اگر نتوانم فیلم متفاوت بسازم فیلمسازی را کنار میگذارم
مهدی خسروی، کارگردانی که بسیاری اولین ساختهی او با نام «هفت معکوس» را با فیلمهای کریستوفر نولان مقایسه میکنند از علاقهاش به ساختار سینما میگوید و معتقد است اگر قرار نیست که در روایت قصه فرم خاصی را لحاظ کنیم چرا اصلا فیلم بسازیم؟
«هفت معکوس» اولین فیلم بلند مهدی خسروی است که چندین فیلم کوتاه و یک مستند در کارنامه فیلمسازی او دیده میشود. جواد عزتی و نیوشا ضیغمی از بازیگران مطرحی هستند که در این فیلم به اجرای نقش پرداختهاند. علی عطشانی کارگردان فیلم «در مدت معلوم» تهیهکنندگی این فیلم را برعهده گرفته است. مهدی خسروی در روایت فیلمش ساختاری غیرخطی را برگزیده که چالش بزرگی برای هر فیلمسازی محسوب میشود و برای کارگردانی که فیلم اولش را میسازد چالشی بزرگتر. از آنجایی که نمونه ایرانی کمتری وجود دارد که چنین ساختاری داشته باشند این فیلم با فیلمهایی مانند «ممنتو» اثر کریستوفر نولان یا «۲۱ گرم» ایناریتو مقایسه شده است. در خلال گفتگویمان با فیلمساز متوجه شدیم خالق هفت معکوس به سینمای کارگردانهایی که نام بردیم علاقهمند است. جزییات بیشتر را میتوانید در گفتگویی که با این فیلمساز داشتیم بخوانید:
چرا سراغ چنین فیلمنامهای رفتید؟
قطعا بی دلیل نبوده. یک سلسه دلایل باعث انتخاب این فیلمنامه شد. اولین فاکتور برای ما بازگرداندن سرمایه بود. باید فیلمی میساخیتم که بتواند سرمایه را برگرداند تا بتوانیم برای فیلم بعد اقدام کنیم. گزینه بعدی که اجازه نمیداد من صرفا به بازگشت سرمایه فکر کنم متفاوت بودن فیلمنامه بود. دنبال قصهای بودم که چه در مضمون و چه در فرم پتانسیل این را داشته باشد که فیلم متفاوتی بسازم که در ایران دیده نشده یا کمتر دیده شده است.
چرا به عنوان اولین تجربه فیلمسازی سراغ چنین ساختاری رفتید و به نوعی خودتان را به چالش کشیدید؟
من فکر نمیکردم فیلم انقدر سخت باشد. در یکی از مصاحبهها هم گفتم با اینکه بعضی از دوستان کارگردانم من را از انجام این کار منع میکردند ولی در نهایت تصمیم گرفتم همین ساختار را برای فیلمم در نظر بگیرم . در حال حاضر تجربهای را دارم که قبل از ساخت فیلم اول اصلا آن تجربه را نداشتم. اما من این سختی را پذیرفتم. فیلم دومم هم در قواره فیلم دوم یک کارگردان نیست و فیلم سختی خواهد بود. خیلی پیچیده و بیگ پروداکشن است. کلا تمایلم به این سمت است که اگر سختی بیشتری تحمل میکنم یک فیلم متفاوتتر بسازم.
پس از آن دست کارگردانهایی هستید که به ساختار بیشتر از قصه اهمیت میدهید؟
اصولا بر اساس فرم مضمون مورد نظرم را انتخاب میکنم.
فیلم شما یک ساختار غیر خطی دارد. بعضی از فیلمها مثل فیلم «۲۱ گرم» بعد از ساخته شدن و تدوین نوع روایت از خطی بودن فاصله میگیرد. شما در چه مرحلهای تصمیم گرفتید چنین ساختاری را برای فیلمتان انتخاب کنید؟
از همان ابتدا فرم غیرخطی را برای تعریف روایت انتخاب کردم. در تدوین یک سری تغییرات اتفاق افتاد. شاید اگر این فیلم را به تدوینگر دیگری میدادم لحن فیلم تغییر میکرد. این نوع فیلمها تکیه زیادی روی تدوین دارند و در این مرحله خیلی اتفاقات میتواند برایشان بیفتد.
در کستینگ فیلم آمده که شما تدوین فیلم را هم انجام دادید؟
من به همراه آقای سروش امیرآقایی این فیلم را تدوین کردیم.
تدوین مرحله مهمی از تولید است ولی درموردش چندان صحبتی نمیشود.
موافقم. تدوینگر را پدر فیلم میدانند. کارگردان مثل مادر فیلم است و تدوینگر با بی رحمی تمام صحنههایی که کارگردان با زحمت زیادی گرفته و دوست ندارد حذف شود را کنار میگذارد. خود ما نزدیک دو سکانس از فیلم را حذف کردیم چون به کارمان نمیآمد و کارکردی را که فکر میکردیم نداشت.
اگر از این منظر به ماجرا نگاه کنیم تدوین کردن فیلم توسط کارگردان آسیبزننده است و آن نگاه دوم و با فاصله را از فیلم میگیرد. شما قصد دارید به این کار ادامه بدهید و باز هم خودتان فیلمهایتان را تدوین کنید؟
نه قصد همچین کاری را ندارم. به نظرم اصلا صحیح نیست که کارگردان در مقام تدوینگر هم قرار بگیرد مسائل دیگری هم پیش میآید. مثلا شما به عنوان کارگردان سر صحنه یک چیزی را به عنوان جغرافیا در نظر میگیرید در صورتی که برای بیننده و مخاطب اصلا مهم نیست که مثل کاراکتر از این یک در داخل میآید حتما راهرو را هم نشان دهی. ولی تو به عنوان کارگردان مدام نگران این هستی که مخاطب فضا را گم کند. به همین دلایل خیلی بهتر است که این اتفاق بیقتد. در مورد فیلم قبل بودجه محدود بود. برای فیلم بعد تصمیم دارم با یک تدوینگر خیلی بزرگ کار کنم. ولی همه چیز باید در اشل آدمهایی که انتخاب میکنی باشد. در درجه اول خودت با عنوان کارگردان باید به اندازه کافی بر کار مسلط باشی تا تدوینگر هم بتواند خواسته شما را مرتفع کند. البته آگاهی به نحوه تدوین برای کارگردان خیلی پیشبرنده است فکر میکنم مارتین اسکورسیزی این جمله را میگوید که وقتی که یک کارگردان تدوین هم بلد باشد فیلمش شاهکار میشود. خیلی اهمیت دارد که یک کارگردان بداند چه اتفاقاتی قرار است روی میز تدوین بیفتد.
بسیاری از منتقدان فیلم شما را با ممنتو و نمونههای خارجی که در این فرم ساخته شده است مقایسه کردهاند. شما موقع دکوپاژ و میزانسن به این فیلمها رجوع کردید یا همه چیز در ذهنتان بود؟
شاید این چیزی را که میگویم کمی غیرقابل باور باشد من همه فیلمهای کریستوفر نولان را دیدهام جز فیلم ممنتو. اتفاقا وقتی فیلم را ساختم یک فیلم دیگری را دیدم که ساندرا بلوک بازیگر نقش اولش بود آن فیلم خیلی از نظر روایت شبیهتر به فیلم من بود.
در ایران کمتر چنین ساختاری برای فیلمها انتخاب شده ولی نمونههای خارجی زیادی را میتوانیم مثال بزنیم.
اصولا شکستن جغرافیای زمان اگر درست اتفاق بیتد باعث به وجود آمدن تعلیق و جذابیت داستانی میشود یعنی بیننده مجبور میشود فیلم را دنبال کند. اما من به عنوان کارگردانی که چنین ساختاری را برای فیلمم انتخاب کردم اعتراف میکنم که خیلی کار سختی است. هنگام فیلم برداری به نقطههایی میرسیدیم که حتی دستیارهای من نمیدانستند این صحنه مربوط به کجای روایت است. در یک لوکیشن باید دو سکانس شبیه به هم میگرفتیم با دو دکوپاژ متفاوت و این کار را خیلی سخت میکرد. آن هم با محدودیتهای تولید در ایران.
از بازخوردهای فیلم راضی هستید؟
ریتهایی که فیلم داده شد در سایتهای مختلف خوب بوده. چندین بار فیلم را با مردم دیدم خیلی خوب بود.
چه نوع سینمایی را دوست دارید و کارگردان مورد علاقهتان کیست؟
سینمای کلاسیک و سینمای هالیوود را دوست دارم سینمای ژاپن و کره را هم خیلی دوست دارم. منتها معتقدم حتی کلیت سینمای شرق هم برگرفته از سینمای هالیوود است. نوع روایت قصه تکیه بر سینمای قهرمان محور دارد. کارگردان مورد علاقهام کریستوفر نولان ، جیمز کمرون، ایناریتو، اسپیلبرگ و ریدلی اسکات است. از قدیمیترها هیچکاک وجان فورد را دوست دارم. کارگردانهایی که همه ما فیلمهایشان را دوست داریم.
پس گرایش شما به سینمای بدنه هالیوود است نه مستقل؟
بله. من معتقدم باید فیلم جذاب باشد و بتواند با توجه به آن برهه زمانی که ساخته میشود حرفش را بزند.
فیلم یا پروژه بعدیتان چیست؟
ترجیح میدهم قطعیتر شد در موردش صحبت کنم چون اتفاق بزرگی خواهد بود.
قرار گرفتن فیلمتان در بخش هنروتجربه را منصفانه میدانید؟
قطعا فیلمی با این کست و بازیگران منصفانه نیست که اکران عمومی نشود. این فیلم باید اکران عمومی میشد نظر تمام پخشکنندهها و تهیهکنندههایی که فیلم را دیدند هم همین بود. خود آقای فرجی معتقد بودند که این فیلم باید اکران عمومی شود اما متاسفانه چون پروانه ساخت من ویدئو بود اکران عمومیاش با مشکل روبرو شد و متاسفانه این یکی از مشکلات ساختاری سینمای ما است که اصلا نمیدانم در موردش چه بگویم. اما در مورد گروه هنروتجربه. هنر وتجربه یک اتفاق خیلی بزرگی است در سینمای ما. خدمتی که سینمای هنروتجربه به سینمای این روزهای ایران میکند از خود سینمای بدنه موثرتر است. به خصوص برای فیلمسازها. چون یکسری از فیلمسازها هستند جوانند، بودجه ندارند و یکسری از فاکتورها را ندارند اما هنروتجربه این امکان دیده شدن را به کارگردانانی که در شروع کارشان هستند، میدهد و مهمتر از همه این است که مردم فیلم را در سینما ميبینند و فیلمساز بازخوردها را آنجا میگیرد و این امکان بزرگی است. هنروتجربه سیاست خوبی دارد. در سیاست و برخوردش هنر و تجربه با فیلمسازان خیلی دقت کردهام. من نمیدانم چرا بعضیها مخالف پیشرفت این گروه هستند. سیاستی که تیم هنر و تجربه دارند سیاست مرحله به مرحلهای است که با فیلمساز همراه میشوند و اجازه نمیدهند فیلمساز رها شود. وقتی فیلم در چندین شهر ایران با مردم دیده میشود و نقد میشود و مردم و منتقدین نظرشان را میگویند شما به یک کلیتی در ذهنتان میرسی که کجا را درست آمدم و کجا اشتباه کردم و این کمک میکند که فیلمساز پخته تر شود و مسیر را اشتباه نرود.
یک موقعیتی هم هست که تهیهکنندهها با کارگردانان نسل جدید آشنا میشوند.
همینطور است. کاری که هنر و تجربه برای من کرد فکر نمیکنم سینمای بدنه برای من بکند چون معتقدم چطور شروع کردن و استارت زدن خیلی مهمتر از ادامه راه است. از طرفی پذیرفته شدن فیلم در گروه هنروتجربه یک اعتباری هم به فیلم میدهد. یعنی فیلم جز جنبههای تجاری جنبههای دیگری هم دارد.
کارگردانهای زیادی در ایران هستند که در شروع بسیار آرمانگرا هستند. اما بعد از یکی دو فیلم محدودیتهای تولید در سینمای ایران این روحیه را از آنها میگیرد و به سمت سینمای قصهگو سوقشان میدهد. فکر میکنید این اتفاق برای شما بیفتد؟
به هیچ عنوان. اگر مجبور شوم به سمت آن نوع سینما بروم قطعا سینما را کنار خواهم گذاشت. اگر مجبور شوم که فیلمی بسازم که فقط چند نفر مدام جلوی دوربین مشغول دیالوگ گفتن هستند سینما را کنار میگذارم و هیچ اتفاقی نمیافتد. برای من جذابتی ندارد که در این مسیر قدم بردارم اساس علاقه من به سینما ساختار است. معتقدم اگر قرار نیست که کارگردان در روایت قصهاش فرم خاصی را لحاظ کند چرا اصلا فیلم بسازیم چون میتوانیم فیلمنامه را در غالب کتاب منتشر کنیم. ممکن است که نوع روایتم از روایت چند خطی و موازی فاصله بگیرد و یک روایت یک خطی داشته باشد اما همان روایت یک خطی را به متفاوتترین شکلی که میتوانم روایت خواهم کرد. ذهن من اینطور میپسندد. وقتی میخواهم سکانسی را دکوپاژ کنم شکل دیگری در ذهنم میآید تا اینکه بخواهم روال سادهتری را طی کنم و واقعا هم کار سختی است. وقتی درگیر فرم میشوی و میخواهی با فرم متفاوت قصه را روایت کنی باید مراقب این قضیه باشی که فیلمنامه به اندازه کافی قلدر و قدرتمند باشد که پتانسیل همچین چیزی را داشته باشد. چون بسیاری از فیلمها را میبینیم که فرم متفاوتی را دارد ولی زمینی که برایشان انتخاب شده تا این ساختار در آن قرار بگیرد زمین سستی بوده و زمین مناسبی نیست. فیلمنامه قصه و تم درستی نداشته است و موضوع خیلی دلچسب نبوده است. برای همین درجه ریسک بالا میرود. همه چیز باید چفت هم باشد. مثلا وقتی فیلمی مانند اینسپشن را میبینید قصه کاملا درست است تمام ایرادات گرفته شده است و جزییات خیلی ریزی توجه شده مدت زمان زیادی صرف فیلمنامه شده است. قطعا با همچین فیلمنامهای میتوان چنین فیلمی ساخت. این میشود که در ساختار و فرم روایت چیزهایی را میبینیم که تا آن روز در سینما دیده نشده بود و این اصلا کار راحتی نیست کارگردان بری چنین فیلمی خیلی زحمت کشیده و تحقیق کرده و از هیچ جنبهای غافل نشده است. امیدوارم برای من این اتفاق نیفتد که یک روز از فرم غافل شوم.