جشنواره ها
سینما
بازیگران
شبکه خانگی و تلوزیون
آخرین اخبار
داغ ترین اخبار
اخبار بازیگران
اخبار فیلم ها
مشارکتکنندگان
ایجاد
راهنمای مشارکت در فیلسین
ویدیو ها
تصاویر
همه میبینند و من اشکهایم را پاک نمیکنم
فرهادی دارد دستکم برای فیلمهای خودش، نوع حواس جمعی و میزان چشم باز بودن تماشاگر ایرانی را تغییر میدهد و دقتهای از یاد رفتهاش را به طور موقت به او باز میگرداند. بدیهی است که این یکی از اهداف فیلمسازی او نیست و تنها یک «دستاورد جانبی» است.
دنیای همین سالها
بعد از امتداد تمامی موفقیتهای اصغر فرهادی و «جدایی نادر از سیمین» که حالا با دریافت جایزۀ اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان به اوج خود رسیده، همچنان طرح چند سؤال در ذهن هر سینما دوست اصیلی میتواند به شکلی گریزناپذیر اتفاق بیفتد. میکوشم به سه سؤال عمدهای بپردازم که تصور میکنم در ذهنها وجود دارد یا به محض طرح، به سؤال مشترک همۀ آنهایی بدل میشود که حق دارند از این افتخار شادمان باشند.
گریه کنی، گریه میکنم
«جدایی نادر از سیمین از آن فیلمهایی بود که بدون برنامهریزی دراز مدت، یکهو وارد کارنامۀ آدم میشوند. از آن فیلمهایی که اساسا قرار نبوده بسازی و به طور ناگهانی، میبینی کارهای دیگر را کنار گذاشتهای و عاشقانه سرگرم آن شدهای».
«فروشنده» فرهادی، مگ گافین هیچکاکی و تئاتر انتقادی آرتور میلر
«فروشنده» همانند کارهای دیگر اصغر فرهادی، فیلمی است که میتوان آن را از زاویههای مختلف تحلیل کرد. میتوان به ویژگیهای ملودرام خانوادگی، جنبههای اجتماعی و زندگی طبقه متوسط و آپارتماننشین ایرانی، تمهای اخلاقی مثل دروغ، قضاوت و پیش داوری و یا رویکرد سبکی فرهادی و استفادۀ خلاقانۀ او از حرکت دوربین و میزانسن در سینما پرداخت اما من در این نوشته کوتاه میخواهم تنها به دو ویژگی مهم فیلم «فروشنده» اشاره کنم.
مک گافین هیچکاکی یا نظربازی شبه روشنفکرانه
ایدهی اصلی فیلم و درونمایهی مطلق آن در این خلاصه میشود که خشونت بد است ولو از نوع مقدسش باشد.