در «روز واقعه» یک رابطه عاشقانه فردی به یک فرایند عاشقانه/ ادراکی اجتماعی پیوند زده میشود و با الگویی منطقالطیری و هفتخوانی، منزلهای مختلف این مسیر عارفانه مرور میشود تا در نهایت حماسه حسین، در جایگاهی عاشقانه مورد تحلیل قرار گیرد.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
در سینمای ایران چند فیلم در ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با نهضت امام حسین (ع) ساخته شده است؟ با یک یادآوری شتابزده عناوینی از قبیل «سفیر» (فریبرز صالح، ۱۳۶۱: درباره قیس بن مسهر، نماینده اعزامی امام به کوفه)، «دوله تو» (رحیم رحیمیپور، ۱۳۶۳، درباره اسارت نیروهای انقلابی به دست عناصر ضدانقلاب که شبیهسازیهایی بین آنها با همان قیس بن مسهر به عمل آمده بود)، «پرواز در شب» (رسول ملاقلیپور، ۱۳۶۵، که در آن بین نمادهای معروف عاشورا با جنگ تحمیلی شباهتها و پیوندهایی معنایی برقرار شده بود)، «پرستار شب» (محمدعلی نجفی، ۱۳۶۶ که بین رزمندگان جنگ، امام حسین، و حضرت عیسی شباهتهایی را جستوجو میکند)، «روز واقعه» (شهرام اسدی، ۱۳۷۳، درباره جوان نصرانی تازه مسلمانی که مکاشفهوار، روند نهضت عاشورا را دنبال میکند)، «به خاطر هانیه» (کیومرث پوراحمد، ۱۳۷۳، درباره نوجوانی که به قصد شفای خواهر بیمارش، سرسختانه آیینی بومی را در سوگواری امام حسین انجام میدهد)، «دخیل» (داریوش یاری، ۱۳۸۰، درباره فرهنگ شفا گرفتن از دستگاه عزاداری امام حسین)، «مصائب دوشیزه» (مسعود اطیابی، ۱۳۸۵، درباره بهبود یک مسیحی رنجور از برکت عزاداری سوگواران امام حسین)، «دستهای خالی» (ابوالقاسم طالبی، ۱۳۸۶، درباره شفا یافتن یک بیمار صعبالعلاج به مدد توسل یافتن رزمندهای جانباز از درگاه سیدالشهدا)، «عصر روز دهم» (مجتبی راعی، ۱۳۸۷، با روایت داستانی عاطفی در میانه فضای سوگوارانه حسینی در شهر کربلا)، «ترنج» (مجتبی راعی، ۱۳۹۱، درباره تأثیرپذیری یک هنرمند از فرهنگ عاشورا در خلق خلاقیتهای هنری و پالایش معرفتی زندگیاش)، «رستاخیز» (احمدرضا درویش، ۱۳۹۲، درباره روند قیام امام حسین و نهضت کربلا). البته فیلمهای دیگری هم هستند که از برخی نمودهای عاشورایی در بخشی از پیکرهشان استفادههایی کردهاند؛ مانند «سلطان»(مسعود کیمیایی) که شخصیت اصلی داستان قبل از روز مواجهه با افراد منفی قصه، در عزاداری امام حسین شرکت میکند و یا «مسافر ری» (داود میرباقری) که اگرچه درباره شخصیت عبدالعظیم حسنی است، آغاز داستانش با ارجاعی به مرقد امام حسین رقم میخورد.
احتمالا میتوان به فهرست بالا، برخی عناوین از قلم افتاده را افزود؛ اما سوال اصلی اینجا است که از بین این آثار، کدام یک در ذهن عموم مردم (و نه فهرست شماریهای منتقدان و سینمایینویسها) به عنوان اثری عاشورایی باقی مانده است؟ اگر از مردم کوچه و بازار بپرسید چه فیلمی را در ارتباط با امام حسین به یاد میآورند، چه پاسخی میشنوید؟ نیاز چندانی به تأمل نخواهد بود. فیلم «روز واقعه» تنها اثری است که در خاطره جمعی ما، به مثابه اثری عاشورایی تجلی دارد. این فیلم نیز جوهره اساسی خود را وامدار فیلمنامه درخشانش است؛ اثری از بهرام بیضایی.
حال سوال سوم مطرح میشود. چرا «روز واقعه» در بین فیلمهای عاشورایی سینمای ایران، بعد از این همه سال همچنان جلوهای یگانه و منحصر به فرد دارد؟ قاعدتا میتوان جواب را در ارجاع به تکنیکهای مناسب سینمایی در خلق درام و پرورش شخصیت و گسترش موقعیت و نگارش دیالوگ و هندسه روایت و... پیدا کرد که کاملا هم درست است. اما از دل این سوال، پرسش پنهانتری هم قابل استخراج است. چگونه است که از خیل این همه هنرمند ارزشی که خود را از سینه چاکان دستگاه امام حسین و رهروان نهضت عاشورا میدانند، اثری تشخص فراوان یافته است که مولفش نه تنها ادعایی در این زمینه ندارد، که حتی در فضای عقیدتی همان خودارزشی پندارها، به مثابه هنرمندی به دور از شعائر دینی و تقیدات آیینی معرفی میشود و فراتر از آن،گاه مورد طعنهایی قرار میگیرد که گویی جز با کیفرهای شدید و غلاظ جبران نمیشود؟
از مجموع این سوالها، میتوان به یک دغدغه بنیادین در آنچه به نام هنر دینی شهرت یافته است رسید: آیا برای خلق اثر هنری با موضوع و یا رویکرد و یا تأثیرات دینی، ادعای دینداری از لوازم کار است؟ سالها و بلکه دههها است که در جامعه ما، مرزی پررنگ بین هنرمندان ترسیم شده است که بر مبنای میزان تظاهر به دینداری است. عمدا از واژه «تظاهر» استفاده شده است؛ چرا که نفس دینداری مقولهای است که صرفا بین خدا و بندهاش متجلی است و بر اشخاص دیگر نامکشوف است. (والله علیم بذات الصدور) ما حق نداریم در باب اندازه تدین دیگران دست به قضاوت بزنیم و آنچه درک میشود، بر اساس جلوههای بیرونی و ظاهری است. این موقعیت در ارتباط با جماعت هنرمند، فضایی مضاعف مییابد؛ چه آن که هنرمندان به واسطه استعدادی که در درک عمیق حسی نمودهای درونی و پیرامونی خویش دارند، خواهناخواه در معرض مکاشفههایی هستند که آنان را به عوالم معنوی نزدیکتر میکند و طبیعی است که هر چه استعداد و توان ایشان در امر هنر افزونتر باشد، قابلیت شهودشان در امر معنا نیز بیشتر خواهد بود و هر چه استعداد و توان کمتر داشته باشند، امکان بازتاب عمق معنایی هنرشان نیز نامهیاتر است. اما رویه جامعه ما در فضاهایی که قرار است هنر با مناسبات ارزشی و اخلاقی و آیینی رنگآمیزی شود، رویهای معکوس با این واقعیت است. برخی افراد که بر جنبههای دینی در مراتب اعتقادی و رفتاری و ایدئولوژیک خویش اصرار میورزند، انشقاقی را در پیکره هنر و هنرمندان شکل بخشیدهاند که رسما بر خودی و غیرخودی در این حوزه تأکید دارد. این فضای دوقطبی، نوعی جنبه هنجاری/ نابههنجاری به هویت و منش و عملکرد افراد تزریق میکند که قضاوتهای از پیش تعیین شده را در قبالشان رقم میزند. گویی که یک طیف هر چه بسازند ارزشی و با دامنه تأثیر فراوان است و هر آنچه طیف مقابل تولید کنند، با هر نمود ارزشی و هنجاری بیگانه است. فارغ از این که این انگزنیهای قطببندی شده تا چه میزان خود با آموزههای دینی تطابق دارد، جلوه عینی آن نیز در موارد بسیاری با این فرضیهها منافات دارد. بهرام بیضایی هنرمندی است که در این تقسیمبندیهای صوری و سطحی، جزو طیف روشنفکر و بیتوجه به دین و دیانت برشمرده میشود، اما اثری خلق کرده است که هیچ یک از مدعیان عاشورایی به گرد پایش نرسیدهاند.. این اثر که جزو فاخرترین متنهای سینمایی درباره حماسه حسینی است، آکنده از ظرایف کلامی، روایی و تماتیک است، حضوری ماندگار در این عرصه را به خود اختصاص داده است. داستان این اثر درباره عبدالله جوانی نصرانی است که تازه اسلام آورده است و در آستانه جشن ازدواج خود با راحله دختر یکی از اعیان مسلمان در مدینه، ندائی غیبی میشنود که او را به یاری فرا میخواند. عبدالله به دنبال این ندا بیابان به بیابان و واحه به واحه تا کربلا میتازد و سرانجام زمانی به کربلا میرسد که عصر روز عاشورا است و شهادت حسین و یارانش رخ داده است و اهل بیت به اسارت گرفته شدند. او در بازگشت خود را موظف میداند تا پیام این ساحت را چنین ابلاغ کند که حقیقت را در زنجیر، پاره پاره بر خاک و بر سر نیزه دیده است. در «روز واقعه» یک رابطه عاشقانه فردی به یک فرایند عاشقانه/ ادراکی اجتماعی پیوند زده میشود و با الگویی منطقالطیری و هفتخوانی، منزلهای مختلف این مسیر عارفانه مرور میشود تا در نهایت حماسه حسین، در جایگاهی عاشقانه مورد تحلیل قرار گیرد. بیضایی که خود از پژوهشگران جدی فرهنگ عاشورایی در بستر تمدن ایرانی است (از جمله بحث تعزیه)، در این متن، مرثیهسرایی را با حماسهآفرینی قرین ساخته و تداوم نهضت حسینی را در بستر شاهدان و آیندگان به تصویر درآورده است. چنین رویکرد مناسبی به گفتمان عاشورا، در بستر روایت و گفتار و شخصیت و موقعیت و سایر نمودهای سینمایی، تثبیت شده و حاصلی ماندگار رقم زده است.
در ساحت هنر، حرف نخست را نه ادعا و تظاهر، بلکه استعداد و توانمندی و شناخت در نحوه به کارگیری فنون هنری میزند. اگر به محصولات هنری و سینمای کسانی که در چندین و چند سال اخیر با تشکیل دسته جاتی همچون هیات اسلامی هنرمندان و یا نامیدن خود به نام هنرمندان مسلمان درصدد ایجاد مرزبندیهایی بین خود و دیگرانی که لابد مسلمان نمیانگاشتندشان بودهاند نگاهی اجمالی افکنده شود، عیار اعتبار دوستان بیشتر مشخص خواهد شد. عبادات و حسنات این مسلمانان انشاءالله مقبول درگاه حق تعالی باشد، اما در عرصه هنر، با چند عنوان ماندگار دینی از خود نامی معتبر باقی گذاشتهاند؟ چند عنوان اثر از آثارشان در ذهن مردمان کوی و برزن به یاد مانده است؟ چند فیلم از ایشان تحسین کارشناسان هنری را برانگیخته است؟
از مثال عاشورا بگذریم و مصداقی دیگر را به میان آوریم: ماجرای فلسطین. در سالهای اخیر فیلمهای فراوانی درباره مظلومیت فلسطینیان و سبعیت رژیم اشغالگر صهیونیستی ساخته شده است؛ و اغلب با بودجههای کلان و امکنات فراوان. اما کدام یک را مردم – و حتی خود منتقدان سینمایی – به یاد میآورند؟ تنها اثر شاخص در این زمینه، فیلم خوب «بازمانده» ساخته شادروان سیفالله داد است که در بستر ملودرامی جذاب و پرتعلیق، هم ماهیت متجاوز جریان صهیونیسم را واکاویده بود و هم لزوم مبارزه و جهاد با این جریان منحط ایدئولوژیک را مطرح میکرد. این در حالی است که مرحوم داد، هرگز عقاید دینی و انقلابیاش را به حراج در دکان دونبش آوازهگری و انگزنی و قطببندی ننهاد و اگر موفقیتی بر فیلمش مترتب شده، در وهله نخست به معرفت هنری و فنیاش نسبت به سینما و کیفیت بیان برمیگشت و سپس به ماهیت بیان. محصور شدن در ادعا، خود باعث زوال تدریجی توانمندی هنری میشود و لاجرم تنها سرمایهای که برای فرد مدعی باقی میماند، همان ادعاهای بیپشتوانهاش است.
زندهیاد شریعتی، مذهب را در و هنر را پنجرهای به سوی درک حقائق میانگاشت. هنرمند حتی اگر هم به ظاهر، شمایلی مذهبینما نداشته باشد، ذات هنرمندانهاش معبرهایی را به سمت حقائق عالم معنا جستوجو خواهد کرد. اما مدعیانی که تظاهرهای عقیدتی خویش را مایه اصلی اعتبار انگاشتهاند و از تعمق در وادی هنر بازماندهاند و دلخوش به همان مدعیات هستند، خود را هم از در محروم ساختهاند و هم از پنجره.