آنچه که از کاغذ به تصویر رسیده است توانسته با فرم خاص به یک اثر سینمایی تبدیل شود که مسلما فراتر از یک فیلم اولیست.
«تابستان داغ» اولین اثر سینمایی ابراهیم ایرجزاد به چند دلیل فیلم موفقیست که توانسته در قالب یک قصهی ملودرام موقعیتآفرینی کند. موقعیتهایی که در بافت قصه جا گرفته است. از آنجایی که قصه مولفه اصلی در ساختار یک فیلم محسوب میشود، «تابستان داغ» با توانایی خاصی از این مولفه بهرهگیری کرده است به طوری که ایرجزاد در قدم اول فیلمسازیاش با یک داستان منسجم به سینما آمده. ایرجزاد با ترکیب و چیدمان رخدادها در کنار هم کوشیده تا یک فیلم درگیرکننده خلق کند؛ «تابستان داغ» به جهت خط روایی و اصول ساختاری به یک اثر خاص تبدیل شده. اثری که اگر ایرجزاد در به تصویر درآوردن آن کوتاهی میکرد این فیلم یک اثر سیاه بیسروشکل میشد. اما المانهای ساختاری در فیلمنامه کشش لازم را برای داستانگویی دارد و به هیچ وجه این اثر به سیاهی نمیرسد. شاید «تابستان داغ» به لحاظ داستان و بحرانهایش تلخ به نظر برسد اما به سیاهی مطلق نمیرسد. «تابستان داغ» با سبک و سیاقی که در پیش میگیرد توانسته یک فیلم داستانگو باشد.
شاید بعد از دیدن «تابستان داغ» فکر کنید که این اثر به فیلمهای اصغر فرهادی شباهت دارد چرا که استفاده از چند مولفهی سینمای فرهادی در این فیلم دیده میشود اما این ضعف محسوب نمیشود چرا که این مولفهها از جامعه نشات میگیرد و نمیشود این المانهای ساختاری را مختص اصغر فرهادی دانست. اتفاق، ایجاد بحران (گره افکنی)، تعلیق، پنهانکاری، دروغ (گرهگشایی) به طور مطلق برای سینمای فرهادی نیستند زیرا که از این عناصر میشود بهرهگیریهای دیگری هم کرد. فیلم هایی بودند که خط رواییشان با این عناصر شکل گرفته و اساسا قصدشان تقلید از سینمای فرهادی بوده اما «تابستان داغ» در بستر یک داستان ملودراماتیک به بحرانی میپردازد که ابعاد مختصاتی آن به شدت اجتماعیست و نمیشود آن را با فیلمهای فرهادی قیاس کرد. ایرجزاد با استفاده از طرح یک بحران به پیچیدگیهای اجتماعی آن رسیده و اساسا داستان موقعیت زندگی دو خانواده را به طور موازی روایت میکند، اما ایرجزاد در روایت داستانش خطکشی اجتماعی اعمال نکرده است زیرا که قصد آن نشاندادن یک بحران اجتماعی و پیچیدگیهای آن بوده. فیلمساز با هوشمندی توانسته نگرش روشنفکرانهی طبقاتی را از فیلم حذف کند. همین نگرش باعث منطقی بودن اتفاقات و رخدادهای بهم پیوسته شده است و فیلمساز سعی کرده بیطرف باشد و در نشان دادن زندگی ایمان و سارا، فرهاد و نسرین مساوات را رعایت میکند، به خرده اتفاقات نمیپردازد، به داستان شاخه و برگ اضافه نمیکند تمامی عناصر در شکلگیری فیلم در یک هدف مشخص به جلو میروند به همین دلیل است که تماشاگر با فیلم همذاتپندار میشود. ایرجزاد علاقهی تماشاگر را درک کرده و به همین دلیل در داستانپردازی و شکلگیری آن تمرکز لازم را لحاظ کرده است. «تابستان داغ» با یک هدف مشخص جلو میرود و با یک رویکرد انسانی اوج میگیرد اما استفاده درست از عنصر غافلگیری باعث ارتباط بیشتر میان تماشاگر با جهان اثر میشود. غافلگیری و اتفاق از پیش تعییننشده باعث حرکت چرخهی درام میشود اما فیلم از مسیر و هدف اصلیاش خارج نمیشود چرا که اساس و پایهی ساختاری «تابستان داغ» با اتفاق گره خورده است و این گرهافکنی با اصول ساختاری اثر منطبق است. این غافلگیری که در «تابستان داغ» با آن مواجه میشویم غیرقابل حدس میباشد. از آنجایی که مخاطب در فیلمهای این چنینی دنبال یک اتفاق و اوج است اما این غافلگیری و ایجاد اتفاق را نمیشود پیشبینی کرد. سقوط پرهام در راستای یک جهش و اتفاق صورت میگیرد و از آن سکانس به بعد فیلم در قالب خودش جا میگیرد و فیلمساز بعد از اصول ساختاری و معرفی جهان فیلم و شخصیتهایش به غافلگیری و بحرانهای بعد از آن میپردازد که مهمترین بخش فیلم است. ایرجزاد برای ایجاد این حادثه و اتقاقات بعدیاش بیش از حد زمینهچینی نمیکند جز همان اصول اولیه و ساختاری جهان فیلم؛ فیلمساز این اتفاق را با چیدمان منطقی ایجاد میکند. سارا، پرهام را به خانهی نسرین میبرد اما به دلیل باز بودن شیر آب حمام فکر میکند نسرین در خانه حضور دارد پس پرهام را به هانیه تحویل میدهد و میرود. کمی به عقبتر برویم نسرین پول موتور را به برادرش نمیدهد به دلیل خطر ناک بودن این وسیلهی نقلیه اما ناصر موتور را میخرد و درست همان شب تصادف میکند و نسرین مجبور میشود هانیه را در خانه تنها بگذارد و به بیمارستان برود. ترس هانیه از مهری خانم شکستن کاسه سوپ و شستن روفرشی در حمام و صدای آب بستر مناسبی در ایجاد یک اتفاق است که منطقی به نظر میرسد. نگاه ایرجزاد به این بحران انسانیست. نسرین برای درآمد بیشتر قبول میکند تا از پرهام مواظبت کند اما بعد از اتفاق نسرین تصمیم میگیرد تا حقیقت را به پدر و مادر پرهام بگوید. فرهاد نمیخواهد نسرین حقیقت را بگوید زیرا برای آیندهی هانیه نگران است. دختر شش سالهیی که نمیتواند این حادثه را درک کند و در بهت و ناباوری در سکوت به سر میبرد. ایرجزاد پایانبندی فیلمش را درست انتخاب میکند. پایانی که بسته میشود حقیقتی که توسط نسرین گفته میشود. پایان «تابستان داغ» به هیچ وجه تلخ نمیباشد. سارا باردار است. بارداری سارا نمادی از امید است به همین دلیل ایمان از شکایت کردن صرفنظر میکند و آن کاغذ را در باد رها میکند. نسرین و فرهاد و ناصر برای همیشه از آن خانه میروند که هانیه دچار کابوس و روانپریشی نشود. ایرجزاد به درستی گرهگشایی اخلاقی میکند فارغ از آن که بخواهد به تماشاگر درس اخلاق بدهد.
اما «تابستان داغ» فارغ از موضوعات مختلف و پیچیدگیهای خاص به هدف نهاییاش رسیده است. فیلمی که میخواهد در زمان محدود قصهسرایی کند. قصهیی با یک بستر مشخص با پرداخت سینمایی. آنچه که از کاغذ به تصویر رسیده است توانسته با فرم خاص به یک اثر سینمایی تبدیل شود که مسلما فراتر از یک فیلم اولیست. زمانی که یک فیلمنامه استاندارد همراه با چفت و بستهای دراماتیک خلق شود فرم هم میتواند به جذابیت اثر کمک کند.
در «تابستان داغ» فرم از محتوا درآمده و این ویژگی یک فیلم موفق است. وقتی انسجام و منطق در فیلمنامه رعایت شود، فرم هم کمک بسزایی به محتوای اثر میکند. فیلمبرداری هومن بهمنش از نکات مهم این فیلم محسوب میشود. رنگ و لعاب قابها، کادرهای متوازن همراه با حرکت نرم و آهسته دوربین که فضای اثر را تا حدودی وهم آلود کرده است. حرکت دوربین در بعضی از نماها مثل تنها نشستن پرهام در آشپزخانهی بیمارستان، حضور هانیه و پرهام در شب روی پشتبام، سکانس دعوای ایمان و سارا و خیره شدن سارا به هانیه؛ قابهای خیرهکنندهیی پدید آمده که با وهمی عجیب منطبق شده است. این میزانسنها طوری ترسیم شده است که حتی در روز هم وقتی نسرین جنازهی پرهام را میبیند به تماشاگر شوک وارد میشود. قبلتر از آن حتی در سکانس سقوط پرهام هم این شوک وجود دارد؛ مطمئنا میزانسنهای ایرجزاد با دکوپاژ به مرحلهی فیلمبرداری رسیده است. وقتی فیلمبردار میزانسن و قالب فیلمنامه را درک کند میتواند با قابها و حرکات ظریف دوربین فضاسازی کند یا موقعیتها را طوری به تصویر درآورد که تماشاگر با تکتک نماها همراه باشد؛ موسیقی در نماها تاثیر بسزایی دارد شاید اصلا صدای موسیقی در بعضی از سکانسها شنیده نشود اما این ملودیها در نماها تاثیر بسزایی دارد. حامد ثابت توانسته در این اثر طوری از موسیقی استفاده کند که انگار این ملودیها هنگام نگارش فیلمنامه در گوش فیلمنامهنویس نواخته شده. اتصال نماها ربط منطقی اثر را باورپذیر کرده. تدوین به فیلم ریتم داده و به سکانسها منطق بخشیده است. انتخاب بازیگر یکی دیگر از آن دلیلهای مهم «تابستان داغ» است. پریناز ایزدیار جدا از نقشهای قبلیاش در شخصیت نسرین به درستی ایفای نقش میکند. او به دلیل جایگاه اجتماعیاش با سمیهی «ابد و یک روز» در «تابستان داغ» رویهی دیگری را پیش میگیرد. این بار یک مادر است و با شوهرش مشکل دارد. یک انسان است که احساس مسئوولیت میکند. صابر ابر یا علی مصفا چنانچه قالب نقش را پذیرفتهاند و توانستهاند به درستی ایفای نقش کنند اما در بعضی از مواقع لحن بازیشان تکرار نقشهای گذشتهشان میشود که البته این ضعف محسوب نمیشود. چارچوب فیلمنامه به قدری قوی متقاعدکننده است که مصفا و ابر توانستهاند به درک شخصیت برسند.
ابراهیم ایرجزاد فیلمساز خوشذوق در اولین فیلم سینماییاش راه درستی را انتخاب کرده. او درک کرده که با قصهسرایی منطقی میشود فیلمنامهیی خلق کرد که تماشاگر را درگیر کند. او بیدلیل ابعاد فیلمنامهاش را گسترش نمیدهد به همین دلیل «تابستان داغ» با پرداخت و پردازش صحیح با چارچوبهای ساختاری محکم بیادعا با فرم قابلتوجهش برای تماشاگرش جذابیت دارد. ایرجزاد با یک فیلمنامه استاندارد به کارگردانی انسجامیافته رسیده. میزانسنهای دقیق و بینقص فرم را از دل محتوا بیرون کشیده است. ایرجزاد در ساخت اولین فیلم سینماییاش دچار ذوقزدگی بیهوده نشده و سعی کرده به آن هدف نهایی برسد که رسیده است. «تابستان داغ» فیلم خوشساخت و داستان درگیرکنندهیی دارد که تماشاگر از دیدن آن لذت میبرد. «تابستان داغ» به معنای واقعی فیلم سینماست. این فیلم را باید در سینما دید زیرا که ابعاد و اندازهی قابها با محتوا منطبق شده است از همین جهت دیدن این فیلم در تاریکی سالن سینما لذت برانگیزتراست.