اکنون که 21 سال از فیلم «شاید وقتی دیگر» گذشته است با نگاهی دوباره به فیلم بیضایی میتوان ارزشهای فیلم را به مراتب بیش از ضعفهایش دانست بیآن که البته ضعفها را کاملا نادیده گرفت.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
یکی از نقاط عطف تاریخ سینمای ایران که اغلب قریب به اتفاق کارشناسان سینمایی در موردش همنظر هستند، نیمه دوم دهه ۱۳۶۰ است. در این دوران ۵-۶ ساله، مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای بعد از انقلاب و بلکه کل تاریخ سینمای ایران ساخته شد و هنوز که هنوز است بسیاری با لحنی نوستالژیک از آن مقطع یاد میکنند. در این که چرا و چگونه این دوران، مقطعی شکوفا برای سینمای ایران بود میتوان دلایل متعددی را مطرح ساخت که در این مجال نمیگنجد.
در بین فیلمهای ارزشمند آن دوران، میتوان به فیلم «شاید وقتی دیگر» هم اشاره کرد. این فیلم اولین اثر سینمایی به نمایش درآمده، بهرام بیضایی در سالهای پس از انقلاب است. اولین فیلم بعد از انقلاب او «مرگ یزدگرد» بود که به رغم ارزشمندیاش، مشکل حجاب بازیگرانش را داشت و عملا به تعلیق افتاد.
فیلم دیگر او، «باشو غریبه کوچک» نیز دچار بدفهمیهایی در خصوص جنگ تحمیلی شده بود که نمایشش را تا سالها بعد به تعویق انداخت. اما بیضایی با سماجت کار سینما را پی گرفت و بالاخره توانست با «شاید وقتی دیگر» در سال ۱۳۶۶ حضور رسمی خود را در سینمای جدید تثبیت کند.
فیلم اولین بار در جشنواره ششم فیلم فجر به نمایش درآمد و موفقیتهایی را نیز کسب کرد که عبارت بودند از: لوح زرین بهترین فیلمبرداری و نامزدی در ۳ رشته موسیقی (زندهیاد بابک بیات)، تدوین (بهرام بیضایی) و صدابرداری (جهانگیر میرشکاری، بهروز معاونیان و اصغر شاهوردی).
«شاید وقتی دیگر» ماجرایی پیچیده را روایت میکند: داستان از آنجا شروع میشود که یک گوینده گفتار متن فیلمها و برنامههای تلویزیونی به نام مدبر در جریان کارش، متوجه میشود در صحنهای از فیلم مستند مقابلش همسرش کیان در کنار مردی ناشناس در اتومبیلی نشسته است. او از این قضیه دچار ناراحتی و بدگمانی میشود و میکوشد با حرفهایی کنایی و در پرده، همسرش را به اعتراف برانگیزاند. اما تلاشهایش مثمر ثمر واقع نمیشود.
از طرف دیگر کیان حواسش به بیماری والدینش معطوف است و چندان متوجه حرفهای مدبر نمیشود. مدبر در رفتارهای همسرش دقیقتر میشود و متوجه یک جور اضطراب در او میشود و همچنین رفتارهایی عجیب مثل غیبتهای ناگهانی، تلفنهای مشکوک، انزوا و افسردگی و نیز کابوسهایی که در خواب میبیند.
مدبر به جستجویش ادامه میدهد و سرانجام درمییابد نگرانی او نه بیماری والدینش بلکه ترسهایی روانی و به جا مانده از دوران کودکی است که پیرامونش را احاطه کردهاند. مدبر با کمک دوستانش منزل مرد غریبه در فیلم را پیدا میکند و میفهمد که او یک عتیقه فروش است. یک روز بی آن که از جستجوهایش به کیان چیزی گفته باشد، او را با خود به مغازه عتیقه فروش میبرد و هر دو با تعجب به همسر عتیقه فروش که کاملا شبیه کیان است مینگرند.
در نهایت معلوم میشود که او خواهر گمشده دوقلوی کیان به نام ویدا است و والدین فعلی کیان در اصل پدر و مادرش نیستند. پدر کیان و ویدا به هنگام طفولیت آن دو مرده بود و مادر هم ناچار شده در اثر فقر و تنگدستی، کیان را بر سر راه گذارد و بعدا زوجی جوان او را یافتهاند و به فرزندی پذیرفتهاند.
در پایان فیلم، کیان امید احتمالی به بهبود کامل حالش را موکول به زمانی دیگر اعلام میکند.
بسیاری از منتقدان در زمان نمایش فیلم تا حدی آن تهمایه داستانیاش را شبیه به فیلم «مارنی» آلفرد هیچکاک دانسته بودند. البته بیضایی از علاقهمندان جدی به این سینماگر و از استادان مسلط تدریس و تحلیل عناصر هیچکاکی است و چنین رویکردی از جانب چنین شخصی چندان عجیب هم نبود.
داستان فیلم «مارنی» هم درباره زنی منزوی بود که دست به دزدی اشیاء نازل میزد و سرانجام نامزدش درمی یابد این رفتار غریب ریشه در یک عقده به جا مانده از زمان کودکی دارد.
با این که بیضایی در بسیاری از زمینهها مانند مایه غلبه گذشته بر حال، هویت یابی، پیچیدگی موقعیت و تنشهای روانیای که روی ایماژهای بصری تأثیر گذاشتهاند و حتی موسیقی فیلم کارش به شدت شبیه فیلم «مارنی» است، اما استقلال و اصالت کار او مانع از این میشود که چنین نزدیکیای را تعبیر به گرتهبرداری کنیم و در واقع فیلم یک جور برداشت استادانه از کار استادی دیگر محسوب میشود.
بیضایی در «شاید وقتی دیگر» میکوشد داستان را در دو لایه پیش ببرد. لایه نخست، سطح ماجرا است که عبارت است از یک درام معمایی ـ خانوادگی و لایه دوم یک مایه مفهومی است درباره بحران هویت و مساله زن که این دو مورد در اغلب کارهای این هنرمند از موتیفهای اساسی و مشترک محسوب میشدهاند.
اگر به نشریات سینمایی آن زمان (مثلا ماهنامه سینمایی فیلم) مراجعه کنید درمییابید که اغلب منتقدها در زمان اکران فیلم البته ضعف اساسی فیلم را در همین دوگانگی دانسته بودند و معتقد بودند عناصر داستانی فیلم لق میزند و متقاعدکننده نیست و برعکس ؛ کارگردانی آن بسیار استادانه است و یک جور ضرب شست نشان دادن در حوزه تسلط به امور فنی سینما به حساب میآید.
بهزاد عشقی از منتقدان قدیمی سینمای ایران، فیلم بیضایی را وارسیونی مدرن از یک فیلمفارسی عمیق نامید و پولاد فرخزاد منتقد دیگر، ماجراهای فیلم را براساس اتفاقهای پی در پی دانست که بینشان منطقی وجود ندارد. مسعود پورمحمد روابط بین آدمهای فیلم را نه ایرانی که اروپایی ارزیابی کرد.
شاید منفیترین نقد متعلق به کیومرث پوراحمد بود که نوشت: «انبوه پایانناپذیر اداهای نور و دوربین و صدا و بازی و مونتاژ جایی برای هیچ حرفی باقی نمیگذارد. در کدام فصل و صحنه فیلم، کدام احساس ناب انسانی اجازه بروز پیدا میکند؟ بهرام بیضایی مثل همیشه از بالا و از پشت یک عینک زرد خیلی بزرگ با سوءظن و بدگمانی و تبختر به زندگی، به محیط و به آدمها نگاه میکند» البته منتقدانی مانند جهانبخش نورایی و احمد طالبینژاد فیلم را ستودند و ضعفهایش را ناچیز یا کم اهمیت قلمداد کردند و حتی طالبی نژاد نوشت: «بگذاریم تاریخ قضاوت کند که بیضایی درست تر میگوید...»
اکنون که ۲۱ سال از آن فیلم گذشته است با نگاهی دوباره به فیلم بیضایی میتوان ارزشهای فیلم را به مراتب بیش از ضعفهایش دانست بیآن که البته ضعفها را کاملا نادیده گرفت.
این درست است که داستان فیلم تا حد زیادی هندیوار است و ماجرای خواهران گمشده و هم پیداییشان، خیلی منطق رئال ندارد ولی به هر حال اولا بیضایی از این الگو برای بیانی روشنفکرانه سود میبرد و ساختار فیلم هم بر همین مبنا تنظیم شده است و ثانیا توجه بیضایی به جزئیات فیلم هنوز که هنوز است و حتی در قیاس با تولیدات کنونی سینمای ایران به رغم همه امکانات مجهزتر فعلی، حیرتآور مینماید و نشان از تسلطی جامع دارد.
ضمن آنکه فیلم به لحاظ قابلیتهای دیداری و شنیداری هم در سطح بالایی است. مثلا فیلمبرداری اصغر رفیعیجم که در جشنواره فجر بهترین شناخته شد از امتیازات بارز اثر است.
در «شاید وقتی دیگر» صحنههایی خاص وجود دارد (مخصوصا در ارتباط با کابوسهای کیان) که درآوردنشان بدون یک فیلمبرداری خوب امکانناپذیر بود. یکی از این موقعیتها تکان خوردن تختخواب کیان است که اگر چه به سادهترین شکل انجام گرفت اما رفیعیجم با فیلمبرداری خوبش موقعیت آن را پیچیدهتر نشان داد.
نمای دیگر بالا رفتن یک چراغ از سقف بود که با تمهید ساخت سقف کاذب و کشیدن سیم چراغ از پشت آن، این مهم انجام میگرفت و البته لنز ۲۵ فیلمبردار باعث شده بود تا کل سقف در کادر قرار گیرد و سادگی تمهید به چشم نیاید.از دیگر ویژگیهای «شاید وقتی دیگر» موسیقی متن آن است که به شدت سینمایی است و با روال متداول موسیقی فیلمهای ایرانی ـ مخصوصا در آن زمان ـ تفاوت اساسی داشت.
بیضایی در آغاز همکاری با بیات از علاقهاش به موسیقی فیلمهای «مارنی» و «سرگیجه» و «مرد عوضی» و نیز موسیقی فیلم «هملت» کوزینتسف صحبت کرده بود و همین کلید مهمی برای مرحوم بیات بود تا بداند برای فیلمی روانکاوانه مانند «شاید وقتی دیگر» از چه مسیری الگو بگیرد. در عین حال فصل درخشان فلاش بک کیان از دوران کودکیاش که به واسطه ریتم و فضاسازی یادآور عصر صامت در سینما است، واجد موسیقی هم سنخ با این تداعیسازی بود.
این سکانس از شاهکارهای بیات در زمان سنجی دقیق اوج و فرود و نوسان موسیقی در تناسب با افت و خیز دراماتیک صحنه و روایت به شمار میرود و در تاریخ سینمای ایران اگر نگوییم یگانه، حداقل کمسابقه و کممانند است.
بیضایی بعد از «شاید وقتی دیگر» فیلمهای زیادی نساخت؛ «مسافران»، «سگکشی» و «وقتی همه خوابیم» تنها جلوههای رسمی و عینی تلاشهای فراوان او در ۲ دهه و نیم اخیر است. به کارنامه او که مینگریم، هنوز «شاید وقتی دیگر» از بهترین کارهایش در سینما به حساب میآید.