«زادبوم» میخواهد از هم گسستگی یک خانواده را روایت کند اما لحن فیلم و زاویههای پرداختی آن متقاعدکننده نمیباشد. چرا؟
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
هدف از اکران فیلمهای توقیفشده چیست؟ آیا این کار برای دولت فعلی افتخار محسوب میشود؟ بعضی از این فیلمهای توقیفشده که اساسا دلیل توقیف بودنشان هم مشخص نیست یک اثر تاریخ مصرف گذشتهاند که برچسب توقیف روی آنها خورده است که وقتی اکران عمومی میشوند تماشاگر فکر میکند قرار است با چه اثر جنجالبرانگیز روبرو شود اما تماشاگر نمیداند که توقیفشدن فیلمها یک نوع سلیقه از سوی مسئولین است در این چند وقت اخیر چند فیلم توقیفی به نمایش عمومی درآمده که نتوانستند مخاطبپسند باشند و حتی نتوانستند فروش قابلملاحظهیی داشته باشند. اکثر این فیلمهای توقیفی که بعد از چند سال اکران میشوند آنقدر ضعیف و نارس هستند که خود فیلمساز هم رغبتی به دیدنش ندارد. به طور مثال «زادبودم» در سال ۸۷ توسط ابوالحسن داوودی ساخته شده و بعد از هشت سال رفع توقیف شده است. داوودی بعد از این فیلم «رخ دیوانه» را ساخته که از همه لحاظ با استقبال مخاطبان و بعضی از منتقدان مواجه شد، اما در این برههی زمانی تماشاگر انتظار همچین فیلمی مثل «زادبوم» را از داوودی ندارد؛ هنر عرصهی پیشرفت است هر اثری زمان خودش باید دیده شود. نمایش دادن یک فیلم بعد از یک فیلم موفق و پرفروش چندان با سیستم هنری منطبق نیست. اگر «زادبوم» در سال ۸۷ اکران میشد شاید با استقبال خوبی هم مواجه میشد اما اکران این فیلم بعد از هشت فقط مخاطب را از سینما رفتن دلسرد میکند. «زادبوم» یک اثر ضعیف و بیهدفست که به هیچ وجه قواعد سینمایی در آن رعایت نشده و فیلمساز سعی کرده با المانهای نخنما شده و سطحی فیلمی دربارهی وجود خانواده بسازد اما بستر لازم برای روایت این موضوع در فیلم دیده نمیشود زیرا «زادبوم» دچار چندپارگی مضمونی شده و نمیتواند تمرکز لازم را روی موضوع اصلی اعمال کند. تاکید بیمنطق فیلمساز به نوع روایت و چیدمان موقعیتها، «زادبوم» را بیهدف کرده است. اگر این فیلم در قالب یک مینیسریال ساخته میشد، شاید داوودی میتوانست بسط اساسی برای پرداخت به تمامی زوایای داستانی را پیدا کند. اما وقتی قرار است این داستان برای سینما ساخته شود، آن هم در مدت زمان محدود چرا ابعاد قصه بیمنطق گسترده می شود؟ «زادبوم» میخواهد از هم گسستگی یک خانواده را روایت کند اما لحن فیلم و زاویههای پرداختی آن متقاعدکننده نمیباشد. چرا؟ قصه پایه و اساس منطقی به تماشاگر ارائه نمیکند. «زادبوم» با اشارههای سطحی میخواهد چارچوب فیلم را شکل بدهد آن هم به طور کلیشهای، از هم دور بودن یک خانواده ربط منطقی به سیاستبازیهای پدر خانواده ندارد به غیر از این که فیلمساز بخواهد بگوید سیاستمدار آرمانخواهی مثل بیژن امیری که در زمان جنگ رزمنده بوده حالا به دلیل دستیابی به قدرت بیشتر دخترش را به عقد یک آقازاده درآورده. این اشارات نمیتوانند قانعکننده باشند. «زادبوم» با این مختصات ساختاری در قاب سینما دچار آسیب شده زیرا که زوایای پرداختی فیلمساز آنقدر گسترده است که نمیتواند به طور واضح به آنها بپردازد. تحقیق مریم بر روی بازگشت لاکپشتها در سواحل قشم از سوی دیگر رویارویی امیرعلی با آن دختر آلمانی و بوجود آمدن عشق میان آنها و طلاق سارا از مهدی در دوبی، پرت وپلا گفتنهای پدربزرگ در آلمان هرکدام خردهروایتهایی هستند که در سطح ماندند چرا که فیلمساز نتوانسته برای ایجاد این رابطهها دلیل منطقی به تماشاگر ارائه کند. اگر فیلم را یک بار دیگر به یاد بیاورید درک خواهید کرد که «زادبوم» برای ایجاد خط داستانی و ایجاد ربط در میان کاراکترها درجا میزند، به طوری که فیلمساز نمیگذارد تماشاگر با سکانس ارتباط برقرار کند. سکانسها منطق دراماتیکشان را از دست میدهند. کاتها باعث عدم تمرکز تماشاگر میشود تا دقیقهی چهل هیچ ربط منطقی میان کاراکتر و کارهایشان دیده نمیشود. رابطهها مجهول است و تماشاگر باید منتظر بماند تا یک اتفاقی رخ دهد. فیلم دیر راه میافتد و ریتم داستان کند و البته جهشیست. روایت چندمنظوره و بینتیجه است. موضوع محتوایی فیلم در خرده جزئیات بیثمر گم شده است. از هم دور بودن خانواده موضوع اصلی فیلم است. داوودی هم توانسته به این موضوع اشاره کند. «زادبوم» به هدف نهایی رسیده است. اما ساختار درام در مضمون و فرم، راه رسیدن به این نتیجه را مخدوش کرده است. به طوری که فیلمساز میتوانست فارغ از شاخ و برگ اضافی از راههای دیگر به موضوع اصلی برسد.
اما نوع روایت و رسیدگی به روایتها از زوایای مختلف، زبان فیلم را الکن کرده است. هر کدام از زوایای فیلم به تنهایی میتوانند یک قصهی کامل باشند. اما داوودی نتوانسته به طور منسجم و با پردازشی قانعکننده به کاراکترهایش برسد. پدربزرگ (سرهنگ) را میشود از فیلم حذف کرد، هیچ اتفاقی برای فیلم نمیافتد. درد و دل کردن پدربزرگ با یک آشپز آلمانی چه پیشبردی برای فیلم محسوب میشود؟ آیا این نیست که داوودی میخواهد بگوید یک سرهنگ دوران شاه به وضعی رسیده است که در آلمان چمنزنی میکند؟ این شعار یا کلیشه محسوب نمیشود ؟ اگر پدربزرگ در فیلم نبود داوودی میتوانست بیشتر روی موضوع اصلی تمرکز کند. اما در شرایط فعلی فیلم رابطهها شکل نمیگیرند به طور مثال نوهی پرفسور اشنایدر چطوری عاشق امیرعلی میشود؟ آیا او به دلیل نتیجهی تحقیق پدربزرگش و بازگشت لاکپشت پلاکدار عاشق امیرعلی میشود؟ آیا بازگشت لاکپشتها به محل تولدشان و تخمگذاریشان نشانهی وحدت خانوادگی محسوب میشود؟ که فیلمساز از این موضوع علمی به برداشت ملودراماتیک رسیده است؟ «زادبوم» فاقد بستر اصولی و ساختاری در ایجاد شکلگیری یک قصهست. روایتهای مجزا که بهم وصل میشوند به پیشبرد و هدف درام کمکی نمیکنند. شلختگی در مضمون باعث شده فیلم از خط اصلیاش خارج شود و گاهی لحن روایت تماشاگر را گمراه میکند. از سوی دیگر کاراکترها به شخصیت نرسیدهاند. انگار فیلمساز وقت نکرده به شخصیتهایش بپردازد. کاراکترها با دیالوگ همدیگر را معرفی میکنند. همین مسئله باعث شده بازی بازیگران عمق پیدا نکند. وقتی کاراکترهای یک فیلم به شخصیت نرسند و ارتباط میان کاراکترها ضعیف باشد نمیشود به سرانجام رسیدنِ یک فیلم امید داشت. در سکانسهای آخر دیالوگهای امیرعلی به بیژن و دیالوگهای سارا به مریم را به یاد بیاورید. یک عقدهگشایی دیالوگی که باعث گرهافکنی هم میشود. سارا به دلیل خیانتهای شوهرش از دوبی به ایران میآید که بچهاش را بندازد اما با چند حرف نخنماشدهی مادرش قانع میشود که بچه را باید نگه دارد یا امیرعلی داخل ماشین با پدرش دربارهی گذشته بحث میکند اما تا به ساحل میرسد دست به خاک میزند و میفهمد خاک سرد است و بعد با پدر همکاری میکند تا خاک گرم شود و لاکپشتها از تخم خارج شوند. این گرهافکنی سینمایی نیست زیرا گرهیی در کار نبوده که نیاز به گرهافکنی باشد. «زادبوم» قصهیی با آدمهای خنثی ومنفعل دارد که فقط باید در آخر فیلم بهم برسند.
نگارنده بعد از تماشای «زادبوم» ساعتها به این فکر میکرد که چرا باید این فیلم هشت سال توقیف باشد؟ مگر «زادبوم» چه حرفی میزند که مسئولین دولت وقت این فیلم را توقیف کردند؟