رامبد جوان در تجربهیی جدید در سینمای ایران توانسته با فرم بازی کند و توانسته به آن دنیای ذهنی و خیالی نزدیک شود. دنیایی عجیب و وهمآلود که تماشاگر را برای دیدن دوبارهی فیلم ترغیب میکند.
«نگار» فیلم جذابی است اما این جذابیت رابطهی تنگاتنگی با سلیقهی تماشاگر دارد. رامبد جوان در چهارمین فیلمش کوشیده تا در فضای تجربی قصهگویی کند. اساسا «نگار» با فرم شکل گرفته، فرمی که چندان عجیب و غریب نیست و جوان توانسته با بسترسازی مناسب قصهگویی کند. از آنجایی که این قصه از دل فرم بیرون میآید، امکان دارد سلیقهی تماشاگر عام نباشد به همین دلیل جوان با فضا و موقعیتسازی قصهاش را به تصویر کشیده است. قالب و چارچوب «نگار» با پیچیدگیهایی همراه است. فضای معماگونه و وهمآلود به جذابیت اثر افزوده است. اگر چه «نگار» فرمگراست، اما به هیچ وجه محتواگریز نمیباشد چرا که فرم باعث نظم در چیدمان قصه شده به همین دلیل تماشاگر با جزئیات فیلم میتواند ارتباط برقرار کند. «نگار» از جزئیات بهم پیوسته به نتیجهی نهایی میرسد. تماشاگر مشتاقست تا بداند فرامز ولیان چگونه به مرگ رسیده است. نگار پیش بینی پلیس در رابطه با مرگ پدرش را قبول ندارد و باور نمیکند که پدرش خودکشی کرده باشد. فضای فیلم میان خیال و واقعیت در تعلیق است و نگار در خیال پرسه میزند. گاهی نگار و پدرش دو روح میشوند در یک جسم و این نشانی از واقعیت و بحرانیست که فرامرز ولیان در آن قرار داشته. حالا نگار به دلیل نقد کردن چک پدرش با شریک فرامرز ولیان درگیر میشود. این آغاز مسیر داستان است و شروع فیلمی در فضای سیال ذهن و رخدادهای غیرخطی که با یک هدف منسجم مسیر درستی را طی میکند. مسیری که نگار نقش اساسی در آن دارد و قصه با چارچوبهای مشخص نگار را وارد مخمصهیی راز آلود میکند، لحن فیلم به خواب شباهت دارد. آدمی که میتواند در کالبدی دیگر قرار بگیرد و پرده از یک راز بردارد. فیلم «نگار» با همین لحن پیش میرود. با استفاده از لحن فرمیک به ابعاد قصه میپردازد و ابعاد قصه بیهدف گسترده نمیشود. «نگار» به عنوان دختر فرامرز ولیان میخواهد به چگونگی مرگ پدرش پی ببرد به همین جهت با بهتاش و رضا درگیر میشود. رخداد های ذهنی نگار با ذهن پدرش درگیر میشود و در خیالی عجیب چگونگی مرگ پدرش را میبیند. نگار به نوعی خواب گرد است که در خیال و واقعیت زندگی میکند. اتمسفر فضا دنیای عینی را به ذهنی گره زده است تا نگار پرده از راز مرگ پدرش بردارد.
«نگار» جز آن دسته از فیلمهاست که نباید آن را با منطق دراماتیک تطبیق داد. زیرا این فیلم به دلیل فرمالیستی بودن و نوع روایتش و ایجاد فضاپردازیاش به یک فیلم نسبتا هنری شباهت پیداکرده که شاید ضدجریان باشد این ضدجریان بودن و بیمنطق بودنش در بعضی از سکانسها به کلیت فیلم آسیب وارد نکرده، چرا که فیلم «نگار» به سبب داستانپردازی که دارد، توانسته با فرمگرایی به یک اثر خاص تبدیل شود. اثری که میتواند توجه تماشاگر عام و خاص را به خودش جلب کند. المان و عناصرهای فیلم به تماشاگر گوشزد میکند که «نگار» یک فیلم معمولی نیست. «نگار» فارغ از الگوها و پیشفرضهای پیشبینی شده در شکلی جدید به تصویر درآمده است. «نگار» نمیخواهد مثل فیلمهای دیگر از نقطهی A به B برسد. «نگار» با بسترسازی مناسب در قالبی خاص داستانگویی میکند. این فضاسازیها و ترکیبهای رخدادی ذهنی نگار است که به فیلم شکل میدهد. رفت و آمدهای ذهنی نگار درهم پیچیده شدن ذهن نگار و پدرش نشانهیی از قصهیی مدرن است که البته به مدرن یا لحن روشنفکرانه نمیرسد. به طور مثال «نگار» را مقایسه کنید با «اژدها وارد می شود»! همانطور که گفته شد «نگار» تنها در فرم خلاصه نمیشود، زیرا که این فیلم از زمان نوشتن فیلمنامه با همین اصول نوشته شده و نویسنده سعی کرده فیلمنامهی «نگار» را بر اساس چیدمان ذهنی به نگارش درآورد. از همین جهت «نگار» مانند «اژدها وارد میشود» پز روشنفکری نمیدهد و جوان از فرم استفادهی بصری کرده است تا بتواند به محتوایش بپردازد. ایجاد قصه و گرهافکنی منطقی نقش مهمی در موفقیت یک فیلم دارد، اما وقتی یک فیلمساز فیلمنامهاش را با رعایت اجزای ساختاری مینویسد در اجرا موفق هم است چرا که هنگام نوشتن فیلمنامه تکتک نماها با منطق فرمیک نوشته شده و در چنین فیلمهایی منطق در فرم ایجاد میشود و فرم کارکرد اساسی در ساختار نماها یا سکانسها دارد. اما فارغ از نگاه سانتیمانتالیسم در بوجودآوردن فرم، این مسئله در «نگار» رعایت شده. منطقی که به بافت ماجراجویانهی فیلم کمک بسزایی کرده است. جوان توانسته با ایجاد تعلیق نگار را در شرایطی قرار دهد که نمی داند در کالبد پدرش به سرمی برد یا خودش است، رهایی از خویش وارد شدن به دنیای ذهنی و سیال بودن در ذهن، نگار را به یک شخصیت ماورایی شبیه کرده است، شخصیتی که میتواند در همه جا حضور داشته باشد چهرهی حیرتزدهی نگار در بعضی از نماها این دنیای وهمآلود فیلم را واقعی جلوه داده است.
در فیلم «نگار» میزانسنها دکوپاژ شده و یکدست به نظر میرسند که مشخص است این دکوپاژ از نگارش فیلمنامه به اجرا تبدیل شده در شکلگیری داستانهای معماگونه اجزای قصه باید مانند یک پازل در کنار هم قرار بگیرند که در «نگار» اجزای قصه با فرمی مشخص در کنار هم چیده شده. فیلمبرداری بهرام بدخشانی فیلم را جلا داده است، به طوری که قابهای ساکن و حرکتهای دوربین اضافی و بیکارکرد نیستند و اساسا در بعضی از سکانسها با این که دوربین روی دست قرار دارد اما به تمرکز تماشاگر خدشه وارد نمیشود. تدوین بهرام دهقانی باعث تداوم ریتم در اتصال نماها شده است. اتصال نماها و حفظ ریتم در چنین فیلمهایی که محوریت ذهنی دارند سخت به نظر میرسد، اما بهرام دهقانی با کاتهای مناسب توانسته تاثیر نما را به تماشاگر انتقال بدهد. در سراسر فیلم یک کات یا اتصال بیمورد دیده نمیشود. بعد از تدوین موسیقی کریستف رضاعی به فضای فیلم عمق داده است. بازیگر در نمای کلوزآپ قرار دارد و ملودیهای متناسب با نما در پسزمینه به گوش میرسد. ملودیها طوری ساخته شدهاند که با حس نما یا سکانس منطبقاند. این فیلم یک نگار جواهریان خوب دارد که توانسته قالب شخصیت را درک کند. ترکیب صورت جواهریان در نماهای کلوزآپ با ترس و واهمهیی همراه است که نشانگر حالت درونی این شخصیت است. جواهریان در این فیلم فراتر از نقشهای دیگرش ظاهر شده چرا که فیلمنامهنویس با توجه به میزان پتانسیل این بازیگر شخصیت نگار را خلق کرده. اساسا زمانی که یک شخصیت از قبل برای یک بازیگر نوشته میشود در زمان اجرا بازیگر میتواند به بهترین شکل آن را ایفا کند. جواهریان در این فیلم با تمام اجزای بدنش بازی میکند حتی با چشمانش که در بعضی از نماها تنفر و نفرت در آن دیده میشود. این نقش برای نگار جواهریان در کارنامهی هنریاش یک شوک محسوب میشود. این شوک به سطح بازی جواهریان افزوده است. بقیه بازیگرها مثل فروتن، پسیانی و مانی حقیقی توانستهاند بازیهای مورد قبولی را ارائه کنند. فیلمنامهی منسجم و کارگردانی استاندارد اجزای ساختاری فیلم را اصولی میکند. این اصول حتی در نوع بازی بازیگران هم تاثیر میگذارد. رامبد جوان بعد از فیلمهایی مثل «اسپاگتی در هشت دقیقه» یا «ورود آقایان ممنوع» دست به تجربهیی زده است که اگر چه رگههایی از سینمای غرب در آن دیده میشود، اما «نگار» در جایگاه خود یک اثر تجربی با حال و هوای خاص محسوب میشود. «نگار» اثری جذاب و جسورانه و پر از جسارت است. آیا همچین فیلمی میتواند ساختهی رامبد جوان باشد؟ فیلمساز و برنامهسازی که قبل از این، فیلمهای کمدی ساخته است و در تلویزیون «خندوانه» میسازد، چگونه «نگار» را با این گونه فضاپردازی با این نگرش فرمالیستی ساخته است؟ رامبد جوان در تجربهیی جدید در سینمای ایران توانسته با فرم بازی کند و توانسته به آن دنیای ذهنی و خیالی نزدیک شود. دنیایی عجیب و وهمآلود که تماشاگر را برای دیدن دوبارهی فیلم ترغیب میکند.