بر خلاف نظر برخی از منتقدان كه «وقتی همه خوابيم» را سطحی، ضعيف و تنها يك انتقامجويی شخصی میدانند سطحینگری مربوط به كسانی است كه اين فيلم را نه به عنوان اثری مستقل بلكه با عينك لبه پرتگاه نگاه میكنند.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
به فيلم جديد بيضايی از دو منظر میتوان نگريست. به عنوان متنی مستقل يا از ديدی بيرونی و فرامتنی كه مصداق آن يادداشتهای فراوانی (نه نقد) است كه بيشتر از سوی منتقدان جوانی مطرح میشد كه بعضا در همان ايام جشنواره چندين بار در روزنامهها يا ويژهنامههای مختلف، فيلمساز (نه فيلم) را با طرح بحثهای حاشيهای و تكراری مورد تخريب (نه نقد) قرار میدادند. اين منتقدان جوان كه شايد بعضا سالهای عمرشان به تعداد تأليفات بيضايی هم نرسد با طرح بحثهای حاشيهای و كليشهای ازقبيل: اين فيلم نتيجه كينه و نفرت بيضايی دربرابر مسببان ساخته نشدن فيلم قبلیاش است وشباهتهای برخی شخصيتهای فيلم با ما به ازای واقعی آنها در«لبه پرتگاه» و... به حملاتی عليه او میپرداختند كه بیمنطق و اشتباه بودن آنها شايد برای سادهترين علاقمندان سينما هم آشكار بود چون: ۱- كينه آنی به واكنش آنی منجر میشود نه عملی دراز مدت مثل فيلمسازی. بعلاوه آدم عادی ممكن است كينهای را حتی سالها هم در دل خود نگهدارد اما شخصی در سن و سال و با جايگاه و اعتبار فرهنگی و اجتماعی بيضايی به لحاظ عقلی بعيد است كينهای را اين همه مدت در دل نگهدارد و حتی هزينه گزافی را بصورت شخصی صرف انتقامگيری كند كه ممكن است منجر به زيان مالی بزرگی هم برای او شود؟ ۲- اين داستان اصلا ۱۳ سال پيش به مناسبت ۱۰۰ سالگی سينما در مجله فيلم چاپ شده بود؟ آيا آن موقع هم اعتباريان و لبه پرتگاهی وجود داشت كه اين فيلم پاسخی به آن باشد؟ ۳- صرفنظر از اين كه نيت بيضايی چه بوده واقعيتهايی كه او در اين فيلم مطرح كرده حتی با در نظر گرفتن شباهتهای بسيار نزديك برخی شخصيتها با آدمهای واقعی مگر فقط مخصوص او و فيلم لبه پرتگاه است؟ اين حقايق درباره ديگر فيلمهای ايرانی (چه پيش از انقلاب و چه اكنون) وجود نداشته و ندارد؟
پس بر خلاف نظر برخی از منتقدان كه «وقتی همه خوابيم» را سطحی، ضعيف و تنها يك انتقامجويی شخصی میدانند سطحینگری مربوط به كسانی است كه اين فيلم را نه به عنوان اثری مستقل بلكه با عينك لبه پرتگاه نگاه میكنند.
اما در نگاهی ژرفتر به خود فيلم بدون هيچ ذهنيت قبلی يكی از مضامين محوری فيلم را میتوان قضاوت اشتباه دانست و اين كه حقيقت هميشه آن چيزی نيست كه در نگاه اول به نظر میرسد. اين مفهوم از همان ابتدا خودش را نشان میدهد. وقتی پس از حدود ۴۰ دقيقه از آغاز فيلم میفهميم آنچه تا الآن میديديم فيلم بوده نه واقعيت. وقتی میبينيم شايان شبرخ بازيگر ناتوانی كه به ناحق جای كس ديگری را غصب كرده و به ظاهر بدمن فيلم است وقتی پرند پايا را هم از فيلم بيرون میاندازند به او میگويد: «ازاين اتفاق خوشحال نيستم. من دخالتی نداشتم.»، دستيار نيرم نيستانی كارگردانی را كه بجای او میآورند معرفی میكند يا نيرم نيستانی كه هنرمندی آرمانگرا به نظر میرسد در برابر هر فشاری خم میشود وهر تحقيری را میپذيرد تا جايی كه نهايتا او را از فيلم همچون دستمال كاغذی استفاده شدهای دور میاندازند. همانطور كه با مانی اورنگ و پرند پايا هم چنين میكنند وبدون هيچ مبارزهای برای ماندن يا دست كم پاسخ به اخبار دروغين مطبوعات راحت كنار میروند و سكوت میكنند.
«وقتی همه خوابيم» از زوال فرهنگ، اخلاق و ارزشهای انسانی و اجتماعی ما و از به ابتذال كشيده شدن مفاهيمی چون: انسانيت، وجدان و صداقت سخن میگويد. اما كسی را مقصر نشان نمیدهد حتی اشتهاريان. اگر به اين فكر كنيم كه آيا سرمايهگذاری در سينما امنيت و بازدهی كافی را دارد؟ آيا كپی رايت در كشور ما رعايت میشود؟ آيا حق پخشهای ويديويی و تلويزيونی از سطح مناسبی برخوردار است؟ آيا سالن سينما به اندازه كافی داريم تا سرمايهگذار از سود معقولی (متناسب با عرصه فرهنگ نه تجارت و برج سازی) بهره ببرد و به فكر استفاده از فرمولهای امتحان پس داده فيلمفارسی برای تضمين سود فيلم (سرمايهگذاریاش) نباشد؟ پس آيا اشتهاريان نوعی (يا هر سرمايهگذار ديگری) به نوعی مجبور به آوردن افرادی نظير: شايان شبرخ و خاطره مقبول به عنوان ستارههای خوش چهره و گيشهپسند سینمای امروز (به جای بازيگران هنرمند و توانای تئاتری) و تبديل پايان تلخ آن فيلم به پايان خوش فيلمفارسی نيست؟ اگر امثال اشتهاريان، فيلمفارسی میسازند يا اصلا وارد عرصهای به نام فرهنگ میشود كه نه با آن آشنايی دارند و نه جای آنهاست آيا خودش مقصر است يا شرايط و ساختار پيچيده جامعهای كه باعث میشود هيچكس جای خودش نباشد؟ حتی خود بيضايی هم در گفتگويی كه با ويژهنامه «خبر» در ايام جشنواره داشت گفته بود: «من در به نتيجه نرسيدن لبه پرتگاه تهيهكننده را صد در صد گناهكار نمیدانم بخشی از مشكلات به او بر میگردد اما بخش مهمی از مشكل به چيزی برمیگردد كه متأسفانه نمیشود اسمش را برد» (۱۵ بهمن صفحه ۴) اين قضاوتهای عجولانه بازتابی از واقعيتهای جامعه ماست كه همه درگيرش هستيم و به نوعی عادت فرهنگی تاريخی در زندگی ما تبديل شده است.
يكی از قديمیترين تعاريف عدالت «هرچيزی را در جای خود قرار دادن» است. اگر «وقتی همه خوابيم» به نمايش بخشی از ظلمهايی میپردازد كه در بخشی از جامعه هنری ما وجود دارد مقصر امثال اشتهاريانها هستند يا ساختار اجتماعیای كه باعث میشود هيچكس در جای خود نباشد؟ اين زيرآبزدنها، حقكشیها، تملقگويیها، فريبكاریها و.... واقعيتهای جامعه ما هستند اما بيضايی در كدام بخش جامعه جز سينما میتوانست آن را نشان دهد كه فيلمش توقيف نشود يا مشكل پيدا نكند؟ در «سگكشی» كه سياهیها و پلشتیهای بخشهايی از جامعه را نشان داد نتيجهاش 8 سال فيلم نساختن شد. پس آيا او میتوانست همين حرفها را در فضای ديگری غير از سينما نشان مطرح كند؟ حتی در خود سينما هم آيا بيضايی میتوانست به چيزی جز بخش خصوصی بپردازد؟ مثلا آيا میتوانست از فيلمهايی سخن بگويد كه با بودجههای كلان دولتی ساخته و در گيشه با شكست فاحش مواجه میشود؟
شايد او هم ترجيح میداد فيلمنامههای ديگری مثل: «طومار شيخ شرزين» يا «ديباچه نوين شاهنامه» را بسازد اما وقتی شرايط مهيا نيست بايد چه كند؟ بيضايی پس از «مسافران» (۱۳۷۰) تا امروز فقط دو فيلم ساخته است. آيا باز هم بايد به انتظار آينده نامعلومی میماند تا بتواند اين فيلمنامهها را بسازد؟ به اين جمله او دقت كنيد: «مجوز را بگيريد، سرمايه با من» وقتی به تنها كاری كه مجوز میدهند همين است چه بايد بكند؟ باز هم صبر كند و فيلم نسازد تا بگويند كم كاری او يك جور ژست است و به توهم توطئه مبتلا شده است.
«وقتی همه خوابيم» همچون ديگر آثار بيضايی به هويت انسان معاصر میپردازد و بهانهای برای نمايش واقعيتهای تلختری درسطح جامعه است همچون: تأثير مخرب سودجويی بر فرهنگ وهنر، دورويی آدمها، دروغگويی، آسيبپذيری زنان، رشد ابتذال و...
و نهايتا «وقتی همه خوابيم» از اين سخن میگويد كه به قول پرند پايا وقتی (مثل: او، مانی اورنگ و نيرم نيستانی) از حقوقت حرف نزنی روزی میرسد كه بايد از موجوديتت دفاع كنی.