«خانه پدری» چقدر كشندهتر از مناظرههای انتخاباتی است؟
عياری اين روزها از خبر مسرت بخش «خانه پدری» هم خوشحال است و هم غمگين، غمگين برای سالهايی كه او و سينمای ايران از دست دادهاند و خوشحال از اينكه سالهای بيشتری از عمر او و اين سينما قربانی نگاه سليقهای مديران نشده است.
«خانه پدری» كيانوش عياری رفع توقيف شد. اين نخستين اقدام عملی دولت دوازدهم در حوزه فرهنگ و هنر است؛ فيلمي كه در فضای غبارآلود سياسي و اجتماعی سالهای ٨٩ ساخته شد اما از همان روزها هيچوقت نتوانست به معنای واقعي كلمه اكران گسترده شود. بیانصافی است اگر به اقدامات دولت يازدهم برای از ميان برداشتن موانع اكران «خانه پدری» اشاره نكنيم؛ اقداماتی كه سال ٩٢ منجر به نمايش فيلم در جشنواره فجر و بعد از آن با اصرار و پافشاری فراوان به اكران آن در گروه سينمايی هنر و تجربه ختم شد اما واقعيت اينجاست كه مديران فرهنگي دولت يازدهم توان ايستادگی در مقابل اين سنگاندازیها را نداشتند و در نهايت عياری وادار شد به صبر مثالزدنیاش برای حل اين مشكل تكيه كند. عياری كه در اين مدت «كاناپه» را ساخت، اين روزها از خبر مسرت بخش «خانه پدری» هم خوشحال است و هم غمگين، غمگين برای سالهايی كه او و سينمای ايران از دست دادهاند و خوشحال از اينكه سالهای بيشتری از عمر او و اين سينما قربانی نگاه سليقهای مديران نشده است.
چه اتفاقی افتاد كه بعد از شش سالونيم فيلم «خانه پدری» از توقيف نجات پيدا كرد؟ به نظر میرسد دولت دوازدهم در ابتدای كار خود برگ برندهای در حوزه فرهنگ و هنر رو كرد...
اين اتفاق شايد از منظر هر دولتی اتفاق زياد مهمی نباشد، اما به عنوان يک نماد بسيار بااهميت است. نه تنها «خانه پدری» كه هر فيلم ديگری و حتي هر اتفاق فرهنگي كه سالها توقيف بوده اگر به هر شكل اجازه عرضه پيدا كند، طبيعتا نشانه گشايش در وقايع سياسي در حال وقوع است. از اين رو به نظرم برای دولت جديد سرآغاز خوبی است.
اطلاع داريد كدام نهاد يا سازمانی مشخصا در رفع توقيف اين فيلم نقش داشتند؟
من خودم پنجشنبه با اين مساله برخورد كردم و از انعكاس اين خبر در رسانهها متوجه رفع توقيف شدم. موج اين خبر را در فضای مجازی ديدم و از ماوقع اطلاع چندانی ندارم. دو روز گذشته هم تعطيل بود و بايد صبر میكردم تا امروز اتفاق خاصی بيفتد.
شما همچنان بر سر مواضعتان درباره نحوه اكران خانه پدری هستيد؟ قرار نيست صحنهای حذف شود؟
فكر میكنم اگر جای تصميم گيرندهها بودم، هر پاسخی به اين سوال بيشتر من را عصبانی میكرد. چون قاعدتا بايد بگويم معلوم است بعد از گذشت شش سال و نيم همچنان بر سر مواضعم هستم. اگر قرار باشد اصلاحاتی كه آن زمان من را ملزم به انجام آن دانستند، بعد از گذشت اين همه مدت رعايت كنم، از اين همه كار بيهوده بايد دچار ناراحتی و افسردگی شوم پس لطفا از خير اين سوال بگذريد.
«خانه پدری» تاريخ مصرف دارد؟ اگر اين فيلم شش سال و نيم پيش اكران میشد چه فرقی با اين میكرد كه حالا اكران شود؟
اين فيلم قاعدتا تاريخ مصرف ندارد. يک درامی در حال مطرح شدن است و اگر پايههای اين درام درست باشد در هر زمانهای ميتواند روی پرده برود. من در جايی هم گفته بودم كه ممكن است فيلم بيات شود اما میبينيد كه الان شاهد نسلهایی هستيم كه از لذت ناشی از ديدن فيلم «شاهين مالت» يا «جويندگان» فورد تعجب میكنند. توجيه چنين لذتی حتما دشوار است. خانه پدری ششسالونيم پيش ساخته شده و بهطور طبيعی در اين مدت صدها فيلم ديگر ساخته شده است كه به دوران حاضر نزديكتر هستند، اما شايد موضوعات اين فيلم هميشگی باشد و مشمول زمان نشده باشد. من ترجيح میدادم به خاطر منافع خودم هم كه شده اين فيلم را همان زمان عرضه كنم. يعني اينكه سال ٨٩ يا حداقل سال ٩٠ اين فيلم روی پرده برود، اما محروميت اين فيلم از حيث مالی زيانبار است. مخارج ٩٠٠ ميليون توماني اين فيلم در سال ٨٩ شبيه راكد ماندن سرمايهای است كه خيلي عوامانه است تا در موردش بگويم با اين پول اگر زغال هم میخريدم ميتوانستم سود خوبي كنم! نمیخواهم وارد اين وادی بشوم، اما اگر اين فشار مالی نبود برای ساخت فيلم «كاناپه» وارد مسير سخت جذب سرمايه نمیشدم. اين حداقل و مهمترين آسيبی است كه توقف اين فيلم به زندگی من زده است.
چه اتفاقي میافتد كه فيلمی مثل «خانه پدری» اين همه مدت توقيف میشود و بعد در حالی كه قوانين همچنان همان قوانين است، فيلم اجازه اكران پيدا میكند؟ اين اتفاق به نظر عجيب نيست؟ در حالی كه مميزیها و خط قرمزها همانهايی است كه از قبل بوده است...
وقتي مبنای توقف يک فيلم صرفا سوءتفاهم است چنين اتفاقي عجيب نيست. اصلا اين اتفاق میتوانست در مدت طولانیتری بيفتد. يعني ٢٠ سال خانه پدری متوقف شود و بعد از ٢٠ سال گروهی بيايند كه بدون تعصب و داشتن افكار تنگنظرانه خودشان متوجه شوند توقف يك فيلم از اساس سوءتفاهم بوده است. گاهي گذشت زمان آدمها را متوجه اين میكند كه درگير سوءتفاهم شدهاند. گاهي هم ديگران، آنها را متوجه میكنند. در مورد «خانه پدری» هم اين اتفاق افتاد و فهميدند نكات ظريفی كه در اين فيلم ديده بودند كاملا واهی بود. فيلم خيلی راستگو است و مطلب خودش را میگويد. اين اتفاق میتوانست شش سال پيش بيفتد يا حتي سال ٩٢ كه اين فيلم در فستيوال ونيز عرضه شد، میتوانست نقطه پايانی برای رفع اين سوءتفاهم باشد. درست بعد از اين بود كه فيلم از حضور در ١٠ فستيوال محروم شد. من چون اصولا اهل ايجاد بحران نيستم، فيلم در جشنوارهای شركت نكرد و ترجيح دادم در لاك خودش باقی بماند و مشكلآفرين نشود. من بهانهای ندادم كه بتوانم فيلم بعدیام را راحتتر شروع كنم. اگرچه از رفع توقيف «خانه پدری» خوشحالم اما پشت اين خوشحالي ناراحتي هم وجود دارد، اينكه چطور راحت چنين تصميمهایی گرفته میشود؟ تصميمهایی كه عدهای میگيرند و عدهای ديگر در جایی ديگر متوجه واهی بودن اين اتهامات و تصميمها میشوند. سعی میكنم خوشبينانه به اين مساله نگاه كنم و صرفا به خاطر بازیهای سياسی اين جريان را توجيه نكنم و با اين حساب بيان ديگری داشته باشم براي رفع توقيف اين فيلم. به هر حال اين فضا، چه بخواهيم چه نخواهيم، برآمده از فضاي نوين سياسی و اجتماعي است. بعد از انتخابات ديديم كه ادبيات مردان سياست كشورمان فرق كرد و حرفهای آنها وارد وادی ديگری شد؛ وادیای كه در آن صراحت بيش از پيش پررنگ شد. من تعجب میكردم اگر باز هم گفته میشد فيلم «خانه پدری» مسائلي دارد. با فرض كنار گذاشتن ذهنيات مرتبط با شريعت و دين، درباره ساختار تلخ فيلم و ناهنجاریهای آنا اگر وقت بگذاريم متوجه اين موضوع میشويم. نگاه كنيد كه در مناظرههای پيش از انتخابات پردهدریها تا كجا رفت؟ در فضاي مجازی با يك لطيفهای برخورد كردم كه يك نفر با ١١٠ تماس گرفته و گفته بود در صداوسيما شش نفر دارند آبروی هم را میبرند و مدركهای مستدلی هم برای اين كارشان دارند. خب، اين لطيفهای كه ماحصل ذهنيت تيزبين بسياری از مردم ايران است، درباره اين فيلم هم میتوانست صدق پيدا كند. «خانه پدری» چقدر كشندهتر از مناظرههای انتخاباتی شش نامزد رياستجمهوری بود؟ اينجا فقط بحث «خانه پدری» مطرح نيست و فيلمهايي چون «آشغالهای دوست داشتني»، «عصباني نيستم» و... هم وجود دارند. همه فيلمهایی كه در طول تاريخ و نه فقط اين ٣٨ سال، بلكه از زمانی كه دوربين وارد ايران شده است با مشكل مواجه شدند از چنين منظری دچار توقيف میشوند. وقتي گروهی با بصيرت بيشتری روی كار میآيند و در واقع با درايت با اين مساله برخورد میكنند و تمام اين اتهامات را كنار میگذارند، بايد تناقض موجود برای همه، حتي برای مردان سياسی فعلی ما درس عبرتی باشد. آنها ممكن است برای فيلم ديگری سختگيریهایی را به وجود بياورند در حالی كه بايد به اين نگاه كنند كه چند ماه قبلتر از تعدادی فيلمها كه سالها توقيف بود رفع توقيف كردند.
چيزي كه شما میگوييد خيلی ايدهآل است، چون اين اتفاق به شكل يك سيكل مداوم در تاريخ سينمای ايران در حال تكرار است. در دورههای مختلف فيلمهایی ساخته شدند كه يك دولت اجازه ساخت و نمايش آن را داده و دولت بعدی هم امكان اكران آن را فراهم كرده است. به نظر میرسد سينماگران ما هم به چنين وضعيتی تن دادهاند و در اين ميان تنها تبديل به آدمهای صبوری شدهاند.
نه فقط در فرهنگ و سينما، بلكه در همه زمينهها وضعيت اينچنين است. انگار ما عمر نوح داريم و بايد صدها سال زندگی كنيم. ما مدام در حال تكرار تجربههای پيشينيان خودمان هستيم و هيچوقت با اتكا به آن تجربيات قدمی را برنمیداريم. همين باعث میشود سير پيشرفت و توسعه، درست در زمانی كه برای ما بهطور طبيعي مورد نياز است، كور يا كند شوند و با طولاني شدنش، آن نتايجی كه دنبالش هستيم را دور از دسترس ما قرار بدهد.
در چنين فضایی نمیتوان روی قانون تاكيد كرد؟ نمیدانم شايد لازم باشد كه صنف سينما به عنوان يک مرجع حمايتكننده پا در ميانی كرده و از حقوق سينماگران دفاع كند. يا حداقل اگر قرار است سينما به عنوان بچهای يتيم به عرصهای برای سهمخواهی دولتمردان تبديل شود، اين موضوع به صورت شفاف و روشن برای سينماگران عنوان شود.
محافظهكاری اجازه اين كار را نمیدهد. در همه جا اين محافظهكاری وجود دارد. ما ردپای اين محافظهكاری را در عرصه ورزش هم میبينيم. برخي از مشكلات و بنبستهایی كه در حوزه ورزش و سينما وجود دارد ناشی از تناقضات موجود است. بايد كارهایی انجام شود اما آن كارها به سدهایی كه عرف است و توسط افراد پذيرفته شده، تبديل میشود. همه ما اين عرف را به صورت نانوشته در ذهن خودمان داريم و جالبتر اينكه آن را در ذهنمان میپرورانيم. ما در حال حاضر خودمان میدانيم خطوط قرمز ما كجاست، اما كثرت اين خطوط قرمز خواه ناخواه اجازه نمیدهد كه ما آزادانه به كشف آينده بپردازيم. به هر چيزي فكر میكنيم بلافاصله در قدم بعدی مشكلات و موانعی كه گفته میشود جامعه ما را دچار نارضايتی میكند، به ذهنمان میآيد. البته اين مورد را هم بگويم كه من چنين چيزی را قبول ندارم. مثلا دلواپسانی كه در جامعه ما مانع ايجاد میكنند، سبب میشوند كه نتوانيم به راحتی پيش برويم. غل و زنجيری كه به پای فيلمساز ايرانی و هر كسی كه در عرصه فرهنگی كار میكند بسته شده، راه رفتن را مشكل میكند. در اين صورت من چطور میتوانم همپای كسی كه غل و زنجير بر پای او نيست بدوم و عقب نيفتم.
حرف من اين است كه سينماگران هم در طول اين سالها از ايدهآلهایشان فاصله زيادی گرفتهاند. اين را قبول داريد؟
بدون ترديد همين است. من هر فيلمی كه میسازم به اين فكر میكنم كه اگر آبشخور اين اثر، ٢٠ يا ٣٠ درصدش از فكر اوليه من باشد برايم كافی است. آقای كيميایی، ٣٠ سال پيش حرفی زده بودند كه همچنان در ذهن من مانده است. ايشان گفته بودند كه فيلمهای فيلمسازان ايرانی با توجه به ظرفيت و استعدادشان بسيار كوتاهقدتر از خودشان است. اين در حالی است كه فيلمی كه در هاليوود ساخته میشود بسيار بلندقدتر از ظرفيتهای فيلمسازش است. فيلمساز هاليوودی آنچنان مورد حمايت قرار میگيرد كه در نهايت اين حمايتها و آزادیها باعث تبلور بيشتر كارش میشود. در چنين شرايطی آن اثر از فكر سازندهاش بالاتر قرار میگيرد. اما اين مساله در سينمای ايران كاملا برعكس است. به نظر من كارهای درخشانی هم كه در اين سينما، طی چهار دهه ساخته شده، محصول اعجاببرانگيز استعداد سازندگانشان بوده است. حالا ببينيد اگر چنين موانعی بر سر راه اين فيلمسازان نبود، آنها چه پروازی داشتند.
آيا اين، يكي از دلايلی است كه موجب محدوديت زمانی بروز استعداد سينماگران در ايران میشود؟ به نظر میرسد ما در اينجا سن مفيد فيلمسازی داريم...
من ترجيح میدهم اين مساله را خيلی بومی و محلی نكنم. اين اتفاق شامل حال همه فيلمسازان دنيا میشود. مگر كوروساوا دچار فروكش و نشست نشد؟ نه فقط او، بلكه خيلیهای ديگر هم اين اتفاق برایشان افتاده است. اين اتفاق دلايل متعددی دارد. سن، يكی از اين دلايل است. بیحوصله و خستهتر شدن فيلمساز طی سالها هم میتواند به چنين اتفاقی دامن بزند. اينكه فيلمساز ديگر شور دوران جوانی خودش را نداشته باشد. كوروساوایی كه «هفت سامورایی» و «ريش قرمز» را ساخته با كوروساوایی كه «شبح جنگجو» را ساخته است مقايسه كنيد تا ببينيد او چقدر از آن شور جوانیاش فاصله گرفته است. پختگیهایی در كارهای بعدی يك فيلمساز وجود دارد اما اين پختگیها نمیتواند همپای شوری قلمداد شود كه او صرف فيلمش ميكند. اين شور هم عمدتا در سنينی رخ میدهد كه فيلمساز هنوز تا ميانسالی فاصله دارد.
به نظر شما رفع توقيف «خانه پدری» نتيجه تغيير سياستهای دولت است يا تغيير و بلوغ جامعه؟ خيلی وقتها فيلمی را به اين بهانه توقيف میكنند كه جامعه آمادگی درك و هضم آن را ندارد.
به نظرم تغيير سياست نخستين چيزی است كه در رفع توقيف «خانه پدری» نقش داشته است. در اوايل صحبتهايم تلاش كردم بهای زيادی به اين مساله ندهم، اما در جایی ناچاريم درباره اهميت اين تغيير سياست حرف بزنيم. اما در مورد جامعه بايد بگويم كه حضور و هستی فضای مجازی در كنار همه معايبی كه داشته و دارد و بعضا مزاحمتهایی را ايجاد میكند، برای اين اتفاقات نقش كمككننده دارد. فضای مجازی در اين روزها میتواند با برداشتن يك گام بلند جای رسانه ملی و مطبوعات را بگيرد. طبيعتا فضای مجازی مانع از اين میشود تا «خانه پدری» گم، محو و كمرنگ شود. اين فضا كمك میكند موضوعاتی از اين دست در عرصههای مختلف سياسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ورزشی ديده شود و خطاهای
ريز و درشت مردان مطرح كشور ما زير ذرهبين قرار بگيرد. به نظر من امنيت نداشتن فضای مجازی بخش كاملا طلایی و زرين آن است. خواه ناخواه تحت تاثير چنين فضایی بود كه «خانه پدری» در طول اين هفت سال هرگز به صورت قاطع به بوته فراموشی سپرده نشد.
يعنی معتقديد فضای مجازی در برخی موارد نقش اهرم فشار را بازی میكند؟
در مقاطعي اين اتفاق افتاد و فضای مجازی فشار زيادی وارد كرد. اين فشار در سطوح بسيار بالای مملكت ما هم بسيار تاثيرگذار بوده است.
فكر میكنيد مديران فرهنگی تا چه زمانی صرفنظر از خطوط قرمز مشخص و معين ارشاد، میتوانند برای مخاطبان و اينكه ديدن يك محصول فرهنگی به نفع آنها است يا به ضررشان تعيين تكليف كنند؟
اينكه اين اتفاق تا کی میافتد قابل پيشبينی نيست؛ اما چيزي كه قطعی است اين است كه اين حقارتها مثل آينهای در مقابل افراد تنگنظر است. آنها يك زمانی به اشتباه خودشان پی میبرند، اگرچه از اتفاقهای زندگیشان كمتر عبرت میگيرند! اگر عبرت خود آنها هم حايز اهميت نباشد، دستكم برای ديگرانی كه خلف آنها هستند اين موضوع میتواند عبرتبرانگيز باشد. اما به نظر میرسد در عبرت گرفتن همه با هم پوستكلفت شدهاند و ديگر خيلی چيزها برای آنها بیاهميت است. آنها بيشتر به فراموش كردن مردم اتكا میكنند و به اينكه حافظه مردم در يادآوری خطاهایشان ياری نكند. اما فشار زندگی باعث نمیشود اين خطاهایشان برای مردم ابدی ازلی باشد.
اگر مشخصا بخواهيد به اين اشاره كنيد كه رفع توقيف «خانه پدری» را شخصا مديون كدام مدير فرهنگی و وزير هستيد، میتوانيد از شخص خاصی اسم بياوريد؟
فعلا از جزييات خبر ندارم، اما میدانم كه آقای محمدمهدی حيدريان به اندازه كافی پيگير حل اين مساله بودند و به نوبه خودم از او تشكر میكنم. ادامه اين راه میتواند رضايت نسبی به وجود بياورد و كمك كند تا اين رضايت نسبی بهطور كامل نهادينه شود. همين اتفاقات سبب میشود ما كمكم باور كنيم اتفاقهای رو به جلویی در حال وقوع است. تا جايی كه من شنيدم دستوری است كه در وزارت ارشاد داده شده و گفتهاند كه پيگير فيلمهای توقيفی باشند.
بله، كميته ويژهای تشكيل شده است...
من از شما میپرسم دستور اين كميته ويژه را چه كسي داده است؟
آقای حيدريان...
پس در واقع پاسخ پرسش شما همين چيزی است كه گفتيد. اين اتفاقها زمان آقاي حيدريان افتاده است و به نظر میرسد او باقدرتتر با تكيه بر شرايط نوين جامعه و با تكيه بر اتفاقاتی كه در يكي دو ماه گذشته برای دولت و آقای روحانی افتاده است پيش میرود. به نظرم تاثير خودش را روی مديريت سينمایی كشور گذاشته است.
جایی هم مجلس شورای اسلامی به اين مساله ورود پيدا كرد...
بله، آقاي الياس حضرتی در صحن علنی مجلس درباره اتفاقاتی كه درباره «خانه پدری» افتاده است، گلايه كرده بودند و خواهان نگاه مجدد به توقيف طولانی فيلم شدند. آن قدمها در شكلگيری چنين روزی موثر بود. گمان میكنم پيش از عيد اين اتفاق افتاد. حركت آقای حضرتی برای خيلیها در فضای فرهنگی جامعه ما غافلگيرانه بود كه با شجاعت و تمركز كامل در صحن مجلس درباره چيزی كه شايد از نظر مسوولان چندان مهم نباشد، صحبت و روی آن تاكيد كرد. چنين اتفاقاتی واقعا مثبت و جلو برنده است.
الان كه مجلس، دولت و شورای شهر همسو و هم جهت هستند، زمان خوبی است تا همه اقشار جامعه مطالبات خودشان را بيان كنند، به خصوص هنرمندان و سينماگران كه تلاش خودشان را برای استمرار دولت آقای روحانی به بهترين شكل انجام دادند. اگر قرار باشد نگاهی به مطالبات سينماگران داشته باشيد، شاخصترين خواستههایتان كدام است؟
در قدم اول دادن آزادی عمل به فيلمساز است. بعد از اين وارد حيطه صنفی میشويم. ما در امور صنفی با مشكلاتی مواجه هستيم كه بايد آنها را مرتفع كنيم. وضعيت معيشت تمام دستاندركاران سينمای ايران كه چندهزار نفر میشوند بايد بهبود پيدا كند. پيش از حضور شما برای اين گفتوگو برنامهای از تلويزيون درباره هنروران پخش شد كه از ميان همه آنها من فقط چهره غلام ژاپنی را شناختم. تصاويری از اين هنروران با چهرههای شكسته ديدم، اما به نظرم بايد بپذيريم آنها هم سهمی از سينمای ايران دارند. سهمشان بايد به فراخور حالشان خوب باشد. اين گروه سالهای سال است كه در يک گوشه سينما در حال كمک كردن هستند. به همين دلايل نيازهای صنفی يكی از مسائل مهم سينمای ايران است. اين مساله بستگی زيادی به جدلهای ميان خانه سينما، صنوف و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارد. به عنوان مثال دوست دارم به بيمه اهالی سينما اشاره كنم كه يك سالی میشد برچيده شده بود. به هر حال آنهایی كه در سينما فعاليت میكنند هم بخشی از مردم هستند و به گرفتاریهای روزمرهای كه همه درگير آن هستند، دچار میشوند. اين گروه سينمایی هم خانواده دارند و در قبال خانوادههایشان مسوولند. در نگاه اول چنين مطالبهای در مقايسه با آزادی عمل فيلمساز شايد ناچيز به نظر برسد، اما وقتي وارد خلوت آن فرد شويم خواهيم ديد كه سلامتی يكي از عزيزانش از تاريخ سينمای ايران هم مهمتر است. برای من هم سلامتی عزيزان و نزديكانم از خيلی مسائل ديگر مهمتر است. من نمیتوانم ارزشگذاری كنم و با قاطعيت بگويم پيش از هر چيز آزادی عمل فيلمسازان ايرانی را میخواهم! چنين چيزي در ظاهر مهم به نظر میرسد اما مسائل صنفی و نيازها و آرامش از مهمترين شرايط زندگی همه ما است.
يكي از نقدهاي وارد شده به دولت يازدهم، پرهيز از جوانگرایی بود. در حوزه سينما به نظرتان چقدر چنين نقدی وارد است؟
جوانگرایی يك امر از پيش تعيينشده دولتی نيست كه كسانی مدعی باشند با عنايت به جوانگرایی سعی میكنيم آينده سينمای ايران را تضمين كنيم. در هر دورانی جوانگرایی وجود دارد. بهطور طبيعی جوانها میآيند و كسی هم نمیتواند مانع از حضور آنها در عرصههای مختلف جامعه شود. اما از سوی ديگر مشكلی كه وجود دارد و ممكن است موانعی جلوی پای كسانی كه قرار است وارد سينما شوند، ايجاد كنند. اين سنگاندازیها صرفا از ترس تنگ شدن جای خودشان اتفاق میافتد.
خيلي طبيعي است كه جا تنگ شود. اما اين تنگشدن جا نتيجه خباثت نسل جوان نيست. همانطور كه يك پدر كمكم در عرصه مديريت زندگی عقبنشينی میكند و مديريت را به فرزندان خودش واگذار میكند، در تمام زمينهها و حتی علوم ديگر نيز اين جوانگرایی شكل میگيرد. اما كوشش برای جوانگرایی ممكن است به يك واقعه افراطی تبديل شود. گاهی متوجه میشويم كه فيلمسازی به صورت افراطی به شيوهای دمدستی تبديل میشود و همه میتوانند اين عرصه را تجربه كنند. من نمیگويم همه بايد دشواریهای نگفتنی خود را، مثلا برای خودم در فاصله سالهای ٥٨ تا ٦٣ كه نخستين فيلمم «تنوره ديو» را ساختم، از سر بگذرانند. اين شرايط آن سالها بود و ما با چنگ و دندان تلاش میكرديم خودمان را بالا بكشيم و فيلم بسازيم. الان شرايط متفاوت شده و حتی میشود با دوربين عكاسی و موبايل هم فيلم ساخت. در نتيجه فيلمسازی آسانتر شده اما اين آسانتر شدن نبايد باعث شود تا با فيلمسازی سهل و ممتنع برخورد شود. فيلمسازی همچنان بايد مشكلات خودش را داشته باشد، اما بايد كه اين مشكلات بدون شرط و شروطهای رايج باشد. منظورم اين است كسی كه مشكلات اين حوزه را با تمام وجود لمس میكند تنها حق فيلمسازی دارد. به عقيده من نگاه ما به سينما بايد درست و اصولی باشد و به عنوان يك بازيچه به سينما نگاه نكنيم. هرچند خودم بارها گفتهام كه سينما برايم اسباببازیای است كه از بازی كردن با آن لذت میبرم.
در حوزه اقتدارگرایی مديران فرهنگی دولت دوازدهم چه تغييراتی بايد رخ بدهد؟ اصلا اقتدارگرایی يك ويژگی ذاتی است يا اكتسابی؟
بهندرت و گاهی اوقات ممكن است با آدمی برخورد كنيم كه گشودگی بسياری در رفتار دارد اما اين خصلت آنقدر ناياب است كه ما مجبوريم بپذيريم كه اقتدار يك امر ذاتی و نه اكتسابی، آن هم برای همه است. در واقع زمينهساز افراد قدرتطلب میشويم. در سينما هم طی سالهای گذشته معمولا با افراد گشودهرو و آدمهایی كه نقطه مقابلشان هستند زياد برخورد كرديم.
چه اتفاقی میافتد كه شما با داشتن دو فيلمی كه سرنوشت نامعلومي داشتند، تصميم به ساخت سريال ميگيريد؟ نمیگويم توقيف كه خودمان برچسب نچسبانيم!
اتفاقا نبايد از كلمه توقيف وحشت كنيم. سرنوشت نامعلوم تعابير ديگر اين كلمه است و درست مثل بشين، بفرما و بتمرگ میماند!
خب، با وجود دو فيلم توقيفی چه میشود كه از ادامه حيات دولت يازدهم دفاع میكنيد؟
برگرديم به همان بخشي از صحبتهايم كه به تناقضها و بنبستهای ذاتی اشاره كردم. گاهی اوقات احساس میكنم مديران سينمایی هم از همه اين اتفاقها و خيلی چيزهای ديگر كه ممكن است دست آنها نباشد، متحيرند. ساخت سريال «٨٨ متر» كه الان يك مترش هم كم شده و «٨٧ متر» شده است، ريشه در هشت سال پيش دارد. من در آستانه شروع سريال درگير مسائل شخصی شدم و ساخت اين سريال از اولويت افتاد. آقاي اسلامیمهر، مدير وقت سيمافيلم هم همان موقع به من گفت نگران پولی كه از ما گرفتی نباش و هر وقت آمادگی روحی پيدا كردی سراغ ساخت اين سريال بيا! من هم قصد سوءاستفاده از حسن نيت ايشان را نداشتم. به صورت طبيعی شرايط به گونهای پيش رفت كه پروژهای كه سال ٨٧ كليد خورده، در سال ٩٦ پيگيری شود.
خيليها تصور كردند شما از آرمانگرايی و حرفهایتان بعد از ساخت «كاناپه» عدول كرديد!
من درباره چيزی كه جزیی از اقتدار خودم و به سرمايه خودم مربوط است صحبت كردم، اما با سرمايه ديگری كه نمیتوانم شوخی كنم. اين يک تعهد هشت ساله است و بنابراين من از قديم به تلويزيون متعهد هستم تا با همان شرايط رايج در فيلمسازي اين سريال ساخته شود. نوبت فيلمسازی مجدد خودم و با سرمايه خودم كه شد معلوم می شود چقدر روی حرفم میايستم.
اگر به شما پيشنهاد اكران «خانه پدری» در گروه هنروتجربه را بدهند، میپذيريد؟
بله، فيلم قابليت برخورد عمده تماشاگران را داشته است. نمايش آن در هنروتجربه از ابتدا يك ضرورت بود. با پيشنهاد آقای اميرحسين علمالهدی كه كمكی به اكران فيلم شود، من هم اين مساله را پذيرفته بودم، اما اگر اين فيلم از حيث رفع نيازهای روحی تماشاگر مشمول زمان نشده باشد، میتواند فيلم پرمخاطبي باشد. بنابراين فرقی نمیكند در گروه هنروتجربه اكران شود يا گروه آزاد. اصل مطلب برای من اكران عمومی است.
بعد از رفع توقيف «خانه پدری»، به مرتفع شدن مشكلات و موانعی كه بر سر راه «كاناپه» است، اميدوار شدهايد؟
در فيلم «كاناپه» هيچ بدعتی وجود ندارد برای اينكه چيزی كه ديده میشود موی مصنوعی است. اين مساله چيزی نيست كه به كسی بربخورد و بیاعتنایی به ارزشها، باورها و آن چيزي كه نظام در پی تحقق آن است قلمداد شود. بنابراين من با چنين اعتماد به نفسی سمت ساخت «كاناپه» رفتم. مگر قبل از اين، فيلم «ملك سليمان» بدون حجاب ساخته نشد؟ خب، تفاوت ميان اين دو فيلم چيست؟ مشكل اين است كه «كاناپه» جامعه امروز ايران را تصوير میكند؟! اين ذهنيت كه با اين فيلم ممكن است ديگران تحريك شوند چنين چيزی را در فيلمهایشان دنبال كنند، با حفظ رعايت ضوابط چه اشكالی دارد؟ اين كار غيرشرعی و غيرقانونی نيست و من اين فيلم را براي خودنمایی نساختم. من فيلم «كاناپه» را ساختم كه پيشنهادی به سطوح بالای مملكت بدهم. پيشنهاد اينكه ببينيم آيا اين اتفاق واقعا ناهنجار و شكننده است و باعث آزار كسانی خواهد شد يا نه؟!
خوشبين هستيد برای «كاناپه» اتفاق خوشايندی بيفتد؟
واقعا اميدوارم. اميدوارم باور كنند اين فيلم توهينی به ارزشها و باورهایشان نيست.
شما آدم بسيار صبوری هستيد
من خستهكننده صبورم.
تا امروز هيچوقت خانه سينما با نهاد صنفی ديگری به عنوان مزد اين همه صبوری، پيگير مطالبات و حقوقتان نبوده است؟
من در ارتباط با دو فيلم اخيرم انتظار توجه بيشتری از سوی خانه سينما داشتم. اين توجه بيشتر برآورده نشد و گلهمند هم نيستم، چون اصولا آدم گلهمندی نيستم. چنين چيزی به خودی خود نوعی پوستكلفتی است، اما با تمام اين اوصاف فكر میكنم خانه سينما میتواند در ارتباط با موارد مشابه مقتدرتر و سرسختتر برخورد كند، چون خانه سينما تنها مفری است كه ما داريم. نمیتوانيم انتظار داشته باشيم صنف را كنار بگذاريم و آن را دور بزنيم و بعد مطالباتمان را از سوی مقامات دولتی پيگيری كنيم. اين فرق عادت است و بدون توجه به صنف ناباورانه خواهد بود.
كسی به صورت رسمی تا اينجا خبر رفع توقيف «خانه پدری» را به شما داده است؟
نه، منبع من هم مطبوعات و فضای مجازی است و همچنان نمیتوانم اين اتفاق را باور كنم. اما بسيار خوشحال میشوم كه اين فيلم بدون اما و اگری اكران شود. طبيعی است كه هيچ اما و اگری را برای اكران فيلم نمیپذيرم و همانطور كه گفتم اگر به چنين چيزی راضی میشدم، ششسالونيم پيش اين كار را میكردم. باز هم تاكيد میكنم فيلم «خانه پدری» هيچ چيزی برای توقيف نداشته و ندارد. من اين حرف را به شهادت خيلی از دوستان، سينماگران و مخاطبانی كه فيلم را ١٠ سانس در هنروتجربه و جشنواره فيلم فجر ديدهاند، میگويم. به جز صحنه كوبش سنگ به سر دختر كه اتفاقا گونیای به سر دختر كشيده میشود، صحنهای دلخراشتر ندارم. اين تجسم فيلم است كه باعث برانگيخته شدن تخيل تماشاگر میشود. من خودم حتی وقتي در فيلمی تصوير فرو رفتن سرنگی را بر دست بازيگر میبينم چشمانم را میبندم. اين را گفتم كه بگويم طاقت ديدن چنين چيزی را ندارم. خودم اگر باشم فكر میكنم كارگردان فيلم ساديسم دارد كه اين را به تماشاگر نشان میدهد. من با چنين تفكری آن صحنه «خانه پدری» را ساختم. حتما ضرورتی داشته كه آن صحنه را در فيلم قرار دهم. فيلمي كه داستانی پيچيده و بالا و پايينها و گرههایی ندارد، احتياج به صحنهای دارد كه تاثيرگذار باشد، صحنهای كه هميشه بوی مرگ را از آن زيرزمين بلند كند.