چهرهپردازان را نمیتوان ناديده گرفت!
عزیزالله حاجیمشهدی به گلایهی عبدالله اسکندری، طراح چهره برجستهی سینمای ایران که گفته بود در این سالها هیچگاه نقدی راجع به گریم نوشته نشده، واکنش نشان داد و مطلبی را نوشت.
اختصاصی فیلسین/
عزیزالله حاجیمشهدی: خواندن گفتوگوی استاد «عبدالله اسكندری»، چهرهپرداز صاحب نام سينمای ايران با سايت فيلسين و گلايهی به حق ايشان از اینکه چرا از نگاه منتقدان يک فيلم يا يک مجموعهی تلويزيوني به كار و تلاش يک «چهرهپرداز» توجهی نميشود؟ مرا برآن داشت تا ضمن تاييد اين نظر و همدلی با اين هنرمند نام آشنا، در كنار يادآوري برخی نمونههای درخشان از كارهايی كه بيگمان در ياد بسياری از تماشاگران فيلمها و مجموعههای تلويزيونی باقی مانده است، به طرح اين مشكل بپردازيم كه اين اتفاق در نقدهاي روزنامهنگارانه (ژورناليستي) بيشتر رخ ميدهد و منتقداني كه با نگاهي جامعنگرانهتر و با توسل به قواعد نقد دانشگاهي (آكادميك) به تحليل آثار ميپردازند، تا حدودي كمتر گرفتار اين گونه بيتوجهيها ميشوند. به همين دليل در بسياری از نقدهای جامعنگر به كيفيت صدابرداری يا صداگذاری، طراحی لباس و صحنه و كاركرد درست و سنجيدهی جلوههای ويژه، موسيقي متن و نيز چهرهآرايي، توجه ميشود.
به ياد دارم كه در مجموعهی «خاک سرخ» (ابراهيم حاتميكيا) من در بخش قابل توجهي از نقدی كه بر اين اثر نوشته بودم، هم به انتخاب نامناسب دو نقش مادر و دختر در آن مجموعه و هم به چهرهپردازی آن كه ميتوانست مشكل تفاوت سني اين دو نقش را برطرف كند، اشاره داشتم و در كارهای ديگر نيز گاه اگرچه به اجمال، سعي داشتهام كه به نقش اثرگذار چهرهپردازان فيلم يا مجموعهی تلويزيونی اشاره شود.
واقعيت اين است كه چهرهآرايي (گريم) را نميتوان به هيچ روی ناديده گرفت. از دير باز، در نخستين نمونههای نمايشي و اجراهای صحنهای، همواره از چهرهپردازی برای تجسم عينيتر و تاثيرگذارتر برخی شخصيتها، در سطوح مختلف بهره جستهاند. البته در مراحل اوليهی كار، بيشتر با نوعی گريم غليظ و پرآب و رنگ برای نوعي برجستهسازی و جلب توجه در مورد برخي نقشهای نمايشي استفاده ميشد تا بيننده بتواند در همان نگاه اول به زشتي و پليدی يا زيبايي و عطوفتآميز بودن آن چهرهها پي ببرد. هر نوع دستكاری در اجزای صورت و اندامهای موجود در سر و بدن، بزرگ و كوچک كردن آنها يا ايجاد تغييراتي در آنها، مثلا در چشمها، لبها، بينی، گوشها، چانه و ...، يا استفاده از انواع اينها را بايد ترفندهايي ظريف براي معرفي چهرهيي دلخواه و متناسب با فيلمنامه يا نمايشنامه تلقي كرد كه بيترديد نياز به چهرهپردازي مجرب، دانشآموخته و كارآزموده دارد تا بتوانند در متعادلسازي چهرهها يا ايجاد نقص و بيتناسبيهايي مثل زخم، بريدگي، سوختگي و نظاير آنها در چهره، درست عمل نمايند. البته نبايد فراموش كرد كه به طور معمول هميشه چهرهپردازي در هنرهاي نمايشي و تئاتر صحنه و اپرا و باله (نه نمايش تلويزيوني) كمي پررنگتر و مبالغهآميزتر به نظر ميرسد، در حالي كه در چهرهپردازي شخصيتهاي يك فيلم سينمايي يا يك مجموعهي تلويزيوني، ظرافت بيشتري به چشم ميخورد و كار ملايمتر به نظر ميرسد.
در سينمای جهان نيز همواره از اين هنر به خوبي بهره بردهاند، از «كوژپشت نتردام» (ژان دولانوا) با بازي «آنتوني كويين» تا «پدرخوانده» (فرانسيس فورد كاپولا) با بازي «مارلون براندو»، به خوبي ميتوان به نقش والاي هنر چهرهپردازي در ايجاد تغييرات مناسب نقش، در اندامهاي يك بازيگر از بدن بازيگر گرفته تا اجزاي چهرهي وي به خوبي پي برد. در سينماي ايران و در ميان مجموعههاي تلويزيوني ساخته شده در ايران نيز از ديرباز به همت چهرهپردازان چيرهدستي چون: بيژن محتشم، عبدالله اسكندري، جلالالدين معيريان، زنده ياد مسعود ولدبيگي، مهين نويدی، مهری شيرازی، مهرداد ميركياني و بسيار كسان ديگر از ميان نسل جوان و نوآمده در اين هنر همانند: امير اسكندری، پروانه پورمحمدی، امير ترابی، ناهيد طلوع، محمود اسمايی، الهام اطيابي، عباس افشاريان، ناهيد اعلامي، كوروش عليزاده، پدرام زرگر و ... ياد كرد كه نقش و حضورشان در بسياري از فيلمها و مجموعههاي تلويزيوني به راستي انكار ناپذير است.
كيست كه چهرههايي چون: شعبون استخوني (محمدعلي كشاورز - هزاردستان) ، بوعلي سينا (امين تارخ- ابن سينا)، اكبر عبدی در «آدم برفي» (داوود ميرباقری)، يا اكبر عبدی در فيلم «مادر» (علي حاتمي) يا چهرهی آن مادر بزرگ پير و فرتوت فيلم «دستفروش» (محسن مخملباف) و يا همهي چهرههاي تاريخي مجموعههايي چون: «آتش بدون دود» ( نادر ابراهيمي)، «كمال الملک» و «هزاردستان» (علي حاتمي)، «سربهداران» (محمدعلي نجفي)، «روزگار قريب» (كيانوش عياری) «مختارنامه» (داوود ميرباقری) و «شهرزاد» (حسن فتحي) و دهها فيلم سينمايي ديگر: فيلم «نرگس» (رخشان بنياعتماد) و «از كرخه تا راين» (ابراهيم حاتميكيا) «بانو» (داريوش مهرجويي) «لامپ صد» (سعيد آقاخاني) يا «شبانه روز» (اميد بنكدار و كيوان علي محمدي)، «لانتوري» (رضا درميشيان)، «خوابزدههاي» (فريدون جيراني) و بسياري نمونههاي ديگر، با ديدن اين آثار متنوع از ديگرگونگي بسياري از چهرههايي كه براي بازيگران نام آشنايي چون: گوهر خيرانديش، اكبر عبدی، محمدعلي كشاورز، فريماه فرجامي، امين تارخ، جمشيد مشايخي، علي نصيريان و... در فيلمها و مجموعههای مختلف با چيرهدستي چهرهپردازان نام آشنايی چون: بيژن محتشم، عبدالله اسكندری، جلالالدين معيريان، مهري شيرازي، مهين نويدي ، مسعود ولدبيگي و ديگر هنرمندان اين رشته، پديد آمده است، شگفتزده نشده باشد.
حرف و سخن گلايهآميز عبدالله اسكندری را بايد با جان و دل پذيرا شد و باور داشت كه يک فيلم يا يک مجموعهی تلويزيني آميزهای بهينه و سنجيده از هنرهای گوناگوني چون نويسندگي داستان و فيلمنامه، بازيگری (هنر بازيگری و نمايش صحنه)، فيلمبرداری، با استفاده از نورپردازی و استفادهی درست از قاببنديهای مناسب و انتخاب زوايای مناسب و اندازهی نماها و هنرهايي ديگری چون: صدابرداريی، صداگذاريی، تنظيم و تدوين يا انتخاب موسيقي مناسب، طراحي صحنه و لباس و صد البته «چهرهپردازی» مناسب شخصيتهای آن اثر است تا ميزان تاثيرگذاری يک فيلم يا يک مجموعهی تلويزيوني تضمين شود. به همين روی، بايد انتظار داشت كه منتقدان ما، به دور از فضای آشنای نقد مضموني و بررسي آثار تنها با تكيه بر محتوا و درونمايهی اثر، بدون توجه به ساختار كلي آن كه با كمک تمامي عوامل پيش گفته شكل ميگيرد، به نقد اثر بپردازند تا نقدی جامعنگرانه ارايه دهند.
عزیزالله حاجیمشهدی/ منتقد و مدرس سینما