نکتهی مهم در «گذر موقت» همسو بودن فرم با مضمون است.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
«گذر موقت» سومین فیلم افشین هاشمی ساختار تئاتری دارد. از آنجایی که هاشمی سالهاست در تئاتر بازیگری و کارگردانی میکند و در نمایشهای متعددی با بهرام بیضایی همکاری داشته پیشبینی میشد که در ساخت اولین فیلم انفرادیاش همچنان به ساختار نمایشی و اصول دیالوگنویسی نمایشی وفادار بماند، اساسا کسانی که از تئاتر به کارگردانی سینما میآیند این وفاداری را حفظ میکنند. میشود برای اثبات این حرف به فیلمهای بهرام بیضایی یا فیلم «آزمایشگاه»حمید امجد یا «سینمانیمکت»محمد رحمانیان اشاره کرد. در این گونه از فیلمها فرم حرف اول را میزند. فرمی نمایشی که محتوا در بطن آن نهفته شده، به طوری که در فیلم «گذر موقت» اولین چیزی که نظر تماشاگر را جلب میکند، فرم و جهان فیلم است. جهانی نمایشی با میزانسنهایی خاص که مختص صحنهی تئاتر است. از سوی دیگر غالب فیلمهایی مثل «گذر موقت» شاید با سلیقهی مخاطب منطبق نباشد، اما هر چقدر که فیلم جلوتر میرود، مضمون از فرم بیرون میآید و تماشاگر میتواند با کلیت فیلم همراه شود. اما نکتهی مهم در «گذر موقت» همسو بودن فرم با مضمون است. به طور مثال در سکانس نخست که دو پیرمرد در بیمارستان بستری شدهاند و دیالوگ رد و بدل میکنند، شاید بسترسازی مناسبی برای شروع یک قصه نباشد، اما زمانی که به دیالوگها و چیدمان یکدست میزانسنها توجه میکنیم، متوجه میشویم، فیلمساز با هدف خاصی سراغ سینما آمده. این که فضاسازیها و ایجاد موقعیتها طوری شکل گرفتهاند که غیرمتعارف باشند و لحن کمدی خفیف به خود گرفتهاند تا تماشاگر به ورطهی دیگری پرتاب شود. تماشاگری که چشمانش به ملودرامهای آپارتمانی یا کمدیهای بیسروشکل عادت کرده است، با دیدن این فیلم میتواند جهان تازهای از موقعیتهای ملودراماتیک را تماشا کند و همچنین فضای قصهگوی این فیلم تا حدودی در ذهن تماشاگر باقی میماند، به طوری که این فیلم به لحاظ محتوا و فرمی که دارد تماشاگر را وارد دنیای قصه میکند یعنی تماشاگر با فیلم همذاتپندار میشود. «گذر موقت» قصه میگوید و این موفقیت آن است قصهی دو پیرمردی که در آستانهی مرگاند، اما شبانه از بیمارستان خارج میشوند تا بتوانند یک شب را به خوبی و خوشی بگذرانند که با یک زن باردار بیکس و کار برخورد میکنند و آنها برای پیدا کردن یک شوهر شهر را جستجو میکنند. اساسا نگرش هاشمی به این مقوله تا حدودی عرفانی و فلسفی به نظر میآید که اگر در آن لحن طنز دیده نمیشد نگاه فیلم تا حدی به سیاهی یا ابزورد میرسید اما طنزی که در لحن فیلم و نگاه فلسفیاش دیده میشود فضا را ملموس کرده است. اگر چه شاید بگویید بعضی از سکانسها مثل آن پارتی شبانه به فضای فیلم ربطی ندارد که نگارنده هم موافق است. زیرا که به نظر میرسد آن سکانس با کلیت فیلم همخوانی ندارد و وقت فیلم را گرفته است هر چند که فیلمساز قصد داشته با خلق آن سکانس حال و احوالات جوانان امروزی را نشان بدهد اما آن سکانس کمی شلخته و بیارتباط با هستهی مرکزی فیلم شکل گرفته است؛ افشین هاشمی سعی کرده در قالب یک فیلم به تمامی زوایای جامعه بپردازد و به آن مفهوم فلسفیاش برسد؛ «گذر موقت» در جهان عجیبی به سر میبرد. شبی طولانی و تلاش دو پیرمرد برای پیدا کردن شوهر، نکتهی عجیبی با قصه تنیده شده و فیلمساز میخواهد جهان تازهیی را به تماشاگر ارائه کند انگار این دو پیرمرد ماموریت دارند تا در این شب طولانی از بیمارستان بیرون بزنند تا با زنی باردار و بیشوهر برخورد کنند و برای او دنبال شوهر بگردنند و از طریق همدم (زن سیگار فروش) نشانی کارگری را میگیرند که در سالن مخروبهی تئاتر شب را به صبح میرساند. پیرمردها مرد تنها و بدبخت را که در حال خودکشی بوده را از مرگ نجات میدهند و او را برای همسری آن زن انتخاب میکنند. «گذر موقت» با ابعاد و مختصات جمع و جور و بیادعا حرف بزرگی را میزند. همبستگی آدمهای یک جامعه که شاید در نگاه کلی نسبت به یکدیگر بیتفاوت باشند، اما معنی فلسفی «گذر موقت» در همبستگی آدمها و صبرداشتن خلاصه میشود. در این میان تکگویی پیرمردها یا آن مرد بدبخت را به یاد بیاورید. «گذر موقت» در میان اتفاقات و صحنههای نمایشیاش که همانطور گفته شد با لحن طنز ادغام شده اما در موقعیتهای طنز هم به شدت دراماتیک عمل میکند، مثل آن پلیس موتور سوار که انگار از جهان دیگری آمده و وظیفهاش حفاظت از دو پیرمرد است. شکلگیری و کارکرد این کاراکتر به شدت نمایشی شده زیرا که او میتواند عزرائیل هم باشد. البته یک عزائیل متفاوت، اما کاراکتر پلیس فانتزی و نمایشی طراحی شده که به قالب اثر آسیب وارد نشود؛ هر کدام از این شخصیتها با تکگویی نشانی از درونیات و عواطف خودشان را به تماشاگر منتقل میکنند و این تکگوییها با نوعی احساس توام شده که تماشاگر آن را میپذیرد. (بخصوص تکگویی زن خیاط). اساسا موضوع اصلی «گذر موقت» امیدواری و صبوریست. مرد بدبخت تنها در آستانهی خودکشی به دلیل تنهایی و بیکسی بختش باز میشود و به سروسامان میرسد و یکی از پیرمردها (اسماعیل محرابی) در سکانس آخر بعد از بیست و چند سال دخترش را پیدا میکند.
افشین هاشمی پیش از ساخت «گذر موقت» فیلم «خسته نباشید» را به طور مشترک با محسن قرایی کارگردانی کرده و بعد از آن «صدای آهسته» را در آمریکا ساخته. اما به نظر میرسد «گذر موقت» بشدت به روحیه و سلیقهی هاشمی نزدیکتر است چرا که توانسته با دانستههای نمایشی به آرمانهایش در سینما برسد و مسیر و هدف را به درستی انتخاب کند. میزانسن و قابهایی که در «گذر موقت» میبینیم نشاندهندهی هوشمندی هاشمی در کارگردانیست. وی توانسته با ترکیب و چیدمان نمایشی به میزانسنهای مطلوب سینمایی برسد و از طرفی دیگر میزان و نوع روایت قصهاش را با فرم منطبق کرده است. حرکات آهستهی دوربین یا قابهای ثابت در بعضی از سکانسها ارتباط تماشاگر را با فیلم بیشتر کرده و همچنین موسیقی فیلم که خود فیلمساز سازنده آن بوده با موقعیت عاطفی و احساسی سکانسها هماهنگی پیدا کرده. مهمترین بخش «گذر موقت» دیالوگنویسی آن است که به دور از اغراق و غلوهای تئاترگونه از شخصیتهای فیلم میشنویم. اسماعیل محرابی و مسعود کرامتی در کنار هم توانستند با طنازی در قالبی دراماتیک برای تماشاگر تاثیرگذار باشند. نوع و لحن بازی محرابی و کرامتی نمایشی به نظر میرسد که البته آگاهانه بوده. «گذر موقت» فیلمی ملودراماتیک و تئاترگونه است که محتوای آن میتواند برای تماشاگر جذاب باشد.