خود را در طبس به ایران گسیل داشت که علیه استقلال و تمامیت ارضی ایران وارد عمل شد و در کودتایی که در ماه پیش کشف شد، آمریکا گرداننده آن بود. بختیار نوکر آمریکاست، عراق نوکر امریکاست، بنابراین هنگامی که امپریالیزم غرب میخواهد به ایران ضربه بزند که ما شاهد این ضربات هستیم، نوکران آنها در کردستان نیز به حرکت درمیآیند...»