نقدهای مهیار محمد ملکی

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/10/17

    یک اقتباس بی فرجام: سایه‌های موازی سومین فیلم اصغر نعیمی به عنوان کارگردان، نویسندگی سعید عقیقی و تهیه‌کنندگی علی توکل‌نیا و حسن توکل‌نیا محصول سال ۱۳۹۳ است. این فیلم به اقتباس از داستان کوتاهی از داستایفسکی، به نام «نازنین» ساخته شده است. این فیلم در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۹۵ در سینماهای ایران اکران شده است. اصغر نعیمی (زاده ۱۳۵۲ - تهران) نویسنده و کارگردان اهل ایران است.اصغر نعیمی از سال ۱۳۶۸ فعالیت مطبوعاتی خود را به عنوان نویسنده و منتقد در نشریات مختلف شروع کرد. او فعالیت خود را به عنوان برنامه‌ریز و دستیار کارگردان با فیلمسازانی نظیر کیانوش عیاری و فریدون جیرانی ادامه داد در نهایت بد نیست نگاهی داشته باشیم به میز نقد پر حاشیه برنامه هفت با موضوعیت سایه های موازی در ۳۰ مهر ۱۳۹۵ و در ۴۰ امین قسمت از برنامه هفت که اختصاص داشت به نقد فیلم سایه‌های موازی، اصغر نعیمی به عنوان کارگردان فیلم دربرابر مسعود فراستی حاضر شد. این برنامه یکی از پرچالش‌ترین برنامه‌های هفت بود. فراستی در اولین نظر خود دربارهٔ این فیلم گفت: «داستان داستایفسکی فوق‌العاده است و اقتباس سعید فاجعه است.» اصغر نعیمی در همان ابتدا کار به نقدهای مسعود فراستی واکنش نشان داد. اما در ادامه با نقدهای تندتر مسعود فراستی روبرو شد. فراستی عنوان کرد که این فیلم از فیلم فارسی هم بدتر است؛ و همچنین گفت: نویسنده عرضه اقتباس از این داستان را نداشته‌اند. این فیلم حتی یک حرکت دوربین درست هم ندارد. بحث بر سر فیلم بالا گرفته بود که اصغر نعیمی از ادبیات به کار برده شده از سوی فراستی درباره نویسنده فیلم‌اش ناراحت شد و گفت: «من خیلی مردد بودم تا به این برنامه بیایم. این درست نیست که به فیلمنامه نویس بگوییم عرضه این را نداشته است. رسانه عمومی جایی است که وقتی ما در آن صحبت می کند باید مراقب باشیم از چه ادبیاتی استفاده می کنیم. فیلم من فیلمفارسی است! فیلمفارسی شرف دارد به اینکه مثل تو بنشینم جلوی تلویزیون از یک رانت و موقعیت مسمومی استفاده کنیم و بدانیم هیچ کسی هم جوابی به ما نمی‌تواند بدهد.» نعیمی با مخاطب قرار دادن فراستی در ادامه گفت: «مسعود! تو مسیری که می‌روی مسیر غم‌انگیزی است و آدم غم‌انگیزی شده‌ای! من دلم برایت می‌سوزد.» پر واضح است زمانیکه به تماشای سومین پروژه سینمایی نعیمی نشستم انتظار کاری را داشتم که حداقل در بحث محتوا تکلیفش با خودش روشن باشد این بدان معناست که مخاطب به محض ورود به قصه با فضای غیر داستانی و حتی غیر سینمایی و فقط گاهی ادبی مواجه میشود اینکه من به عنوان تماشاچی به چه میزان مسلط به مفاهیم قصه نازنین از داستایوفسکی هستم یا نیستم مادامی ارزشمند و جالب توجه است که قصه وارد فاز داستانی و کشمکش های خاص خودش شود اما به جای ان در بهترین حالت ما شاهد روخوانی بخش هایی از کتاب نازنین در قالب نرییشن از جانب کاراکتر فرهاد و نازنین در قصه هستیم به عبارت دیگر تمرکز اصلی سعید عقیقی در تفهیم مفاهیم کتاب نازنین بوده است اما هیچ جا این بزرگوار نمیتواند با ادویه های خوب داستانی قصه اش را مزه دار کند هر چه هست فقط یک نثر به شدت ادبی با نوع روایت خاص خودش میباشد که هیچ طعم و بویی از داستان و سینما به ما نمیدهد باید اینطور به عرض برسانم که فیلمنامه پر اشتباه ظاهر شده است دیالوگ ها به شدت ضعیف و حتی کودکانه نگاشته شده اند تا انجا که این نوع دیالوگ نویسی سبب کم ارزش نمودن بازی بازیگران در صحنه شده است میخواهم اینطور عرض کنم که هنر بازیگری اقای پور عرب و خانم حسن پور انقدر بد نیست که دیالوگ ها بد است ی مقداری در مورد نرییشن در کار حرف بزنیم اساسا نرییشن چیست ؟ نرییشن ان بخش از کار تلقی میگردد که صدای بازیگر در جهت پیشبرد بخش داستانی و همچنین انتقال احساسات وی و حتی گاهی شخصیت پردازی او روی تصاویر به صورت صدا گذاری در استودیو اتفاق میافتد حال سوال بدین صورت مطرح میگردد اساسا در بحث نرییشن منطق چه سهمی ایفا میکند ؟ خط پر رنگ و نکته اصلی نرییشن منطق است یعنی زمانیکه منو شما فیلم تماشا میکنیم انتظار داریم رابطه علت و معلولی بین تمام عناصر داستانی و غیر داستانی برقرار باشد به عبارت دیگر در بحث نرییشن باید بدانیم صدا از کجا و چه زمانی و برای چه کسی شنیده میشود اینکه کارگردان در بحث صدا گذاری صرفا مخاطب خود را هدف قرار دهد اصلا با مفاهیم سینما همخوانی ندارد کاری که نعیمی بارها و بارها تکرار میکند نکته پر ابهام دیگر سایه های موازی اینجاست زمانیکه بخش عمده ای از قصه با صدای فرهاد (ابوالفضل پور عرب )جلو میرود این بدین معناست که قصه بر پایه و محوریت وی حرکت میکند که در نیمه پایانی با یک نرییشن از نازنین خلاف این موضوع ثابت میگردد به عبارتی کارگردان بدون اهمیت به فرم کار را جلو برده است اشتباه بزرگ دیگر سایه های موازی انجا معلوم میشود که قصه انقدر با فرهاد جلو میرود که ما همه چیز را در شخصیت فرهاد میبینیم اما واقعیت امر حضور نازنین و مسایل پشت پرده اوست یعنی بهتر میبود قصه از دید نازنین و نگاه او اتفاق میافتاد در بحث موسیقی به غیر از قسمت های پایانی بقیه ها جاها حضورش ناهماهنگ و غلط است به طور کل در ورود و خروج موسیقی منطقی وجود ندارد ضمن اینکه جایی ام که هست المان موثری محسوب نمیگردد بیاییم سر قصه سوال :ما قرار است در سایه های موازی چه چیزی را شاهد باشیم ؟ سایه های موازی میبایست روایتگر قصه عاشقانه زن و مردی میبود که علیرغم تفاوت فکری و عقیده ای در تلاش هستند که رابطه خود را حفظ,کنند اما ارام ارام بند های رابطه طوری از هم گسسته میگردد که دو نفر دیگر نمیتوانند زندگی خوش و بی دغدغه ای را تجربه کنند یعنی اگر داستان نداریم به جایش قرار است یک شخصیت پردازی پر رنگی را شاهدش باشیم در بخش ابتدایی کار ما باید به وضوح عاشقی و موج عشق را بین این دو نفر مشاهده میکردیم که نیست در بخش دوم ما باید از ریز زندگی این دو نفر و راز و رمز زندگیشان به شیوه داستانی با خبر میشدیم که نیست در بخش پایانی ما باید,میدیدیم که این دو نفر چگون رابطه شان از عشق فراوان به نفرت ختم میشود ؟ فی الواقع هر جا نعیمی یا عقیقی در کار به پیچ یا مشکلی خورده اند برای فریب مخاطب خود دست به دامن مفاهیم ادبی یا شاعرانه هایی از جنس داستایفسکی شده اند شاعرانه هایی که ما را به فکر وا میدارد این محاوره عجیب بین این دو نفر کجای زندگی ما مشاهده میشود ؟ فرهاد و نازنین کجای زندگی ما هستند ؟ این یعنی علاوه بر نبود بخش داستانی و شخصیت پردازی خوب همذات پنداری هم اتفاق نمیافتد اینجاست که مخاطب یا در سینما به ساعت خودش مینگرد یا خمیازه میکشد یا در بهترین حالت پا روی پا میگذارد و با موبایلش انگری برد بازی میکند خب در مورد پی او وی کمی حرف بزنیم پی او وی چیست ؟ نمای شاهد از دوربین خب چقدر این موضوع درست اتفاق میافتد ؟ پاسخ :زمان های به کارگیری تکنیک توسط کارگردان و همچنین نوع بازخورد بازیگر در ارتباط با دوربین بدون توجیه منطقی اتفاق میافتد یعنی هر جا پی او وی داریم نگاه بازیگر سمت و سویی غیر از دوربین دارد حدیث فولادوند و شهاب حسینی هم در معدود سکانس هایی از فیلم حضور دارند که نه بازی هایشان خیلی چنگی به دل میزند نه تکانی به داستان میدهند در اخر سایه های موازی اصغر نعیمی علیرغم اقتباس از یک رمان فوق العاده از داستا یوفسکی نتوانست انطور که باید و شاید دین اش را ادا کند به عبارتی میوه و ثمره پروژه نعیمی هیچ چیز غیر از بازخوانی ادبی از کتاب داستایوفسکی نیست باید تاکید کنم سایه های موازی در بخش داستانی و شخصیت پردازی کاری از پیش نبرده است ضمن اینکه تمهیدات خاص تکنیکال هم جهت زیبایی سازی و خلق صحنه های سینمایی اتفاق نیافتاده است فقط هر چه هست بازی هست و دیالوگ که انهم به شدت ضعف دارد

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/10/17

    لمس یک درد: همانطور که عرض شد گیتا فیلمیست به کارگردانی مسعود مددی و نویسندگی مسعود مددی و میترا تیموریان میباشد فارغ از انکه سرکار خانوم تیموریان در چه سطح کیفی ای در رابطه با موضوع نگارش فیلمنامه قرار دارند باید به عرض برسانم انتخاب وی توسط مددی قطعا انتخاب هوشمندانه ای بوده است چرا که گیتا قطع به یقین جز ان دسته از آثاریست که میخواهد تمرکز مطلق خود را روی بحث زندگی زنانه و به طور خاص تر عواطف مادرانه به عرصه تصویر در بیاورد گیتا حول قصه زنی به همین نام یعنی گیتا (مریلا زارعی)میچرخد شخصی که در ابتدا زندگی خوب و ارامی را تجربه میکند اما یک حادثه تلخ زندگی او و همسرش را به چالش جدی میکشد به عبارت دیگر قصه نمونه دقیق و درست سینمای کلاسیک است این بدین معناست که این اثر اگرچه در زمینه داستانی به شدت ضعیف ونادرست کار کرده است اما در حفظ چارچوب قواعدی این نوع سینما درست و صحیح عمل کرده است به عبارت دیگر با مراجعه به گفته های پیشین در مورد بحث سینمای کلاسیک که قطعا یک سینمای قاعده مند و با اصول است میتوان به راحتی سه پرده ورودی قصه را تشخیص و تحلیل کرد بدین منظور برای واکاوی بیشتر و بهتر این فیلم ،فیلم را به سه پرده تقسیم میکنیم پرده اول : نام این پرده را آرامش میگذاریم زمان صفر تا نهایتا بیست دقیقه یک اثر سینمایی میباشد که در ان کارگردان فرصت دارد به طور خاص به بحث اور تور یا پیش در امد قصه بپردازد بدین معنا که در این بخش کاراکتر ها ی مورد نظر به صورت حداکثری شناسانده و متعاقبا همذات پنداری به میزان لازم برای تماشاچی شکل میگیرد یعنی کارگردان اثر ماکزیمم زمان پانزده تا بیست دقیقه را در پیش دارد تا بعد از ان میخ خود را محکم بکوباند و در ایده آل ترین حالت بعد از یک شناخت حداکثری مخاطب را درگیر بحث محتوایی خود بکند همانطور که به عرض رساندم گیتا نیز از این قاعده مستثنی نبوده و همین امر را به درستی اجرا نموده است منتها از انجا که حلقه ارتباطی کل قصه در رابطه با ارتباط وی با پسرش متین که در خارج از کشور است میباشد نیاز میبود در همین زمان بیست دقیقه به نوعی این ارتباط به تصویر کشیده میشد که بعد از ورود به پرده بحران یا طوفان، مخاطب با کاراکتر اصلی همذات پنداری زیادی داشته باشد به عبارت دیگر ان چه گیتا را از دید برخی مخاطبان فیلم درخور و خوش ساخت نمایان میکند همذات پنداری نیست یا شناخت نیست القای حس اتفاق نمیافتد داستان انقدر ملتهب و پر استرس میباشد که نا خودآگاه مخاطب را به سمت خود میکشاند که البته همه این مواردم بخشی از فرم میباشد به طور دقیق تر اینطور به عرض میرسانم یک اثر شایسته و سینمایی آن اثریست که صفر تا صد درگیری اش را وام دار عناصر داخلی خود باشد نه ان حس یا ارتباطی که مخاطب در رابطه با یک موضوع خاص در دنیای پیرامونش دارد ساده ترش اینطور تحلیل میشود تا قبل دقیقه بیست رابطه متین و گیتا انقدر مهم نمیشود که ما از مرگ وی تحت تاثیر قرار بگیریم انچه که برای ما مهم میشود بازی خوب و روان خانوم مریلا زارعی و حمیدرضا آذرنگ است که همچون خنده های بک گراند یک فیلم کمیک که ما را به خنده وا میدارد این نیز ما را مجبور به همذات پنداری میکند در همان زمان بیست دقیقه فیلمنامه نویس اثر آرام آرام بذرهایی را میپاشد که جدا از بحث پیش در امد ما را آماده برای ورود به لایه بحرانی قصه میکند همینجا لازم است اشاره داشته باشم ورود به لایه بحرانی اساسا به دو صورت انجام میپذیرد : ۱:تعلیق یا سوسپانس ۲:غافلگیری در حالت اول که معمولا قصه در ان به صورت دانای کل (روایت قصه همه کاراکتر ها)پیش میرود ما به طور تقریبی میتوانیم نوع واقعه یا حادثه و حتی عواقب بعدش را حدس بزنیم اما کارگردان با عقب و جلو بردن کاراکتر ها انقدر بازی میکند که این تعلیق عمیقا در مخاطب حس شود درست مثل اتفاقی که در گیتا میافتد منتها با این تفاوت که گیتا در تحقق این حس تعلیق هم چندان موفق عمل نمیکند چرا که بذر ها و موانع قصه همانند زنگ تلفن یا حس مادرانه گیتا در رابطه با متین انقدر ساده و پیش پا افتاده یا کم تعداد میباشد که عملا تعلیق رویت نمیشود چیزی که شاهد هستیم عجله برای پرداخت و پردازش فیلمنامه میباشد در حالت دوم هم معمولا روایت قصه به صورت اول شخص (روایت قصه از دید یک کاراکتر)پیش میرود از انجا که ما در این نوع روایت در دنیای کاراکتر اصلی محبوس شده ایم و فقط دنیایی را میبینیم که او شاهدش است در اینجا واقعه یا حادثه همچون یک شوک به بدنه اصلی قصه وارد شده و مخاطب را غافلگیر میکند موضوعی که بهتر میبود گیتا از ان بهره میبرد با عبور از پرده اول به نقطه عطف یا سکوی پرتاب برای ورود به لایه بحرانی قصه میرسیم به طور کلی نقطه عطف را لحظه ای از اثر تلقی میکنیم که در قبل از ان لحظه آرامش و بعد از آن بحران را به شکل محسوس در زندگی کاراکتر اصلی شاهد هستیم لازم به ذکر است بحران نیز اینگونه تعریف میگردد :حادثه ای که طی ان زندگی کاراکتر اصلی دچار تغییر و تحول میگردد خیلی از دوستان بعد از تماشای این فیلم میگویند نقطه عطف زمانیست که گیتا متوجه حامله بودن خود میشود موضوعی که او را شدیدا آزار میدهد اما پاسخ منفیست چرا که این اتفاق دقیقا یکی از ان چند بذر پاشیده شده میباشد که خانوم تیموریان و اقای مددی از ان به عنوان یک برگ برنده جهت دراماتیزه کردن هر چه بیشتر کار استفاده میکنند نقطه عطف واقعی زمان مرگ متین میباشد که زندگی نه تنها کاراکتر اصلی بلکه تمامی کاراکتر های مرتبط با او را دچار تحول میکند پرده دوم: این پرده یک زمان بین چهل تا پنجاه دقیقه از کار ها را به خود اختصاص میدهد اسم پرده دوم را بحران یا طوفان میگذاریم این بخش از اثر دقیقا همان بخشی از ان تلقی میگردد که فیلمنامه نویس بعد از یک شخصیت پردازی خوب حالا نوبت ان است که از حادثه و عمق فاجعه سخن به میان بیاورد خب اتفاقا در این بخش، قصه، نسبت به پرده پیشین ،عملکرد رو به جلو و مثبتی دارد به عبارت دیگر هر انچه که ما از رابطه ان دو(گیتا و متین) قبل مرگ متین درک نکردیم در این بخش عمیقا به رابطه خوب و احساسی این دو پی میبریم اگرچه به دلیل ضعف لایه داستانی عمده تمرکز فیلمنامه روی بحث های حاشیه ای همچون خاکسپاری و جزییات مراسم ختم و‌.... میچرخد اما به وضوح برگ برنده این اثر بازی خوب و چشمگیر خانوم زارعی است که عمیقا در نقش خود غرق شده اند و وجوه پر معنای مادرانه گیتا را خلق کرده اند مددی و تیموریان در مقام فیلمنامه نویسان اثر ،بعد از ذکر مصیبت در یک زمان قابل توجه ،حال به شرح لایه ای از قصه میپردازند که به شدت کم اهمیت و پیش پا افتاده میباشد و ان بخش دقیقا زمانیست که نسترن (مادر واقعی متین )پا به دنیای قصه میگذارد در ابتدای امر از انجا که ژانر موضوعی قصه تا حدی راز آلود و مبهم میباشد نسترن شروع به ارایه کد هایی میکند تا ذهن مخاطب را درگیر کند اما فیلمنامه نویس اثر در این بخش هم جذاب عمل نکرده است دلیل این موضوع هم قطع به یقین عدم حضور قصه به شکل پر رنگ و جالب توجهش میباشد به بیان ساده تر اینگونه عرض میکنم که دنیای سینما و اساسا دنیای تصویر با ثبت تصاویر با دوربین های دستی تفاوت دارد چرا که ما هر روز با موضوعات اینچنینی سروکار داریم اما سوال بزرگ اینجاست کدام یک از وقایع پیرامون ما قابلیت تبدیل به مدیوم سینما را دارد؟ خرده پلان های شخصیت پردازی خوبی را در خلال قصه شاهد هستیم خرده پلان هایی شبیه حرکت انگشتان دست گیتا یا کلوز اپ های چهره وی یا تاخیر در بازشوی در ها که همه خبر از اشفتگی حال وی میدهد و مسایل این چنین ....که جالب توجه میباشد در بحث فرم و میزان فرمیک بودن کار ذکر یک نکته الزامیست که مددی تنها در یک سکانس فرم و به طور کل القای حس را خوب دانسته است و ان دوربین روی دستی است که ارتعاشات و لرزش ان خبر از یک محیط عصبی و پر اشوب میدهد در نهایت پس از عبور از لایه بحرانی به نقطه عطف دوم یا همان سکوی پرتاب برای ورود به پرده پایانی میرسیم نقطه عطف دوم :گیتا از هم صحبتی با همکارش که با متین قبل از مرگش در ارتباط بوده است در میابد که متین او را همیشه مادر اصلی خود میدانسته و همین امر سبب ارامش او میشود پرده سوم : در پرده سوم یا پرده پایانی که ما اسم ان را آرامش بعد از طوفان میگذاریم اساسا با پانزده دقیقه پایانی فیلم سروکار داریم جاییکه فیلمنامه نویس اثر لازم میداند با حفظ اصول و چارچوب ها پروژه را به سمت نقطه پایانی حرکت دهد بدین منظور در این بخش تمامی حفره های داستانی از پیش کنده شده را پر کرده تا منطق حرف اول را بزند ضمن اینکه قصه را به سمت یک پایان پرشکوه و خاطره انگیز نیز هدایت میکند گیتا نیز این روند را به شکل صحیحش طی میکند سخن پایانی : زمانیکه به تماشای فیلم گیتا به منظور نقد و بررسی اش نشستم شاید اولین جمله ای که به ذهنم خطور کرد این بود قلم را زمین بگذار و فقط تماشا کن چرا که برخی اثار عملا نقد ناپذیرند نقد ناپذیر نه به معنای نداشتن عیوب ،بلکه با تمام عیوب دوست داشتنی اند گیتا را دوست داشتم و قطعا تماشایش را به شما دوستان توصیه میکنم

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/10/17

    عقبگرد جدی در سینما: باید به عرض برسانم که فیلم هفت ماهگی نسبت به ساخته پیشین هاتف علیمردانی در مقام کارگردان و فیلمنامه نویس اثر دچار یک عقبگرد جدیست این بدین معناست که وی همچون یک دستگاه فتوکپی عمل کرده و تمامی الگو های حاضر در فیلم کوچه بی نام را تکرار کرده است این موضوع هم در بحث وجوه مختلف فرم و هم محتوا رویت میشود هفت ماهگی بدون هیچ پیش در امد یا حتی پرداخت شخصیت وارد اصل قصه میشود که این موضوع را میتوان به عینه از سکانس ابتدایی همبستری مهرداد(حامد بهداد) و رعنا (باران کوثری)مشاهده کرد جایی که این دو از دغدغه خود یعنی بچه هفت ماهه سخن به میان میاورند به عبارت دیگر هفت ماهگی اصل بحث محتوایش را وام دار نامش میباشد یعنی هفت ماهگی بیشتر از اینکه یک طرح یا سیناپس خوبی باشد در مرحله اول یک ایده خوب است ایده ای که در مرحله پردازش به شدت ضعیف پرداخت میگردد به حدی حلقه ارتباطی هفت ماهگی و کوچه بی نام بهم نزدیک میباشد که میتوان به عینه تمام ورود و خروج وقایع را پیش بینی کرد این موضوع زمانی درست و به جا میباشد که پروژه پیش رو نقاط ضعف پروژه کوچه بینام را برطرف نموده و سکوی پرتاب مناسبی برای بالارفت سطح کیفی اثار علیمردانی باشد متاسفانه باید تاکید کنم کوچه بینام یک سرو گردن از هفت ماهگی جلوتر است چرا که این پروژه در حداقل ترین حالت داستان منسجم و یکپارچه داشت اما چیزی که در هفت ماهگی شاهد ان هستیم پراکندگی وقایع و عدم انسجام انهاست جالب ان است که هاتف علیمردانی دقیقا همان اشتباهی که در کوچه بینام داشت را تکرار میکند و ان موضوع چیزی نیست غیر از بسط غیر ضروری وقایع نامرتبط به قصه و لینک زورکی انها بهم جهت فراهم اوردن بستری برای سکانس پایانی به طور کلی فیلم تا دقیقه ۴۰ به شرح روابطی گنگ میپردازد روابطی که در بخش فیلمنامه دچار حفره های بسیار جدیست که محور اصلی قصه رابطه مهرداد و رعنا و ان بچه هفت ماهه میباشد در این بین چند رابطه دیگر هم مطرح میشود : ۱-رابطه طناز و فرزاد ۲-رابطه طناز و امیر حسین ۳-رابطه سالومه با مهرداد ۴-رابطه سالومه با فرزاد این روابط به حدی پیش پا افتاده و سطحی کار شدند که عملا حضورشان و وجودشان ما را درگیر نمیکند یا برایمان مهم نمیشود مثل این میماند که عرض کنم هاتف علیمردانی جهت جلب نظر مخاطب خود که عموما خانوم ها هستند از در هم تنیدگی روابطی سخن به میان اورده که خیلی شبیه به سریال های ترکی است با این تفاوت که انها راه را بلدند و ما هنوز اصل مهم تحقق همذات پنداری را نمیدانیم پیرو عرایض بنده ذکر این نکته هم الزامیست که موضوع عدم تحقق همذات پنداری برگرفته از نگاه غلط این کارگردان به شخصیت پردازیست چیزی که به عینه دیده نمیشود به عبارت دیگر از طرفی با تعدد کاراکتر روبه رو هستیم و از طرف دیگر شخصیت پردازی در مورد کاراکتر های اصلی فقط در بحث رابطه اتفاق افتاده است ضمن اینکه بازی حامد به شدت تیپیکال و بدون منطق است بازی دیگر بازیگران هم غیر از خانوم فرشته صدر عرفایی بازی چشمگیر و در خوری نیست این بدین معناست که شلوغی فیلمنامه سبب گشته که هیچکدام از بازیگران خیلی زمان کافی برای هنرنمایی یا شناساندن شخصیت هایشان نداشته باشند فیلمنامه از همان ابتدا شروع به طرح سوالاتی میکند که هیچکدام دغدغه فکری مخاطب و مساله اش نمیشود به عبارت دیگر مسایل انقدر پراکنده و با فاصله است که بیشتر شبیه یک رکورد ساده خانوادگیست تا یک فیلم با مدیوم سینما! مسایلی همچون : ۱-شک و تردید رعنا به مهرداد ۲-بچه هفت ماهه متعلق به کیست ۳-رابطه سالومه با فرزاد ۴-رابطه امیرحسین با طناز ۵-استعمال مواد مخدر توسط مهرداد و..... این موارد هیچکدام نمیتواند عملکرد مناسبی جهت دراماتیزه کردن کار داشته باشد فی الواقع ما نیاز به یک حلقه بحرانی داریم که به صورت منسجم ما را تا پایان پروژه همراهی کند که نیست فیلم پنجاه دقیقه ابتدایی را صرف همین شلوغ کاری ها میکند که هیچکدام طعم و بوی قصه نمیدهد از دقیقه پنجاه ما یک زلزله داریم که به شدت خراب و بد است و دقیقه ۶۰ هم تصادف رعنا را داریم و حضور مردی که همراه رعنا بوده و حالا مساله ذهنی مهرداد شده است میشه گفت فیلم از دقیقه ۶۰ یک تکان ضعیفی میخورد اما کافی نیست دقیقه ۷۷ هم تمام میشود هفت ماهگی به نوعی حال و هوای راز الود هم دارد این بدین معناست که تمامی وقایع در هاله ای از ابهام اتفاق میافتند اما نه خود وقایع مساله مخاطب میشوند و نه این میزان در هم تنیدگی جذاب به نظر میرسد با یک مقایسه ساده بین کوچه بینام و هفت ماهگی در میابیم: ۱-پگاه اهنگرانی هفت ماهگی را جایگزین مناسبی برای باران کوثری کوچه بینام دانست ۲-باران کوثری هفت ماهگی را جایگزین مناسبی برای پانته ا بهرام کوچه بینام دانست ۳-فرشته صدر عرفایی در هر دو فیلم نقش یک مادر دلسوز را دارد با این تفاوت که در کوچه بینام پرداخت شخصیت بهتری داشت ۴-محمد رضا علیمردانی هفت ماهگی جایگزین مناسبی برای امیر آقایی کوچه بینام دانست ۵-واقعه زلزله هفت ماهگی =واقعه در چاه افتادن بچه کوچک ۶-واقعه تصادف رعنا در هفت ماهگی =واقعه سقوط هواپیما در کوچه بینام و‌‌.. ضمن اینکه در هفت ماهگی به شدت پرداخت شخصیت ها نمادین و اغراق امیز کار شده است با عبور از همه این موارد به سکانس پایانی وواقعا عجیب رو به رو شدن خانواده و مهرداد با قضیه فوت همسرش رعنا را شاهد هستیم به طرز شگفت اوری بازی بد بازیگران در حاشیه (مادر و خواهر رعنا)و بازی بسیار بد تر حامد بهداد (مهرداد)را مشاهده میکنیم بعد از ان هاتف علیمردانی به جبران تمام اشتباهات حاضر در فیلمش به دنبال دلجویی از مخاطب خود یک پلان مدیوم کلوز از مهرداد و صحبت پایانی با همسرش را قرار میدهد که بد نیست در انتها علیمردانی با یک نرییشن به شدت شعاری از حامد بهداد ،در قصه اش را به زور میبندد و اینطور میشود که مخاطب در طول کل زمان ۷۷ دقیقه نه ارتباطی با شخصیت ها برقرار میکند و نه انکه دقایقی از فیلم را به خاطر میسپارد فقط به محض روشنایی سالن هر چه سریعتر سالن را ترک میکند

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/10/17

    سقوط در سینما: قبل از ورود به مقوله اصلی یعنی نقد و بررسی فیلم مشکل گیتی بهتر میبینم کمی اور تور یا مقدمه در خصوص بن مایه این فیلم یعنی کمدی داشته باشیم اساسا تعریف کمدی چیست ؟ کمدی به ان دسته از عناصری گفته میشود که کنار هم قرار گیری انها بر حسب ۱:موقعیت ۲:بده بستان های عناصر دیگر با انها ۳:محتوا ۴:فرم و.... در تماشاچی تولید خنده میکند اما اینکه ایا هر خنده ملاک بر درست بودن یک کمدیست ؟این جز ان دسته موضوعاتیست که به اشتباه در سینمای امروز به عنوان یک اصل جا افتاده است قبل از اینکه یک کمدی اجتماعی خوب را تشخیص دهیم باید بدانیم که ان کمدی برای چه مدیومی تعریف میشود ؟ ۱:سینما ۲:تلویزیون ۳:رادیو ۴:کتاب و مجلات ۵:هنر نقاشی و خصوصا کاریکاتور چرا که هر کدام از مدیوم های ذکر شده قاعده و چارچوب مخصوص به خود را دارند برای مثال کمدی که برای مدیوم نوشتار تعریف میشود الزاما در سینما یا تصویر بازدهی مثبت و قابل توجهی نخواهد داشت بدین ترتیب نیاز است که ان کمدی در زمان تغییر مدیوم اعمالی را در جهت همسان سازی با مدیوم تصویر در خودش ببیند وقتی وارد دنیای تصویر و مدیوم سینما میشویم با انواع واقسام کمدی ها رو به رو هستیم از کمدی های چارلی چاپلین که عمدتا صامت هستند بگیر تا کمدی های کمی به روز تر که متعلق به افرادی چون روان اتکینسون یا مستر بین معروف میباشد در بحث ریشه کمدی با عنصری به نام کاریکاتوریسم طرف هستیم اما اینکه این عنصر اصالتا میتواند در سینما و تصویر نقش مفید و سازنده ای بازی کند یا خیر سوالیست که باید به ان پاسخ داده شود به عقیده بنده کمدی موفق تر ان کمدی ای خواهد بود که به شدت نسبت به واقعیت عینیت داشته باشد عینیت یا تعین را اینگونه تعریف میکنم ورود پارامتر ها و عناصر ملموس زندگی روزمره ،در کمدی، بسته به موقعیت و محتوایش . در ادامه بحث باید تاکید کنم که بنده هیچگاه مخالفت با کمدی های کاریکاتوری یا پر اغراق نداشته ام اما به خیال و گمان خودم کمدی خوب هیچگاه نباید برای اثبات ذات وجودی خود به خصوص در سینما از عناصر بیرونی همچون پوستر های تبلیغاتی رنگ و وارنگ یا بازیگران دلقک نما و ...وام دار باشد بدین معنا که کمدی ارزنده دو مفهوم را به درستی با خود به همراه دارد ۱:قصه درخشان و خنده اور به دور از لودگی ۲:رساندن مفاهیم ارزشی خود در بک گراند قصه اش همانطور که قبلا عرض شد کمدی در سه صورت محقق میشود ۱:کمدی کلامی ۲:کمدی اکت یا بازی ۳:کمدی موقعیت از صحبت های بالا اینطور جمع بندی میکنیم که کمدی برای ایجاد همذات پنداری بهتر در مخاطب خود نیاز دارد علیرغم ژانر پر فراز و نشیب گاها فانتزی اش گاهی انچنان با منطق عمل کند که ما نتوانیم ورود یا خروج عناصر غیر واقعی اش را تشخیص دهیم اشتباه نکنید این نوع فیلمسازی کلاهبرداری قلمداد نمیشود بلکه مخاطب را همچون حرکت روی لبه یک پرتگاه به سمت مقصد راهنمایی میکند به عبارت دیگر اینکه کمدی از منطق به هجو برسد خیلی موضوع عجیب و غریبی نیست حال با توجه به اور تور صورت گرفته میخواهیم نگاهی به فیلم مشکل گیتی داشته باشیم فیلمی که مدعی حضور ژانر کمدی اجتماعی میباشد باید به عرض برسانم فیلم به حدی شکست خورده و از کار افتاده است که من را به فکر وا میدارد چرا باید مردمان این سرزمین با تمام گرفتاری هایشان در صف های گاها طویل گیشه های بلیط فروشی بایستند و با پرداخت مبلغی به تماشای این فیلم بنشینند ؟ اساسا زمانیکه یک فیلم طراحی و ساخت میشود چقدر به رسالت سرگرمی که مهمترین و ریشه ای ترین رسالت یک فیلم میباشد توجه میگردد ؟ایا تنها صرف داشتن یک دغدغه که من اسمش را تکنولوژی میگذارم میتوان فیلمساز بود یا مدعی فیلمسازی شد ؟ مسلما پاسخ منفیست اولین و مهترین اشکال فیلم مشکل گیتی که همان بدو تماشای فیلم کاملا به ذوق میزند صدابرداری فیلم میباشد که به شدت با فاصله نسبت به مدیوم پر ابهت سینما و مخاطب خود حرکت میکند نکته منفی دیگر این کار بازی بد بازیگران هم در حاشیه هم اصلی میباشد که هیچگونه جذابیتی ندارد ضمن اینکه این وسط قطعا بخشی از بار گناه را نوع دیالوگ نویسی بسیار سطحی و غیر دراماتیک و پر ایراد فیلمنامه به دوش میکشد اینکه به عرض میرسانم فیلمنامه دراماتیزه نشده قطعا منظورم این خواهد بود که فیلم هیچگاه به کمک عناصر مهم شخصیت پردازی وارد حلقه بحرانی و جدی قصه نمیشود هر چه هست شرح حال اوضاع اشفته مرد و زنیست که هیچگاه ان میزان اشفتگی مخاطب را درگیر نمیکند به عبارت دیگر قصه نیست .شخصیت پردازی به شکل خیلی شلوغ و به هم ریخته اش وجود دارد و فرم هم که قطعا نیست در مورد موضوع شخصیت پردازی به خصوص شخص گیتی (با بازی خانوم رویا نو نهالی)بد نیست اشاره کنم که ما همین موضوع تجمل گرایی این خانوم را به حدی در کار مشاهده میکنیم که اغراق نیست اگر عرض کنم نود درصد پروژه را در برگرفته است مثل اینکه فیلمنامه نویس سعی داشته با موقعیت هایی شبیه مزون و شاپینگ سنتر و یا پلان های پر زرق و برق به عنوان تنها برگ برنده قصه مخاطب را درگیر کند در بحث تدوین ما در چند پلان ابتدایی تصاویر توامان بحث محتوایی گوشی گیتی را شاهد هستیم که به نظر جالب میاد اما کافی نیست چرا که وقتی ضعف فیلمنامه داریم وقتی ضعف صدا هست وقتی بازیگری پر ایراد ظاهر شده قطعا مسایل اینچنین به مثابه سرپوش گذاشتن روی اشتباهات این فیلم خواهد بود جالبه به عرض برسانم که این فیلم حتی در برگیرنده یک ایده خوب هم نیست در خوشبینانه ترین حالت این فیلم حاوی یک فکر خوب است که با فاصله زیاد نسبت به دنیای تصویر حرکت میکند دوربین که میتوانست نقش سازنده در تحقق مبحث کمدی اجتماعی این فیلم داشته باشد عملا همچون یک عنصر اضافی فقط ضبط میکند بی انکه قدمی محکم و قاطعانه در بحث موضوعی و فرم بردارد به عبارت دیگر وقتی ما با نرییشن گیتی قصه را تمام میکنیم و قصه به نام شخص گیتی میباشد انتظار میرفت تصویر برداری پلان ها به نوعی اتفاق بیافتد که در برگیرنده زندگی شخصی گیتی بوده و از دید او روایت گردد فیلم پر شده از خرده سکانس ها و پلان های بیهوده ای که هیچ نقشی نه در بحث محتوا و نه نقشی در بحث شخصیت پردازی دارند فقط هستند که باشند قدم های پر اشتباه بهرام کاظمی تمام بشو نیست وقتی مشاهده میکنیم او به دلیلی نا معلوم از صدا گذاری برای برخی بازیگران در حاشیه اش بهره برده است شاید به نوعی بتوان بر این موضوع صحه گذاشت که این عملکرد وی ناشی از صدا برداری پر ایراد وی بوده و تمام این موضوعات در نسخه فاینال تصحیح گشته است تنها نکته مثبت و کمی جالب توجه موسیقی متن فیلم میباشد که در غیاب تمامی مسایلی که ذکر شد خیلی به چشم نمیاید در پایان باید عرض کنم مشکل گیتی قطعا مشکل سینمای ما قلمداد میگردد وقتی بعد از سالیان سال تجربه و مشاهده هنوز کارگردانانی هستند که هیچگونه عملکرد مثبتی در ساخت یک پروژه از نوع کمدی اجتماعی نداشته یا کمدی اجتماعی را انطور که باید و شاید جدی نمیگیرند

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/10/17

    ابتذال در کمدی: سه بیگانه یا سه غریبه همان داستان آشنای همیشگی سینمای کمیک میباشد فیلمی که به نوعی قرار است در بازه زمانی نود دقیقه ای خود به داستان سه ابله بپردازد سه ابلهی که هر کدام نقاط ضعف و برگ برنده هایی با خود به همراه دارند همانطور که قبلا به عرض رساندم مادامی که به محتوا توجه نشود فرم اهمیتی پیدا نمیکند چیزی که بر عکسش به نوعی هم میتواند باشد هم میتواند نباشد سه بیگانه مهدی مظلومی در بحث محتوا و قصه به حدی مبتذل ظاهر شده است که مخاطب را بعد از خنده های بدون معنا به فکر وا میدارد که خب بعدش چی ؟ سوالی که از ابتدا تا نقطه پایانی فیلم مارا همراهی میکند سه بیگانه هیچگاه وارد حلقه بحرانی و روایت یک قصه به شکل دراماتیک اش نمیشود هر چه هست سیر صعود و نزول کاراکتر هایی است که از هیچ منطق داستانی پیروی نمیکنند به عبارتی اخرین دست پخت مظلومی چیزی جز سیاه نمایی ایران و فرهنگ ایرانی ها نیست فیلمی که سعی دارد نه به شیوه انتقادی بلکه به شیوه مخرب به طرح مسایلی بپردازد که به میزان زیادی در ان اغراق شده است داستان فیلم یک داستان تعقیب و گریز ساده است بدین معنا که فیلمنامه نویس هیچگونه ابتکاری در بحث پیشبرد محتوا از خود نشان نداده است شخصیت پردازی به میزان حد اقلی اش میباشد موضوعی که در همان ابتدا به مثال یک سر مشق برای مخاطب از جانب یک فرد بالادستی دیکته میشود که خیلی کلیشه ایست نکته ای که باید به ان توجه داشت شوخی های موجود در فیلم میباشد که به نوعی بخشی از انها مربوط به شوخی های اروتیک (پایین تنه )است کمدی ای که به هیچ عنوان با طبع یک خانواده ایرانی همخوانی ندارد کمدی در حالت کلی به سه شکل اتفاق میافتد اول:کمدی کلامی :همانطور که عرض شد این بخش از کمدی فیلم عمدتا به صورت اروتیک و یا نوع گویش میباشد دوم :کمدی اکت یا بازی :این بخش همچون بخش پیشین بسیار ضعیف ظاهر گشته بازیگران هیچ کدام اکت خوش رنگ و لعابی جهت جذاب سازی مقوله کمدی در فیلم از خود به نمایش نمیگذارند سوم:کمدی موقعیت :عمده تمرکز فیلم در دو موضوع خلاصه میشود فرار از قصه و شکل گیری موقعیت هایی که همه در جهت سیاه نمایی و یا تخریب فرهنگ ایران و ایرانی میباشد این موضوع اگر در حد و اندازه انتقاد باقی میماند میتوانست قابل قبول و جالب توجه باشد اما باید در نظر داشت ذات کمدی یعنی کاریکاتور و کاریکاتور به معنای اغراق تمامی وجوه یک قصه ضمن مقایسه با واقعیت میباشد اما مظلومی پا را از همه این حرفا فراتر گذاشته و قصه ای را به تصویر در اورده که به شدت مصداق وطن فروشی و خیانت به مملکت خود میباشد بخش اعظم کمدی سه بیگانه وام دار قصه های کمیک هالیوودی میباشد با این تفاوت که فیلمنامه عینا بدون هیچ تطبیقی با فرهنگ ایرانی (اصطلاحا ایرانیزه)به نمایش در امده است زمانیکه چند قدمی به عقب برمیگردیم و کمدی مفتضح مظلومی را نظاره میکنیم خواهیم دانست که این کمدی چیزی جز یک اسلپ استیک نیست موضوعی که اولین بار در بین سال های ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ میلادی با کمدی های معروفی همچون لورل و هاردی یا هارولد لوید شکل گرفت بد نیست اشاره ای داشته باشیم به این موضوع که بنیانگذار این نوع کمدی مک سنت آمریکایی بود و به دسته ای از فیلمهای صامت کمدی اطلاق میگشت که عمده تمرکزشان روی عنصر بزن و بکوب بود چیزی که توی کمدی شلوغ مظلومی به وضوح دیده میشود با این تفاوت که کمدی مظلومی صامت نیست نکته جالب توجه در این موضوع بود که علیرغم کستینگ حرفه ای و سرشناس هیچکدام از بازیگران عملکرد مثبت و رو به جلویی نداشتند این بدین معناست که تمامی اکتور ها فقط تلاش داشتند انچه روی کاغذ امده است را به اجرا در بیاورند بدون انکه تحلیلی روی نقش هایشان داشته باشند سه بیگانه در زمینه فیلمبرداری غیر از یکی دو پلان اصلا موفق کارنکرده است هر چه هست یک ضبط تصویری ساده است که یک کمرا من ساده هم میتواند به انجام برساند به عبارت دیگر کارگردانی تصویر برداری پلان ها باید به صورتی انجام میگرفت که : یک:رونمایی از هویت کاراکتر ها دو:بلد کردن مباحث کمیک فیلم فارغ از بخش کمیک فیلم که بن مایه ان را تشکیل میدهد سه بیگانه روی مقوله اکشن استوار گشته است این بدین معناست که ما میبایست به صورت قابل توجه شاهد صحنه های اکشنی میبودیم که میتوانست برگ برنده این فیلم قلمداد گردد که مظلومی از این موضوعات هم به راحتی گذر میکند بعد از همه این صحبت ها به پرده پایانی قصه نگاه بیاندازیم سه بیگانه بعد از فراز و فرود های کسل اورش در پرده پایانی تصمیم دارد به نوعی با چند غافلگیری مخاطبان را روانه خانه هایشان کند باید به عرض برسانم غافلگیری ها به شدت فاجعه و مبتدی میباشد انقدر مبتدی و کلیشه ای و دم دستی که مخاطب را به خنده وا میدارد جمع بندی نهایی : اخرین ساخته مهدی مظلومی چیز جز یک ابتذال بزرگ و یک شکست در کارنامه وی نمیباشد و این یعنی همان ده هزار یا بیست هزاری که هیچگاه نباید برای این فیلم هزینه کنید