نقدهای الهيار لؤلؤ

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/08/11

    آل استار هنر ایران: بهترینهای فن و هنر در ایران، از موسیقی وساز و آواز گرفته تا بازی روی صحنه و بازی با نور و تصویر و صدا و هزار هنر دیگر دست در دست هم داده بودند به مهر تا بلکه پیش قسطی از بدهی بزرگ فرزندان این بوم و بر را به شاعر پارسی گوی پاکزادش و اساطیر بی بدیلش تأدیه کنند. این باز پرداخت دین، هر چه که باشد، با تمام کاستی و فزونش، اینقدر شیرین و دلچسب مینماید که خواب را تا شبها از چشمان تر مخاطبانش برباید. سی روایتی از شاهنامه بود و تضادهای موجود در دل اسطوره هایش. رستم، فرزند رودابه و زال، زمینی ترین نماد آزادی و دلیری و عشق به سرزمین پاکان، خودش فرزند بزرگترین تضاد خلقت بود، یعنی امتزاج نسل دیو و سیمرغ ... و زندگی یعنی مکثی کوتاه در بین این تضادهای سترگ ... دستمریزاد به حامیان و مجریان و عوامل پروژه سی که الحق فکری برای حال بد حال این دنیا کردند. به امید ادامه این راه دلنشین ...

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/06/13

    برآیند نمره فیلسین خود گویا تر است!: سارا و آیدا برای من فیلم زیاد دلچسبی نبود! شخصیت های اصلی فیلم به خوبی انتخاب شده بودند و خوب هم بازی میکردند اما شخصیت پردازیها ضعف داشت و سهم عمده ایش به فیلمنامه مربوط میشد روند ماجراهای فیلم یه جاهایی خسته کننده میشد و در مقاطعی هم با عجله و شتابزده پیش میرفت، از لایه بازیگران اصلی فیلم که عبور میکردیم بازی سایرین هم ضعیف از آب درامده بود و همه اینها باعث شد که رضایتی در خور نامهای موجود در تیتراژ از سالن بیرون نیایم.

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/06/04

    واقعی و قابل لمس: ماجرای نیمروز یه فیلم خوش ساخت بود که ماجرای بحرانهای ایران رو در سالهای بعد از انقلاب (سالهای ابتدایی دهه 60) روایت میکرد. به نظرم فیلم موفقی شده بود و بازیها خوب و روان بود، در اون سالها 5-6 سال بیشتر نداشتم و این حجم تنش رو به خاطر نمیارم ولی روایت فیلم حقیقی و قابل لمس دراومده بود

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/05/21

    نشد كه نشد: فيلمساز قصدش اين بوده كه از روي يك نمايشنامه فرنگي يك فيلم اقتباسي و يك درام موفق با فرم فانتزي و درونمايه طنز ارائه دهد اما نتيجه، نه اقتباسي شد، نه درام، نه فانتزي، نه طنز و نه موفق!. كلا وصله بود و پينه، عين كباب كوبيده اي شد كه ريخت!

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/05/07

    درهم و برهم مثل خوابهاي من: آشفتگي و بهم ريختگي در فيلم عجيب من رو به ياد بعضي از خوابهام مينداخت، كاش يه رضا عطاران و يه احمد مهران فري در درون داشتم كه بيخيال و تعطيل سرتاسر فيلمنامه رو طي ميكردن، اما افسوس كه مثل نگارجواهريان فكر ميكنم كه نوعروس اين دنيام و لحظه ها به سرعت درگذرند ... بازيهاي بسيار خوب ستاره ها، زهر آشفتگي فيلم رو گرفته و اونو تبديل به يه فيلم دوست داشتني كرده