حاضرم برای مهدویان نقش دیوار هم بازی کنم
هادی حجازیفر دربارهی حضورش در سینما و کار کردن با گروه محمدحسین مهدویان توضیحاتی داد.
هادی حجازی فر، بازیگر نقش حاج احمد متوسلیان در«ایستاده در غبار» و کمال در «ماجرای نیمروز» تا امروز در مسیر سینمای ایران، بدون هیچگونه حاشیهای توانسته ردی خوش از خود به جا بگذارد. او دربارهی اهمیت سیمرغ و نگاهش به بازیگری گفتو گویی انجام داده.
آقای حجازی فر، جایزه سیمرغ امسال هم از شما دور شد!
مهم نیست. مساله مهمتر این است که چگونه نقش را بازی کردم. این جشنوارهها میگذرد. یادم میآید سال گذشته در جشن خانه سینما وقتی اسم کاندیداتوری من آمد فقط من و خانمم و چند نفر از افراد پیرامونمان بودند که تشویق کردیم! امسال هم هنگام اعلام اسمم در مراسم اختتامیه جشنواره فجر به داخل صندلی خود رفتم و واقعا خجالت میکشیدم. به هر حال ۲ فیلم جدی که بیشتر بازی نکردم!
سال گذشته نوشتم که حق شما گرفتن سیمرغ بود و امسال هم خیلیها چنین نظری داشتند و از میان همکارانتان مثلا محسن کیایی یادداشتی به انتقاد از سیمرغ نگرفتن شما نوشت! با وجود این که نوید محمدزاده هم بازیگر خوبی است اما شما شایسته برای این جایزه بودید!
دوستان به بنده لطف دارند. حقیقتش من بازی نوید در فیلم «بدون تاریخ، بدون امضاء» را ندیدم اما خودم از طرفدارهای بازی نوید محمدزاده هستم و از این که جایزه گرفت هم ناراحت نشدم. فقط چیزی که بقیه را ناراحت کرد حرفهایی بود که نوید در مراسم اختتامیه زد! بالاخره نوید هم زحمت میکشد و به نظرم برندگان و بازندگان نباید درباره جایزهها چیزی بگویند و لازم است تا دوباره کار کنیم و نگاهی رو به جلو داشته باشیم.
این که شما در این سینمای پُرحاشیه، بیحاشیه دنبال فعالیتی دوباره هستید اگر چه مخاطرهآمیز اما ارزشمند است!
جایزه گرفتن واقعا لذتبخش است و من هم دوست داشتم که جایزه بگیرم اما دیگر با ناراحت شدن و بیانیه دادن و این حرفها که اتفاقی نمیافتد. حالا برخیها فکر میکنند جایزه حق نوید بوده و برخیها هم فکر می کنند من باید می گرفتم اما داوری همیشه همراه با سلیقه است.
درباره سیمرغی که به پسرتان قولش را داده بودید، چه کردید؟!
هامون پسر ۴ ساله ام وقتی از جشنواره برگشتم به من گفت بابا سیمرغ می خواهم. من هم یک سیمرغ کاغذی برایش درست کردم و بهش گفتم این سیمرغ پرواز هم میکند!
در میان آثار این دوره از جشنواره بازیهای چشمگیری هم دیدید؟
تیم بازیگری فیلم «اِو» خیلی خوب بود و از بازی واقع گرایانه آنها خوشم آمد.
به دلیل تعصب تُرک بودن تان که نمی گویید؟!
نه واقعا «اِو» فیلم خوب و بازیهای خوبی داشت. بازیهای خوب دیگری هم در جشنواره دیدم مثلا محسن کیایی را در فیلمهای «ایستگاه اتمسفر» و «سد معبر» پسندیدم و این ارتباطی به یادداشت او نسبت به بازیام ندارد و کلا جنس بازیهای محسن کیایی را دوست دارم. بازی نادر فلاح در فیلم «سد معبر» را هم خیلی دوست داشتم. گیتی قاسمی هم در «سد معبر» درخشان بوده است.
چون سالها در تئاتر سابقه دارد.
بله؛ با وجود نقش کوتاهش در این فیلم عالی بود و بازیگر خیلی خوبی است. حامد بهداد هم در «سد معبر» خوب بود. البته متاسفانه بازیهای بد زیادی هم در جشنواره دیدم.
بعد از فیلم «ماجرای نیمروز» به شما پیشنهاداتی شده است؟
تا دلتان بخواهد پیشنهاد شده است. در همان زمان جشنواره و پس از آن پیشنهاد شد و در حال مذاکره هستیم تا ببینیم چه اتفاقاتی می افتد.
بازیگری در سینما برایتان خیلی جدی است. کمی درباره چگونگی ورودتان به سینما بگویید.
من دانشجوی دانشگاه هنرهای زیبای تهران بودم و دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشتههای کارگردانی و بازیگری گذراندم. از سال ۱۳۷۰ هم در شهرستان کار تئاتر را شروع کردم و در دوران دانشجویی هم کلی جایزه در تئاتر گرفتم و پُرکار بودم تا این که فکر میکنم در سال ۱۳۸۲ بود که خیلی اتفاقی با آقای ملاقلی پور مواجه شدم و بازیگری در سینما برایم از فیلم «مزرعه پدری» شروع شد.
این اتفاق کوچک مسیری بزرگ برایتان آفرید! از آن مواجهه با رسول ملاقلی پور؛ سینماگر دوست داشتنی سینمای ایران بگویید.
بله؛ دوستم برای تست فیلم «مزرعه پدری» رفته بود و من هم که مسیرم به سمت ستارخان بود و می خواستم به خانه عمویم بروم تا دفتر آقای ملاقلی پور همراهش رفتم. در آن جا یادم است علی ملاقلی پور که فکر میکرد من هم برای تست رفته ام به من بفرما زد و من گفتم که برای تست نیامدم و بعد هم گفت بیا تا تصویری ازت بگیریم. حقیقتش خیلی حال کردم که آنها از من خواستند تا تست بدهم و رفتم و خیلی اتفاقی هم قبول شدم و دیگر درگیر سینما شدیم!
از این که تقاضای حضو در فیلمی به شما بشود می تواند مختصاتی از غرور نهفته در وجودتان باشد!
واقعا علاقهای به تست دادن نداشتم و این که حالا مرا خواهند پذیرفت یا نه! در فیلم «مزرعه پدری» قسمت شد و نقش شهید زریباف را بازی کردم که با وجودی که اندازه بازیام خیلی کوتاه بود اما نقش مهمی برایم به حساب میآمد. قرار بود از صدای خودم در آن فیلم استفاده شود که با توجه به حادثهای که برایم پیش آمده بود و صدایم مناسب نبود کس دیگری به جایم حرف زد.
بعد از «مزرعه پدری» سال ها از سینما دور بودید و باز هم سراغ تئاترِ بدون حاشیه رفتید!
بله؛ واقعیتش سر همان پروژه آن قدر سختیهای کار سینما را دیدم که دیگر زده شدم. با خودم گفتم ماشاءالله حاجی ملاقلی پور وقتی با آدمهای باسابقه سینما آن گونه سختگیرانه برخورد میکند دیگر با من که بی تجربه هستم مشخص نیست چگونه کار خواهد کرد!
پس رسول ملاقلی پور چنان مواجهه ای با شما داشت که دیگر وارد هیچ دفتری نشوید!
نه ایشان با من خیلی بهتر نسبت به سخت گیریهایی که به جمشید هاشم پور و مهدی احمدی داشت، مواجه شد و هوای من را داشت. خودم به این نتیجه رسیدم که برایم بازیگری در سینما زود است و نمی خواستم عزت نفسم در سینما خدشه دار شود! بلافاصله بعد از فیلم مرحوم ملاقلی پور برای فیلم «خداحافظ رفیق» آقای بهزادپور هم معرفی شدم و پیش ایشان رفتم که خیلی هم به من لطف داشتند. قرارداد هم بسته بودم اما یک دفعه منصرف شدم و دیگر بازیگری در سینما را کنار گذاشتم و مشغول کارم در تئاتر شدم.
در این فاصله بیش از ۱۰ ساله تا «ایستاده در غبار» پیشنهادات وسوسه برانگیزی نداشتید؟
چرا! بارها با من تماس می گرفتند و پیشنهادات خوبی هم وجود داشت که برخی فیلمهای مهمی شدند که نمی خواهم برای حاشیه دارشدن اسم فیلمها را بگویم. من آن زمان بیشتر علاقمند به کارگردانی بودم و فکر میکردم تجربه مناسبی برای بازیگری ندارم و برایم زود است.
چطور به محمد حسین مهدویان رسیدید؟
با ابراهیم امینی از دوران دانشگاه یک آشنایی مختصری داشتم و یادم میآید چند سال پیش جشنوارهای برای کودکان در کیش بود و ابراهیم هم آن جا بود. من هم از طرف خانه تئاتر عروسکی که همراه با خانم برومند آن جا را تاسیس کردیم، در کیش بودم و ابراهیم امینی به من پیشنهاد بازی در نقش احمد متوسلیان را داد. من مستند «آخرین روزهای زمستان» مهدویان را خیلی دوست داشتم اما به ابراهیم گفتم که اصلا شبیه حاج احمد نیستم. او گفت که می توانم نقشهای دیگری را هم بازی کنم و خوب است برای تست گریم به پروژه «ایستاده در غبار» سری بزنم. بعدا ابراهیم ۲ بار به من زنگ زد و من باز هم گفتم که شبیه احمد متوسلیان نیستم و نمیتوانم بازی کنم. بالاخره رفتم و تست گریم دادم و حسین مهدویان هم در کمال تعجب چهرهام را پسندید و ما هم دیگر رسما سینمایی شدیم.
سال پیش که با هم گفت و گو میکردیم، گفتید همچنان به بازیگری در سینما خیلی جدی فکر نمیکنید. اما اتفاقات خوبی که برای فیلم «ایستاده در غبار» رخ داد باز هم شما و مهدویان را در «ماجرای نیمروز» به هم پیوند داد!
من حاضرم تا آخر عمرم در فیلمهای مهدویان هر نقشی حتی دیوار را بازی کنم! حقیقتش برای من مهم ترین مساله در بازیگری جذابیت تجربه کردن است و آثار مهدویان و فیلمسازان جدی سینما این گونه می باشد.
دوست دارید لذت تجربه گرایی در آثار فیلمسازان دیگر را هم تجربه کنید؟
بله؛ تجربه همکاری با فیلمسازان و بازیگران خوب سینما برایم جالب است و فکر میکنم دیگر در سینما خود را اثبات کرده و این من هستم که میتوانم از میان پیشنهادات مختلف انتخاب کنم. بعد از «ایستاده در غبار» هم از جاهای مختلف و فیلمسازان مهمی به من پیشنهاد شد. اما به دلیل این که به پروژه مهدویان فکر میکردم و جهت دور شدن از مشکلات همزمانی پروژه ها همه تمرکزم به «ماجرای نیمروز» جلب شد و خدا را شکر که شانس بازی در این فیلم را پیدا کردم.
نقش «کمال» در «ماجرای نیمروز» کاملا متفاوت از نقش «احمد متوسلیان» در «ایستاده در غبار» است. چگونه به وجوه مختلف شخصیتی «کمال» رسیدید؟
ما تمرینات زیادی سر صحنه داشتیم و حساسیتها برای بازی همه بچه ها وجود داشت. مثلا یادم میآید برای سکانسی که خیانت «عباس» توسط «جواد» مطرح میشود خیلی کار کردیم و یک روز کامل تمرین شد و راضی کننده نبود و فردایش توانستیم آن را بگیریم. شخصیت «کمال» هم با کمک همه بچهها شکل گرفت.
ژانر و جنس بازی و نگاه متفاوتی نسبت به آنتون چیگور(با بازی خاویر باردم) در فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» در بازی «کمال» وجود دارد، اما همانند او خونسردانه، دشوارترین کارها را انجام می دهد!
بله دقیقا این طور است. خوشبختانه در مراحل بازنویسی من هم نظراتی میدادم و با توجه به رفاقتی که با بچههای گروه از فیلم «ایستاده در غبار» شکل گرفت، فضای خوبی برای همفکری وجود داشت. در طی کار پیشنهاداتی رد و بدل شد که بخشی از آنها از من و برخی از ابراهیم امینی و یا حسین مهدویان بود. ما دوست داشتیم «کمال» برای تماشاگر دوست داشتنی شود چرا که در غیر اینصورت رفتارش می توانست روی اعصاب تماشاگر برود. برای همین شرینی و طنز و خونسردی و متفاوت بودن را در بازی «کمال» ایجاد کردیم و با توجه به این که فضای فیلم خیلی جدی بود کوچکترین واکنش متفاوت «کمال» موجب خنده تماشاگر میشود و بُعد دیگری از فیلم را نشان میدهد.
ما در سینمای ایران و جهان شخصیتهای خاطره انگیز و جذابی داشتیم که از جمله آنها «هامون» است که نام پسرتان هم می باشد. فکر میکنید جایگاه «کمال» در سینمای ایران کجا خواهد بود؟
من آرزو دارم «کمال» هم در سینمای ایران ماندگار شود و همه تلاش بچههای گروه برای رسیدن به جایگاهی مناسب بوده است. درباره «کمال» و فیلم «ماجرای نیمروز» باید منتظر اتفاقات بعد از اکران باشیم و فکر میکنم برای بازیام در فیلم «ایستاده در غبار» مساله ماندگاری که شما مطرح میکنید اتفاق افتاد و امیدوارم برای این فیلم هم رخ دهد. خودم حتی برای نقشهای کوتاه همه تلاش خود را برای ماندگاری انجام میدهم.
در فیلم «ایستاده در غبار» چیزی که داوران جشنواره پارسال ندیدند، ریزه کاریهای بازیگری شما بود که مثلا در گام برداشتن می توان این دقت را مشاهده کرد. این نوع بازی باورپذیر از شخصیت حاج احمد متوسلیان، جدا از فیلمنامهای مناسب و راهنمایی درست و تحقیقات نیاز به آشنایی فراتری دارد. خودتان با شخصیتهای رزمنده در میان اطرافیان همزیستی کرده اید؟
همه خانواده پدریام در جنگ بودند و همه نوع ایثارگر در خانواده داریم؛ از موج گرفته تا شهید و جانباز. ۲ تا از عموهایم شهید شدند و پدرم ایثارگر است و این فضا خیلی برایم آشنا بود و از بچگی در چنین محیطی بزرگ شدم. متاسفانه چند سال پیش پدرم فوت شد اما ذهنم آن خاطرات را خوب ضبط کرده است و به اندازه کافی حافظه عاطفیام از آن تصاویر انباشته است و از همان خاطرات برای بازیام استفاده کردم. از مواردی دیگر مانند تصاویر و موسیقی جنگ هم برای بازیگری استفاده میکنم و همه اینها به بازیگر برای بازی مناسب کمک میکند. در واقع هر چیزی که در دست داشتم برای رسیدن به نقش استفاده کردم تا امکان اشتباه به حداقل ممکن برسد و خدا را شکر آن اتفاقی که باید میافتاد رقم خورد.
در «ماجرای نیمروز» از لهجه تُرکی هم برای تمایز این نقش استفاده مناسبی کردید. «کمال» در هنگام عصبانیت چیزهایی زیر لب به این زبان می گوید که جالب درآمده است.
بله پیشنهاد من بود و با توجه به این که تُرک زبان هستم خواستم از این وجه زبانی هم در خدمت فیلم استفاده کنم. خوب هم شد وقتی در فیلم های جشنواره دیدم که چقدر بد از لهجه تُرکی استفاده می کنند! جالب است در یکی از فیلم های جشنواره شخصیتی تُرک است اما زمانی که با خود در حال فکر کردن است، فارسی زمزمه می کند!
چون تخصصی در این زبان ندارم قضاوتی نمی کنم! اما می توان گفت برخلاف بسیاری از آثار دیگر، دوست داشتنی بودن نقشهایتان به دلیل رسیدن به مرز شیرینی از باورپذیری شکل یافت و صداقتی که در بازی و نگاه کارگردان وجود دارد.
«کمال» زمانی که آن گونه عصبانی میشود و زیر لب تُرکی میگوید جذاب تر میشود. یادم میآید از این وجه مناسب تُرک بودن در فیلم «سجاده آتش» و مقابل عراقیها هم استفاده شده بود. در این گونه فیلمهای جدی هر چه بیشتر بخواهیم صادقانه و باورپذیر و بدون اغراق کار کنیم بیشتر مورد قبول مخاطب قرار می گیرد.
اما متاسفانه در ایران معیار بازیگری نزد داوران و مخاطبان و حتی اهالی سینما مبتنی بر نوع بازی است که اکت بیشتری داشته باشد و همین جنس بازیگرانِ تصنعی، هواخواه بیشتری دارند تا آنها که مانند شما فکر میکنند و تعدادشان خیلی اندک است!
برایم مهم نیست و حتی دوست دارم که بازیام مورد قبول قرار نگیرد اما درست بازی کنم. من انقدر اعتبار برای بازیگری و درسی که خواندم و این همه زحمتی که برای این کار کشیدم، قائل هستم که به این راحتی خود را آلوده به برخی مسائل نکنم و تلاشم این است که شهوت دیده شدن مرا اسیر خود نکند.
درباره تئاتری که اوایل سال آینده اجرا خواهید کرد هم توضیحاتی بدهید.
بله، قرار است یکی از کارهای قدیمیام را که سال ۱۳۷۸ کار کرده بودم را دوباره اوایل سال بعد اجرا کنم. اما محمد بحرانی و بهادر مالکی که صداپیشگان برنامه «کلاه قرمزی» هستند و از سالها پیش در گروه من بودند، در آن برنامه مشغول کار هستند و امکان دارد چند روزی اجرای من به تعویق بیفتد. تئاتری که من اجرا میکنم «دایره» نام دارد و یک کار عروسکی با اشیاء است و یک جور پارودی جنگ ایران و عراق است و در تماشاخانه «باران» اجرا خواهد شد.