آن چیزی که از «فصل نرگس» بوجود آمده یک قصهی شلوغ و شلخته است که به هیچ به عنوان قالبپذیر نیست، چرا که این فیلم به شدت متکی به فیلمنامهست و هیچ تمهیدات ساختاری در شکلگیری قصه دیده نمیشود.
«فصل نرگس» دومین فیلم نگار آذربایجانی جزو آن دسته از فیلمهاست که با کلیات شکل میگیرد و اساسا جزئیات در میان خرده اتفاقهای پرداخت نشده هدر رفته است. جهان اثر با این که میخواهد با جزئیات قصهگویی کند، اما نوع لحنی که در روایت استفاده شده به خط اصلی فیلم آسیب رسانده. بعد از اتمام فیلم به این فکر میکنیم که نتیجهی نهایی با آن چیزی که در متن بوده بسیار متفاوت است، این تفاوت حاصل تمرکز فیلمساز بر متن بوده که سعی کرده با قصه و مجزا کردن روایتها به جهان اصلی قصه شکل بدهد که نشده. «فصل نرگس» میخواهد با توجه به فضای قصهاش حس تعلیق برای تماشاگرش بوجود بیاورد اما این تعلیق به گم شدن خط روایی فیلم تبدیل شده. حالا باید بگوییم چرا فیلمساز کوشیده تا از متن به ساختار سینمایی برسد به همین دلیل وقتی متن به تصویر تبدیل شده نتوانسته پتانسیل لازم برای به حرکت درآوردن چرخهی درام را بدست بیاورد؛ آن چیزی که از «فصل نرگس» بوجود آمده یک قصهی شلوغ و شلخته است که به هیچ به عنوان قالبپذیر نیست، چرا که این فیلم به شدت متکی به فیلمنامهست و هیچ تمهیدات ساختاری در شکلگیری قصه دیده نمیشود. به نظر میرسد آذربایجانی برای به هدف رسیدن قصه از روایتی نامنسجم استفاده کرده؛ وی برای به نتیجه نهایی رسیدن فیلمش تصمیم گرفته دانای کلی باشد که تماشاگر را در شرایط مبهمی قرار بدهد. شرایطی که باعث شده هسته مرکزی «فصل نرگس» در میان کاراکترهای بیهویت و دیالوگهای نامفهوم گم شود و تا دقایق پایانی هم چیزی را به تماشاگر لو ندهد. این شیوهی روایت را اگر چه بارها در سینمای ایران یا جهان دیدهایم، اما در این شیوه منطق روایی حرف اول را میزند. عنصر مهمی که «فصل نرگس» فاقد آن است. اساسا هیچ منطقی در شکلگیری زوایای قصه دیده نمیشود و همین باعث شده تماشاگر از دیدن آدمهای فیلم که نوع ارتباطشان اتفاقی شکل میگیرد و دیالوگهایی که بیثمر است، خسته شود. بله فیلم «فصل نرگس» با تعدد بازیگر و لوکیشن یک اثر خستهکنندهست که در شیوهی غلط قصهگویی درجا میزند. با فراهم کردن موقعیت و فضاسازی که در آن منطق وجود ندارد چطور میشود داستانسرایی کرد؟ «فصل نرگس» محتوا گریزست. نمیتواند به هسته مرکزی و دغدغهی اصلی ساختاری برسد. گاهی به نظر میرسد فیلمساز با نگاه فمینیسم به اجتماع نگاه میکند اما بعد متوجه میشویم که موضوع فیلم دربارهی اهدای عضو است. مگر میشود تا دقایق پایانی اصل موضوع را از تماشاگر پنهان کرد؟ این همه محافظهکاری و استفاده اشتباه از مصالح ساختاری باعث شده تماشاگر با اصل موضوع ارتباط لازم را برقرار نکند. به این دلیل که به هسته مرکزی درام دیر پرداخت میشود و فیلمساز نتوانسته اهدای عضو را در بطن قصه نگه دارد و آن را تبدیل به یک پیام اجتماعی کند. در سکانس آخر نرگس و ایلیا به سازمان اهدای عضو میروند که نرگس فرم اهدای عضو را امضا کند، آن سکانس را به یاد بیاورید: ایلیا با دیالوگ به کفشهای قرمز نرگس اشاره میکند و نرگس بعد از امضا کردن فرم اهدای عضو به ایلیا میگوید که از این هفته به همراه او به کوه میرود، کات به سکانس اول که دختری در کوه مدفون شده و ما فقط کفشهای قرمز او را میبینیم؛ این اشارات واضح و فاقد خلاقیت مختصات فیلم را برهم میزند یعنی آنجایی هم که آذربایجانی باید از آن ژست دانای کل بودن خارج شود ترجیح میدهد فیلم را به طرف کلیشه شدن حرکت بدهد. محوریت داستان رو میشود اما در سطح غیرمنطقی باقی میماند و نمیتواند به شکلی انسجام یافته به چارچوب سینمایی برسد. انگار «فصل نرگس» با تمام داستانکهایش که شهری و اجتماعیست میخواهد به تماشاگر درس اخلاق بدهد. همین باعث شده چارچوب اصلی فیلم از بین برود فلسفه زندگی و ادامهی حیات پس از مرگ که موضوع اصلی فیلم بوده به خرده اتفاقات بیاهمیت رسیده. در این فیلم میزان رابطههایی که دیده میشود بیعمق و بیاساس است. اگر فیلمساز از همان ابتدا برای میزان ارتباط آدمها دلایل قانعکنندهیی در نظر میگرفت و یا با استفاده از فرم به محتوای مورد نظر میرسید خط اصلی فیلم میتوانست با شکلی منجسم تماشاگر را متقاعد کند. اما این که خانم رحمانی (ریما رامینفر) با آن فرم نامناسب بخواهد از رضا فرجام در تلویزیون تقدیر و تشکر کند به شدت کلیشهای به نظر میرسد. یا اینکه ایلیا در قبرستان آیدا را ببیند و سوارش کند و آیدا بتواند با قلبی که از نامزد او در سینه دارد به او ابراز عشق کند باسمهیی و سطحی قلمداد میشود. اگر سولماز و دوستش و نامزد دوستش که شبانه از فرنگ برای او گل نرگس میفرستد همراه با گوهر خیراندیش را از فیلم حذف کنیم هیچ اتفاقی برای قصه نمیافتد. سپیده و بهنام چه کارکردی برای فیلم دارند؟ رضا فرجام که بازیگر معروفیست در سکانسی عینک دودی میزند تا شناخته نشود اما در سکانسی که در ماشین خانم رحمانیست در ترافیکی روان مواد مخدرهایی که در جیب آن مواد فروش بوده را مانند نمک به خیابان میریزد پس آن همه تاکید به مخفی بودن چهره و حفظ محبوبیت در جامعه چه میشود؟
خانم کارگردان با تعدد کاراکترها سعی کرده شیوه و لحن روایتش را گسترده کند که نتوانسته. از همین جهت ما با کاراکتر هایی سروکار داریم که نمیتوانند بسترساز یک قصه باشند. قالب «فصل نرگس» بیشتر به تله فیلمهای مناسبتی شباهت پیدا کرده و نمیتواند حرفش را در قاب سینما بیان کند. زیرا که لحن فیلم و شیوهی پرداخت آن به شدت ابتدایی شده و آذربایجانی از فرم و نگرش سینمایی فاصله گرفته تا به محتوایش برسد. اما محتوایی که نتواند با منطق شکل بگیرد برای مخاطب فاقد جذابیت و همراهیست. «فصل نرگس» میتواند یک فیلم پنجاه دقیقهیی یا کمتر باشد اما فیلمساز اصرار دارد جهان فیلم را شلوغ کند و محافظهکارانه جلو برود تا حفرههای عمیق فیلمش معلوم نشود.
فیلمساز از بازیگران زن استفاده بیشتری کرده است. برای همین به نظر میرسد «فصل نرگس» یک اثر زنانهست اما وقتی به کلیات آن توجه میکنیم تاکید آذربایجانی به حضور زنان در مسیر هدف فیلم بیفایده به نظر میرسد، بعد از فیلم جسورانهی «آینههای روبهرو» از آذربایجانی توقع بیشتری داشتیم. «آینههای روبهرو» که در سال ۸۸ اکران شد با نگاه عمیق به مسئلهی تغییر جنسیت در زنان میپرداخت. فیلمی تابوشکن و اجتماعی که در ایران و جهان با استقبال مواجه شد اما «فصل نرگس» با پارامترهای تلویزیونیاش نتوانسته به آن هدف نهایی برسد و انگار این فیلم یک اثر سفارشی از سازمان اهدای عضو است. «فصل نرگس» به دلیل ضعف در پرداخت سینماییاش نمیتواند ساختار منطقی داشته باشد. به طور مثال میزانسن داخل ماشین خانم رحمانی و رضا فرجام به ابتداییترین شکل ممکن ترسیم شده یا قابهایی که در فیلم میبینیم اندازهی پردهی سینما نمیباشد. انگار میزانسنها بر اساس آنچه که در متن تصور شده شکل گرفته هیچ خلاقیتی در فرم بصری و قالب اثر دیده نمیشود هر چند که فیلم سعی میکند در فضای لطیف و انسانی قصهگویی کند اما زمانی که فیلمساز تنها به متن متکی باشد نمیتواند به فرم برسد. ریتم یکنواخت و اتصال نماهای بیمنطق همراه با بازیهای ضعیف و پرداخت نشده به علاوهی فیلمنامهی پرحفره و ابهامآمیز (تا دقیقهی نود) «فصل نرگس» را به یک اثر کلیشهیی و سفارشی تبدیل کرده که نمیتواند تماشاگر را راضی نگه دارد.