جیم مثل جنگ!
امروز ٣ خرداد روز آزادسازی خرمشهر است. سینمای ایران با مضمون دفاع مقدس و خلق کاراکتر جانباز فیلمهای قابل توجهی را تولید کرده. با هم نگاهی به این گزارشها میاندازیم.
نیکو بستانی: سیو پنج سال از آغاز جنگ ایران با عراق میگذرد. از آن زمان تقریبا هیچ سالی از سر سینمای ایران نگذشته که فیلمی با موضوع دفاع مقدس تولید نشده باشد. سینما درهشت سال دفاع تغییر کرد، شکل دیگری به خود گرفت و خواست تا با ساخت فیلمهای جنگی روحیه مردم را بالا ببرد.
يکی دو سال بعد از آغاز جنگ، ژانر تازهای با نام دفاع مقدس در سینما و در میان ژانرهای دیگر برای خودش جا باز کرد. در ابتدا فیلمها اکشن و حادثهای بودند اما، چند سال از آغاز جنگ گذشت تا فیلمها شکل معنویتری به خود بگیرند و رزمندگان و جانبازان به دنیای تصویرقدم بگذارند و روی پرده سینما نقش ببندند.
ایرج قادری برای اولینبار پیش از آغاز جنگ، نشانههايی از حضور دشمن را در فیلم «برزخیها» به تصویر کشید. «مرز» ساخته جمشيد حيدری، نوشته سيروس الوند اولین فیلمی بود که دربارهی جنگ بین ایران و عراق ساخته شد.
اما در سینمای دفاع مقدس، جانبازان نیز نقش مهمی در پیشبرد داستان و شکلگیری فیلمهای خوبی داشتند.
در این گزارش به بررسی و گلچین چند فیلم که در آن جانبازان نقش اساسی داشتند میپردازیم.
سه فیلم از سینمای حاتمیکیا
بدون شک ابراهیم حاتمیکیا در سه فیلم «از کرخه تا راین»، «بوی پیراهن یوسف» و «آژانس شیشهای» یکی از بهترین و ماندگارترین شمایلهای جانبازی در سینمای ایران را نمایش داده است.
پنجمین فیلم بلند سینمایی حاتمیکیا «از کرخه تا راین»، دربارهی سرنوشت قربانیان بمبهای شیمیایی در جنگ ایران و عراق است.
داستان حول محور شخصیت رزمنده نابینایی به نام سعید (علی دهکردی) است که برای به دست آوردن بیناییاش به آلمان سفر میکند. لیلا (هما روستا)، خواهر سعید، سالهاست به آلمان مهاجرت کرده و با شوهر آلمانیاش زندگی میکند. او یک پسر به اسم یونس دارد. سعید بینایی خود را به دست میآورد اما پزشکان متوجه میشوند او دچار سرطان خون پیشرفته است. در نگاه اول ممکن است داستان فیلم را قصه این رزمنده و مصائبش ببینیم اما درواقع قصه فیلم روایت زندگی لیلا و تعلقش به وطن است. در کنار این دو داستان پررنگ فیلم، قصه رزمندههای دیگری را که حتی در اعتقاداتشان شک و شبهه وارد شده میبینیم. داستان رزمندهای که قصد دارد درخواست پناهندگی بدهد.
حاتمیکیا درهفتمین فیلم بلند خود نیزبا نام «بوی پیراهن یوسف» دوباره به سراغ آدمهایی میرود که جنگ بر سرنوشت خودشان و خانوادههایشان تاثیر گذاشته.
داستان فیلم درباره غفور (علی نصیریان) راننده تاکسی است که سالهاست از فرزند رزمندهاش بیخبر است اما نمیخواهد این فقدان را باور کند. غفور در فرودگاه با دختری به نام شیرین (نیکی کریمی) ملاقات میکند که برای یافتن برادر رزمندهاش به ایران آمده. او که خود را با شیرین همسو میبیند سعی میکند در این مسیر، شیرین را همراهی کند.
در جایی از فیلم اصغر(جعفر دهقان) با چهرهای که در اثر جراحت جنگ سوخته، میخواهد برای اولینبار دخترش را ببیند. فضای تعلیقی این سکانس با موسیقی مجید انتظامی یکی از تاثیرگذارترین سکانسهای ماندگار سینمای دفاع مقدس است که به راحتی از یاد نمیرود.
«آژانس شیشهای» عنوان نهمین فیلم ابراهیم حاتمیکیاست. او اینبار مستقیم به سراغ جانبازان دفاع مقدس رفت که در زمان ساخت فیلم با حواشی بسیار زیادی برای او و مهدی کریمی تهیهکننده کار همراه بود، اما در نهایت با رفع موانع توانست یکی از پرمخاطبترین فیلمهای ایرانی شود.
داستان دربارهی مردی به نام «کاظم» (پرویز پرستویی) است که در شهر مشغول مسافرکشی است ناگهان همرزم خود «عباس» (حبیب رضایی) را میبیند. عباس که از دوران جنگ ترکشی در کنار شاهرگ گردنش دارد برای مداوا به تهران آمده اما دکترها او را جواب کردهاند و او برای مداوا باید به لندن برود. کاظم ماشین خود را میفروشد تا هزینهی درمان و رفتن به لندن را تهیه کند، اما خریدار پول را به موقع نمیدهد و کاظم به دفتر هواپیمایی رفته تا ازمدیر آژانس هواپیمایی کمک بخواهد. مدیر به او کمکی نمیکند. حال عباس رو به وخامت است و کاظم دست به تصمیم خطرناکی میزند.
کیمیایی و سینمای جنگاش
شاید بتوان مسعود کیمیایی را کارگردانی دانست که در فیلمهایش به نوعی غیرمستقیم به جنگ اشاره کرده.
کیمیایی در چهاردهمین ساختهی سینمایی خود با نام «گروهبان» شخصیتی جانباز را با بازی «احمد نجفی» نشان داده که در جنگ ایران و عراق مجروح شده است. گروهبان (احمد نجفی) بازنشستهی ارتش با خاتمهی جنگ تصمیم میگیرد برای تغییر شرایط روحی و زندگی خود زمینی که سالها پیش قولنامه کرده را باز بگیرد. اما طرف دیگر قرارداد به این کار راضی نمیشود. «رستم» به همراه پسرش به سمت زمین در جنگل میرود و با قطع درختان مشکلاتی برای خود و بقیه به وجود میآورند.
این کارگردان هرچند درهفدهمین فیلم بلند سینمایی خود به سرنوشت چند رفیق قدیمی میپردازد اما حسن جوچرهی را در نقش یک بسیجی جانباز در فیلم «ضیافت» نشان داده است.
یک اغذیه فروشی در یکی از خیابانهای تهران، پاتوق همیشگی هفت جوان است. آنها قرار میگذارند چند سال بعد در یک روز، دوباره دور هم جمع شوند. حالا روز موعود است. هرکدام با سرنوشتی جدید و متفاوت از آرزوهای قدیم خود به محل قرارمیآیند، به جز «رامین» (بهزاد خداویسی) که وکیل یک شرکت معتبر است و ناخواسته وارد کارهای خلاف رییساش شده. رامین که از ترس جانش در یک مکان امن پناه گرفته، همسرش را به جای خود و به امید کمک دوستانش به محل قرار میفرستد.
ضیافت حتی اگر جز بهترین فیلمهای کیمیایی نباشد بدون شک یکی از مهمترین فیلمهای اوست. فیلمی مربوط به دوره گذار او از فیلمهایی همچون «قیصر» و «رضا موتوری».
بیشترین فردی که در اکثر آثارش نگاه ویژهای به جانبازان داشت رسول ملاقلیپور بود. او به خاطره نگاهی که به سینمای دفاع مقدس داشت شخصیتهای جانباز متعددی را در فیلمهایش نشان داد.
«نجات یافتگان»، هشتمین ساختهی سینمایی ملاقلیپور داستان امدادگری به نام مریم (عاطفه رضوی) را روایت میکند که پس از بمباران درمانگاه صحرایی، یک رزمندهی قطع نجاعی به نام رضا را با خود به سمت نیروهای ایرانی میبرد.
در سیزدهمین فیلم سینمایی او «قارچ سمی»، بار دیگر یک جانباز شخصیت محوری فیلمش میشود. داستان فیلم دربارهی مهندس دومان قایمی (جمشید هاشم پور)، رزمنده جنگیست که پس از سالها اکنون مدیر یک شرکت ساختمانی است. با ورود سلیمان (فرهاد قایمیان) همرزم قدیمی به زندگی قایمی، تمام ارزشها و آرمانهای جنگ برای او زنده میشود. اما این آرمانها با موقعیت فعلی او مغایر است. قایمی با سهامداران شرکت درگیر میشود و زندگی خصوصی او با همسرش آلما (رویا تیموریان) تحت تاثیر قرار میگیرد. این در حالیست که بیتا (میترا حجار) دختری که رابطه خوبی با نامزدش ندارد، دومان را مرد آرمانی زندگی خود میداند. با پروندهسازی سهامداران بر علیه قایمی زندگی او رو به نابودی میرود.
آخرین فیلم سینمای رسول ملاقلیپور، هم ادای دینی به مقام مادراست وهم جانبازان زن دفاع مقدس. «میم مثل مادر» فیلمی دربارهی آسیبهای جنگ، در روایت عشق یک مادر به کودکش است. سپیده (گلشیفته فراهانی) و سهیل (حسین یاری) در انتظار تولد فرزندشان هستند. سپیده که در سالهای اواخر جنگ با سهیل همرزم بوده، دچار مسمومیت شیمیایی شده است.
پزشکان معتقدند مسمومیت شیمیایی روی جنین آنها تاثیر خواهد گذاشت. به همین دلیل سهیل مخالف به دنیا آوردن بچه است اما سپیده حاضر به سقط جنین نیست.
این فیلم نماینده سینمای ایران در مراسم اسکار ۲۰۰۷ بود.
همکاری مشترک رخشان بنیاعتماد با محسن عبدالوهاب سبب شد تا یکی از متفاوتترین فیلمهای سینمای ایران در زمینه دفاع مقدس شکل بگیرد.
«گیلانه» فیلمی اپیزودیک است که از دو اپیزود تقریبا برابر ساخته شده. بخش نخست فیلم داستان سفر زنی به نام «ننه گیلانه»(فاطمعه معتمدآریا) و دخترش«می گل»(باران کوثری) به تهران برای یافتن شوهر دختر است که ناگهان خانه را ترک کرده و هیچ نشانی از او نیست.
در اپیزود دوم این دلمشغولی در قالب پرستاری از پسر عزیزدردانهاش«اسماعیل»(بهرام رادان) که معلول جنگ و از کار افتاده است نشان داده میشود. نگهداری اسماعیل روز به روز برای گیلانه که حالا پیر و رنجور شده است دشوارتر میشود. در چنین وضعی اسماعیل از «پزشکش»(شاهرخ فروتنیان) میخواهد تا مادرش را راضی کند که او را در آسایشگاه معلولان بستری کند.
*حمید خیرالدین در چهارمین و آخرین فیلم سینمایی خود با نام «سجده بر آب» به سراغ یک خبرنگار و عکاس جنگ رفته است.
در مراسم عروسی «امیر» دچار تشنج میشود و به بیمارستان منتقل میشود. امیر عکاس جنگ است و در جبهه دچار موج انفجار شده. دکترها به همسرش «ستاره» میگویند که او به مرور بینایی خود را از دست میدهد. انتخاب راه برای زندگی کردن با امیر با شرایط فعلیاش و ترک او به عهده ستاره است.
کارگردانی که نگاه خاص فلسفیاش در سینما شناخته میشود به سراغ داستانی رفته که شخصیت محوری آن جانباز دفاع مقدس است.
احمدرضا معتمدی در «دیوانهای از قفس پرید» داستان زندگی زنی به نام یلدا (نیکی کریمی) را روایت میکند که قصد جدایی از همسر جانبازش، روزبه (پرویز پرستویی) را دارد. او قصد دارد پس از سالها خود را از قید و بند زندگی آرمانخواه همسرش رها کند. این در حالیست که او طعمهی مفاسد اقتصادی عموی ناتنیاش (عزتالله انتظامی) شده و در میان همسر، عمویش و دو مرد دیگر (علی نصیریان و علیرضا اوسیوند) فراز و نشیبهای بسیاری را تجربه و رنجهای جبرانناپذیری را تحمل میکند.
یکی از جدیدترین آثار سینمایی ایران در ارتباط با دفاع مقدس فیلم «سیزده59» ساختهی سامان سالوراست که شخصیت محوری آن بر مبنای داستان یک جانباز دفاع مقدس است.
این کارگردان جوان سینمای ایران پس از تجربه ساخت فیلمهای تجربی اینبار به سراغ داستانی در ارتباط با دفاع مقدس رفت و سعی کرد در این کار به نوعی به جامعه امروز ایران با برخی از نمادسازیها هشدار بدهد.
این فیلم با فضاسازی زمان جنگ، قصهی یک فرمانده به نام جلال برومند (پرویز پرستویی) را روایت میکند که در سالهای آغازین جنگ بر اثر جراحت به کما رفته است. اکنون سه دهه گذشته و جلال به اصرار دخترش باران (دریا آشوری) با دستگاه نفس میکشد. همزمان با اصرار دکتر پرنیان (جمشید مشایخی) به باران برای برداشتن دستگاه تنفس مصنوعی پدرش، جلال به هوش میآید. همه نگران هستند که او از دیدن دنیای امروز دچار شوک شود. بهرام (صابر ابر) نامزد باران، با کمک یک کارگردان تلویزیونی برای فضا سازی زمان گذشته اقدام میکنند. باران نیز نقش مادرش را بازی کند. اما روزی جلال با دیدن چهرهی پیر شدهی خود در قاشق غذاخوری به اصل ماجرا پی میبرد و قدم به شهر میگذارد.
کمال تبریزی با ساخت «شیدا»، ششمین فیلم بلند سینمایی خود یکی از عاشقانهترین آثار جنگی سینمای ایران را خلق کرد.
«فرهاد»(پارسا پیروزفر) پسر مرفهی است که در سالهای آخر جنگ ایران و عراق مشمول سربازی میشود. با تلاشهای فراوان پدرش(بهزاد فراهانی) به پادگانی امن میرود. اما او به دور از چشم خانوادهاش داوطلب پست پیامرسانی به خط مقدم میشود. در یکی از این رفت و آمدها از ناحیهی چشم و دست و سینه مجروح میشود.او در بیمارستانی جنگی بستری میشود. به توصیهی یکی از مجروحین پرستاری به نام «شیدا فاطمی»(لیلا حاتمی) برای تسکین درد فرهاد برایش قرآن میخواند. رفته رفته او از شنیدن صدای شیدا دل بستهی او میشود و برای بازشدن چشمهایش و برداشتن پانسمان لحظهشماری میکند.
فیلمهای بسیاری در سالهای بعد ساخته شد اما در این گزارش سعی بر آن شد، تا به فیلمهایی اشاره شود که نقش ماندگاری در ذهن بهجا گذاشتهاند.