۱۷ اردیبهشتماه، تولد دو سینماگر بزرگ ایران است. به این بهانه، در گزارش زیر مروری میکنیم بر آخرین صحبتهای علیرضا داودنژاد و اصغر فرهادی و آنچه که از سینما در سال گذشته خواسته و گفتهاند.
به گزارش فیلسین، علیرضا داودنژاد اسفند ماه گذشته در حالیکه اصغر فرهادی برای دومینبار پس از «جدایی نادر از سیمین»، برای «فروشنده» سینمای ایران را صاحب اسکار کرد؛ در متن نامهای که خطاب به اصغر فرهادی نوشت، تحت عنوان (ضرورت مبرم همدردی از این کارگردان سرشناس سینمای ایران) خواست تا برای حل معضلات طاقتفرسایی که علیرغم موفقیتهای سالیان اخیر همچنان گریبانگیر سینمای ایران است، کمر همت ببندد و به یاری کسانی بیاید که میخواهند راه زندگی واقعی ایرانی را به سینمای ایرانی باز کنند.
علیرضا داودنژاد در حالی 64 سالگی و اصغر فرهادی 45 سالگی را پشت سر میگذارند که هر کدام در ساخت فیلمهای اجتماعی جریانساز بودند.
داودنژاد با «نیاز» در مقطع خود و پس از آن با فیلمهای چون «مصائب شیرین»، «بچههای بد»، «مرهم» و... توانست در جریان سینمای اجتماعی حضوری موثر داشته باشد.
اصغر فرهادی نیز در حالی دههی چهارم زندگیاش را سپری میکند که به عنوان یک کارگردان ایرانی در عرصه جهانی شناخته میشود و با کسب دو اسکار برای سینمای ایران، جایگاه ویژهای در ایران و دنیا پیدا کرده است.
این روزها اصغر فرهادی برای ساخت فیلم جدیدش در اسپانیا حضور دارد و مشغول پیش تولید فیلمش است.
همزمان با سالروز تولد این دو فیلمساز جریانساز سینمای ایران، نگاهی میکنیم به آخرین اظهارنظرهایشان.
*باید باورمان شود که ساختن یک مملکت و ساختن یک ملت دو پروژه جدا از هم نیست.
داودنژاد به تازگی در گفتوگویی تحت عنوان کدام آینده؟! از دغدغههای این روزهایش و مدیریت فرهنگی سخن گفت.
این کارگردان سینما گفت: «در واقع تأمین امنیت پایدار برای سینما مستلزم تأمین امنیت برای همهی کالاهای فرهنگی است. سینما جامع همه هنرهاست. موسیقی، ادبیات نمایشی، هنرهای تجسمی، نمایش، بازیگری و کارگردانی مولفههای اصلی هنر سینما هستند. رونق سینما و همه رشتههای هنری متقابلا به هم وابسته است. بدون داشتن بازار امن برای کالای فرهنگی به طور کلی مشکل بتوان برای سینما هم امنیت و رونق پایدار به دست آورد و این برمیگردد به این نکته کلیدی که اساسا گرایش غالب در کل سیاستگذاریها به کدام سمت است؟ در واقع تأمین امنیت برای بازار کالاهای فرهنگی تضمینی برای اجرایی شدن آن گرایشی است که به خروج از انفعال و تقلید و مصرف و رفتن به سمتی فعال و مبتکر و مولد میاندیشد. چنین گرایشی خود را ناگزیر میبیند که در گام اول به سراغ تحولی فراگیر و اثرگذار در کل نظام آموزشی برود. ما نمیتوانیم خط و رسم و طراحی و نقاشی و کاردستی را در مدارس خود از سکه بیاندازیم و آن وقت توقع داشته باشیم نیروی انسانی خوش قریحه و متخصص و خلاقی از نظام آموزشی ما بیرون بیاید که بتواند با تولیدکنندگانی که در رم، برلین، پاریس، لندن، نیویورک، سئول، توکیو و پکن وارد عرصه کار میشوند و متکی به آموزشهای ذوقی و تخصصی و فنی غنی و پرسابقه هستند وارد رقابت شوند.
متأسفانه ما امروز حتی در رقابت با ترکیهای که در بیخ گوش ماست گرفتار مشکلات جدی هستیم. واقعا باید باورمان شود که ساختن یک مملکت و ساختن یک ملت دو پروژه جدا از هم نیست. ما قبل و بیش از هر چیز به نیروی انسانی خوش قریحه، متخصص و خلاق نیازمندیم. ما به نظام آموزشی کارآمدی نیازمندیم که قدر استعدادهای انسانی را بشناسد و برای تربیت و اعتلای آنها همت کند. ما به چشمهایی نیازمندیم که خوب ببینند و بتوانند نقاط و خطوط و سطح و حجم و طیف نور و رنگ و سایه روشن را از هم تمیز بدهند؛ ما به گوشهایی احتیاج داریم که خوب بشنوند و هوش ما را به روابط آواها، نسبتهای طلایی، ضربآهنگ، ساختار و اسلیمی اصوات آشنا کند. ما به دستانی نیاز داریم که بتوانند با خاک و گل و سنگ و چوب و فلز و قلم وچکش کار کنند و سرانگشتانی چابک که از چشمی بینا و گوشی شنوا فرمان بگیرند. گوش و چشم و مغز و دست و قلب و پای آدمی اصلیترین عوامل کار و حرکت و آموزش پذیری و خلاقیت او هستند. اگر میخواهید از کم و کیف عملکرد آموزش و تربیت حواس و کسب مهارتها به طور کلی تصوری واقعبینانه پیدا کنید نگاهی به صنایع دستی کشور بیاندازید.
ما با داشتن تمدنی کهن که از همان سدههای اولیه قریحه و تخصص و خلاقیت خود را در کار با ابزار و ساخت و ساز اشیاء نشان داده و از این همه اقلیم و اقوام تغذیه شده، توقع داریم که امروز در صنایع دستی سرآمد باشد و برای چین و هند و مصر و یونان و کشورهای آفریقایی و قاره آمریکا رقیبی جدی به حساب بیاید. ولی کافیست در قم، همدان، کردستان، آذربایجان، گیلان، سواحل خزر، خراسان، بلوچستان، سواحل خلیج فارس و نواحی کویری و مرکزی که سوابقی کهن در کار با ابزار و تولید اشیاء دارند سری بزنید تا متوجه شوید چگونه گرفتار رخوت و رکود و کسادی شدهایم. آن چشمها و گوشها ومغزها و قلبها و دستها و سرانگشتان تعلیم دیده و مجرب و خوش قریحه و متخصص و خلاق که آثار آنها در همه گوشه و کنار و انواع موزههای داخل و خارج قابل مشاهده است ومیتواند به تولید صنایع دستی در کشور رونق ببخشد و با مرغوبیت در کالا به رقابتهای منطقهای و جهانی وارد شود کجا هستند یا از کجا باید آورده شوند؟ این یعنی ضرورت تحول در نگرش، سیاستگذاری، برنامهریزی، پژوهش، آموزش و فعالیتهای کارگاهی آنچنانکه بتواند زنجیره تولید بسازد و بر شکاف آموزش و بازار کار غلبه کند.»
فیلم ساختن در این جا برای من فیلمسازی با دلم است اما در آنجا با عقلم
اصغر فرهادی اسفندماه و پس از دریافت دومین اسکار در موزه سینما در مراسم تقدیرش با اشاره به برخی حاشیهها گفت: دعا کنید! خدا توانی به من بدهد که با همهی حاشیهها فقط روبروی خود را نگاه کنم و دلگرم باشم که باز هم اینجا کار کنم. نوروز دو سال قبل وسایلم را جمع کرده بودم و حتی چمدانم را بسته بودم و میخواستم بروم اما چون نوروز بود و تهران خلوت، میل ماندن در این شهر و کار کردن در من وجود داشت و خوشحالم که آن نوروز در اینجا ماندم و یادم هست که در خیابان بودم که به دستیارم در اسپانیا زنگ زدم و گفتم حال من، حالی نیست که به آنجا بیایم.
این کارگردان اظهار کرد: دعا کنید خدا توانی به من بدهد که با این حاشیهها باز برگردم و اینجا فیلم بسازم، چون فیلم ساختن در اینجا برای من فیلم سازی با دلم است اما در آنجا با عقلم.