عشق شورانگیز دو شخصیت اصلی بیشباهت به عشقهای فیلمهای کاروای نیست. عشقهایی پر از شور و هیجان که در دیالوگها و میزانسنها به رخمان کشیده میشود. عشقهایی که غالبا نیز سرانجامشان به هم نرسیدن است.
قطار سینمای فیلمساز دهه شصتی (که شعار اولین فیلمش نیز فیلم دهه شصتیها بود) به دومین ایستگاه خود رسیده است. ایستگاهی که توقف در آن چندان هم بی سرو صدا نبوده است. سر وصداهایی که غالبا به فرامتن، و نه متن اثر مربوط میشده است.
تنها نکته اشتراک عصبانی نیستم با بغض حضور باران کوثری در هر دو اثر نیست. داستان کلی فیلم باز هم روایت دو جوان است و مشکلاتی که گرفتارش میآیند. حتی شخصیتهایی که شخصیت پسر جوان هر دو فیلم با آنها روبرو میشود نیز دارای شباهتی هستند. مثلا شخصیت عمو دربغض مابه ازایی مانند صاحبکار در عصبانی نیستم پیدا میکند که در هر دو فیلم هم درگیری شخصیت اصلی را با این دو شخصیت میبینیم. از سویی دغدغه مالی برای دو جوانی که به هم نرسیدهاند نیز مطرح است. شباهتهای به اینجا محدود نمیشود. مطلبی در هر دو فیلم هست که نظر نگارنده مستقیما از دل مرثیهای بر یک رویای آرنفسکی آمده است و آن رنگی بودن فلش بک ها در هر دو فیلم هست که گونهای شادی و خوشی را تداعی میکند. گویی لحظات خوشی به یک سری لحظات دست نیافتنی رنگی تبدیل شدهاند و دیگر تجربه شان محال است. همانطور که برای شخصیت جرد لتو در مرثیهای بر یک رویا دست یافتن به جنیفر کانلی سراسر پوشیده در لباسی قرمز بر لب یک اسکله محال است. نکته قابل ذکر دیگر این است که آن صحنه به یاد ماندنی مرثیهای بر یک رویا عینا در عصبانی نیستم بازسازی شده است. میبینیم که در ذهن نوید باران کوثری در لباسی قرمز رنگ در فاصلهای دور از نوید ایستاده است و پیوسته از او دور میشود.
دوربین همچون فیلم پیشین کارگردان یک لحظه سر فرار گرفتن ندارد. به دور شخصیت ۱۸۰ درجه میچرخد و از روی دیواهایی که آگهیهای مربوط به فروش اعضای بدن را زدهاند با سرعت فراوان عبور میکند؛ اما همین دوربین در صحنههایی مانند سینما آرام میگیرد و از این نظر فیلمبرداری فیلم نسبت به بغض پیشرفت دارد به این جهت که تمامی زوایایی که در بغض عجیب و غریب میدانستیم و ناسازگار با صحنه ها اینجا اصلاح شدهاند.
اگر بخواهیم در باب تاثیرگذاری فیلم وارد شویم یقینا باید به تاثیر پذیری درمیشیان از کاروای (فیلمساز برجسته هنگ کنگی صاحب آثاری همچون ۲۰۴۶، در حال وهوای عشق و چانگ کینگ اکسپرس) هم اشاره کنیم. فیلم چه در کارگردانی چه در داستان بیشباهت به آثار این کارگردان نیست. برتری تعداد نماهای کلوز آپ و مدیوم به لانگ شات یکی از دلایل صحت این ادعاست. محیطهای بستهای که مانند پاساژ و خانه مجردی که محل رفت و آمد شخصیتهاست نیز شباهت دیگری به بسیاری از آثار کاروای علیالخصوص چانگ کینگ اکسپرس و بازارچه و خانه سرگرد آن فیلم است. دوربین نیز که بیش از هر چیز حداقل برای نگارنده یادآور دوربین کریستوفر دویل در چانگ کینگ اکسپرس است.
عشق شورانگیز دو شخصیت اصلی نیز بیشباهت به عشق های فیلم های کاروای نیست. عشقهایی پر از شور و هیجان که در دیالوگها و میزانسنها به رخمان کشیده میشود. عشقهایی که غالبا نیز سرانجامشان به هم نرسیدن است. به قدری عشق دو شخصیت اصلی در عصبانی نیستم باورپذیر است که ناخودآگاه آن رابطه فرازمینی زن و مرد در حال و هوای عشق و آن عشقبازی شورانگیز پسر ژاپنی و اندروید را در ۲۰۴۶ به یاد میآورد. دو جوان را داریم که چند سال است به پای هم ایستادهاند، به خاطر هم منتظر ماندهاند، به هم ابراز محبت میکنند و وقتی یکیشان داد میزند دیگری رویش را بر میگرداند و بیصدا گریه میکند. شورانگیزی این عشق نه تنها به فیلم بلکه به مخاطب و جامعه ما نیز میتواند زندگی ببخشد.
شورانگیزی این عشق عنصری است که حضور مواردی کلیشههای در فیلم از قبیل پدر زن پولداری که مانع ازدواج است را نیز تحت شعاع قرار بدهد و بدینسان با تماشای فیلم ما خود را با فیلم کلیشهای مواجه نمیبینیم. البته شخصیتپردازی خاص پسر نیز مانعی دیگری بر سر این راه است. پسری که با آرمانها و ایدهآلهایش زندگی میکند. آرمانها و ایده آلهایی که باعث اخراج او از دانشگاه شدهاند و همین آرمانها به او اجازه نمیدهند دزدی کند یا اینکه معشوقش را رها کند. او یک جوان تیپیک فیلمهای این سالهای سینمای که در مواجهه با مشکلاتی همچون بیکاری و غیره دست به دزدی یا خرده دزدی بزند نیست. او فردی دارای تفکر است که برایش هدف وسیله را توجیه نمیکند. البته درباره فیلمنامه شاید بتوان این خرده را به درمیشیان گرفت که حضور شخصیتهای همخانه نوید به غیر از بیان دغدغه کارگردان (که به خوبی نیز از پس انجام آنها بر میآید) چه ضرورت روایی دارد؟
فیلم برای به تصویر کشیدن ریتم سریع زندگی نویداز تدوین تند و متقاطع هایده صفی یاری بهره جسته است. تدوینی که علاوه بر نقش اصلیاش یعنی حفظ ریتم سریع فیلم تا انتها که به نوعی ریتم زندگی نوید است که هر لحظه دارد فرصتهایش را برای رسیدن به ستاره از دست میدهد در رساندن احوال و دورنیات شخصیت نوید هم موثر است. خشونتی که در وجود اوست و سعی در سرکوبش دارد با کاتهای متعددی که همراه با تکرار کلمه عصبانی نیستم است به تصویر کشیده شده است. یک نمونه دیگر از زیباییهای کار صفی یاری در همان بازسازی صحنه معروف مرثیهای بر یک رویا است.
بازی نوید محمدزاده به راستی تحسینبرانگیز است. او این شخصیت را که سنخیتهایی با خودش (از جمله کرد نژاد بودن) را دارد به خوبی درک کرده است و به خوبی هر چه تمام اجرا کرده است. دو شاخصه اصلی بازی او هم یکی میمیک است که به خوبی با حرکات چشم موفق به رساندن احساسش علیالخصوص خشونتش میشود. نحوه صحبت کردن او نیز که در حین صحبت با ستاره آرام است، در هنگام عصبانیت و یا ناتوانی از ادای حرفهایش حالتی بریده بریده به خود میگیرد که این خودش حاکی از تسلط او بر شخصیت است. انتخاب او نیز برای این نقش یک تصمیم درست از سوی درمیشیان بوده است زیرا که چهره اش ظرفیت لازم برای ایفای نقشی که با این حجم از تنش را دارد.
در کلیت عصبانی نیستم به عنوان دومین تجربه فیلمسازی درمیشیان یک فیلم بسیار خوب به کارنامه او میافزاید. فیلمی که آینهای تمام قد از وضعیت بخشی از قشر جوان سرزمین ما است که در میان انبوهی از مشکلات هنوز معتقد هستند که «زندگی باید کرد» و بر سر این اعتقاد خودشان ایستادهاند. آدمهایی ۲۰ سالهای که از ۶ سال دیگرشان یعنی وقتی هم سن نوید هستند خبر ندارند و نویدهای ۲۶ ساله ای که خیلی فرصتهایشان را از دست دادهاند اما هیچکدامشان نمیخواهند رسم خوب زیستن را از یاد ببرند؛ حتی اگر جامعه نسبت به گذشته بیاعتنا، نسبت به حال بیمسئولیت و نسبت به آینده ناامید مسیر متفاوتی را برود.