به بهانهی اجرای نمایش «مراسم قطع دست در اسپوکن» با سهیل مستجابیان، واینر محبوب اینستاگرام که در این نمایش با نقشی متفاوت ظاهر شده است و حسین توحیدی، کارگردان نمایش به گفتو گو نشستیم و آنها از حال و هوای اجرا و ریسک انتخاب این متن گفتند.
سهیل مستجابیان، پیش از آنکه به عنوان واینر اینستاگرام مشهور شود فعالیت هنری خود را از تياتر آغاز کرد. او با ایفای نقشهای گوناگون توانست خیلی زود خود را به عنوان یک بازیگر معرفی کند.
سال ۸۷ با ایفای نقش یک افغانی در نمایشنامه «اتوپیای مشکوک» جایزه بازیگری اول استان فارس را گرفت، با بازی در نقش یک پیرمرد دوست داشتنی در نمایش «بگرد تا بگردم» نوشتهی نسیم سلیمانپور و کارگردانی حسین توحیدی توانست علاوه بر جایزهی دوم بازیگری درجشنواره دانشجویی، خودش را نیز به عنوان یک بازیگر کار بلد مطرح کند. او این جایزه را سال ۸۷ مشترکا با نوید محمدزاده دریافت کرد.
عمده فعالیتهای او همراه با گروهی هنری به نام میتوس بود که سرپرستی آن را حسین توحیدی برعهده داشت که علاوه بر تولید تئاتر فعالیتهای هنری دیگری از جمله برگزاری ورکشاپ و انتشار مجله انجام میدادند. این زوج هنری اینروزها نمایشنامهای از مک دونا با عنوان «مراسم قطع دست در اسپوکن» را در شیراز به روی صحنه دارند.
بازیگر و کارگردان این نمایش در گفتوگو با خبرنگار فیلسین از حال و هوای اجرا و همچنین تاثیر محبوبیت «ایت سهیل» در این نمایش گفتند:
آقای مستجابیان در مورد اجرای جدیدی که در شیراز دارید (مراسم قطع دست در اسپوکن) یه توضیح مختصری میدید؟
خب ما یه گروه سه نفره هستیم، من و حسین توحیدی و پیام کارنامه تصمیم گرفتیم، یکی از نمایشنامههای مک دونا که یکی از کارگردانها و نویسندههای مورد علاقهی من هم هست رو به روی صحنه ببریم؛ نمایشنامهی خیلی سختیه و خیلی هم مفصله، ولی ما سعی کردیم به بهترین نحو تا اونجایی که میشد پیادهش کنیم، از اونجایی هم سخته که یک سری لغات و واژههایی در آن به کار میره که یه خرده پیادهسازیش در زبان فارسی مشکل و در بعضی مواقع غیرممکنه و ما سعی کردیم که حالا بر اساس قوانین کشور و عرف جامعه تا جایی که میشه پیادهش کنیم.
در مورد نقشتون در این اجرا برامون بگین؟
خب شما اگر مک دونا رو بشناسید میدونید که نویسندهای هست که سوژههایی مثل نژادپرستی و مشکلاتی که در جوامع غربی وجود داره، یکی از دغدغههاشه. یعنی اگه شما فیلمهاش روهم ببینید مثل «اینبروجز In Bruges»، «سون سایکو پس Seven psychopaths» و خیلی از نمایشنامههاش مثل «قطع دست در اسپوکن» متوجه میشید که نژادپرستی دغدغهی این فرده و این نمایشنامه هم حول همین محور هستش. نقش من هم نقش یک شخصیتی هست به نام کارمایکل که حالا بنا به دلایلی دستش در نوجوانی قطع شده، از یک خانوادهی نژادپرست مییاد و دنبال دست بریدهش میگرده و کار به جایی میکشه که در هتلی دو نفر و گیر مییاره که ادعا میکنن دست قطع شدهاش رو پیدا کردن، یکی از اون دو نفر یک سیاه پوسته و حالا شاهد ماجراهایی میشیم که توی اون هتل رخ میده...
شما در گذشته بارها با این گروه در اجراهای مختلف بهروی صحنه رفته بودید، چیشد که تصمیم به ایفای این نقش گرفتین؟
بله درسته، ببینید این متن چهار تا نقش داره که یکی از اونها رو بازیگر توانایی به نام خانوم نگین تهمتن بازی میکنه و نقش سیاهپوست رو بازیگر خوبی به نام خالق استواری، اما من فکر میکنم بیشتر پارامتر رو ما شرایط فیزیکی افراد در نظر گرفتیم برای انتخاب نقشها، به جز خانم تهمتن که خب خانوم هستن، خالق استواری بدن بسیار بسیار آمادهای داره و در کار بیش از یک ساعت دستش زنجیر شده به یه رادیاتور و نشسته روی زمین، پس برای ایفای نقشش بازیگر مناسبییه و نقش بیشتر درخورش بود. نقش نروین رو که متصدی هتل هست رو ما به آقای پیام کارنامه دادیم که هم بازیگر توانایی هستن و هم با توجه شرایط فیزیکی بسیار با نمکی که دارن خب تصمیم گرفتیم که ایشون اون نقش رو بازی کنن و من هم که نقش مایکل رو با توجه به شرایط فیزیکیم بازی میکنم.
برای بازی در این نقش گریم متفاوتی دارین، با توجه به اینکه مردم به چهرهی شما عادت کرده بودن، چهرهی جدید چه تاثیری در شخصیتپردازی شما داشت؟ از گریمتون راضی هستین؟
من خودم از گریم خیلی راضی هستم. آقای فرشاد تند نویس که یکی از گریمورهای سریال معمای شاه هم هستن و کارشون بسیار حرفهایه و با توجه به اینکه گریمور سینمایی هستن از پس گریم تیاتر نیز بهخوبی براومدن، با توجه به اینکه مردم بارها خب کامنت دادن که چه قد تغییر کردی و چه قد این چهره بهت نمییاد اما من فکر میکنم طراحیهای گریم در حد بسیار مطلوب و مناسبی بوده.
انتخاب این نقش به عنوان اولین اثر هنری جدی که بعد از شهرت و محبوبیت شما در صفحات مجازی بوده، به نظرتون کار درستی بود؟ دوست داشتید با کار دیگهای دیده میشدید؟
واقعیت اینه که من قبل از اینکه در صفحات مجازی مورد محبت و توجه دوستان قرار بگیرم، تمرینات این نمایش رو آغاز کرده بودم و اینکه بلاخره من این تیم رو کاملن قبول دارم و بهشون ایمان دارم و از همه مهمتربسیار روابط دوستانهای بر این گروه حاکمه، خب در طی این مدت دو فیلم و یک تیاتر به نام «خشم و هیاهو» به کارگردانی آقای دکتر مهرداد رایانی مخصوص هم به من پیشنهاد شد، اما ما در بهبوههی تمرینات قطع دست در اسپوکن بودیم و من مجبور شدم هر سه رو رد کنم، قرار بود جای امیرحسین رستمی من در کار خشم و هیاهو بهروی صحنه برم، اما به دلیل درگیری با اجرای خودمون بهش نرسیدم، ما امیدواریم که قطع دست رو بتونیم در تهران هم به روی صحنه ببریم و امیدواریم این اتفاق به زودی بیفته، از انتخابم راضیام.
واینری در اینستاگرام و دابسمشهایی که میسازید رو ادامه خواهید داد؟ قصد دارید تغییری در این مسیر ایجاد کنید یا مایلید با همین شخصیت کمیک وارد سینما بشید؟
ببینید اون کارها و در واقع دابسمشها را حتمن ادامه خواهم داد (با خنده) و تغییری توشون ایجاد نخواهم داد، مخصوصن اون کمد و لوکیشن رو که حق آب و گل داره برام، اما ترجیح میدم ورودم به سینما با کار طنز نباشه و یک نقش جدی بازی کنم.
استقبال از قطع دست.. در شیراز باتوجه به گذشت ده روز از اجرا چطور بوده؟ با توجه به کست حرفهای اجرا، فک میکنید حضور شما به عنوان یک واینر به شدت محبوب چهقدر در استقبال از این اثر تاثیر داشته؟
خیلی عجیب و غریب آره، هر شب سالن کاملن پر بوده، حتی یک صندلی خالی هم نداشتیم و ما مدام کار رو تمدید میکنیم، حتی خیلیها پشت در موندن، خداروشکر استقبال خیلی خوبی شد، خب اگر بخوام بدون تعارف بگم، حضورم مسلما بیتاثیر نبوده و بله باعث افزایش مخاطب هم شده، من خیلی خوشحالم از این اتفاق، من دوست دارم اگر بنا به دلایلی حالا که دارم ذرهای دیده میشم هنرمندای اطرافم هم دیدن شن از این اتفاق و کمکی که میتونم بکنم خیلی خوشحالم.
و در پایان آیا ایفای شخصیت کارمایکل خشن روی شخصیت با مزه ایتسهیل تونسته تاثیری بذاره؟
کارمایکل دراین نمایش یک شخصیت بسیار بسیار خشن و بد خلقییه و چه جالب که این سؤالو پرسیدید، من خودم چند روز پیش داشتم به این موضوع فک میکردم، این آقا یک دست داره و من خودم چند مدتییه که دارم همهی کارام رو با یک دست انجام میدم و به صورت کاملا ناخودآگاه دارم با یک دست کار میکنم و فقط با دست راستم رانندگی میکنم و میتونم بگم رو خلق و خوی روزمرهم هم بیتاثیره نبوده.
مصاحبه با حسین توحیدی کارگردان نمایش «مراسم قطع دست در اسپوکن»
حسین توحیدی، کارگردان جوان و پر دغدغهی نمایش «مراسم قطع دست در اسپوکن» سالهاست که به عنوان سرپرست گروه میتوس در شیراز فعالیت میکند. وسواس و دقت او در انتخاب متن باعث شده اکثر کارهایش با استقبال مخاطبان همراه شود.
توحیدی کارگردانی است که به جزییات در کارش اهمیت میدهد. از انتخاب کوچکترین آکساسوار گرفته تا مکانی که در آن نمایشش را اجرا میکند. او با کارگردانی نمایش «بگرد تا بگردم» توانست جوایز بسیاری را از جشنوارههای گوناگون به دست بیاورد.
خبرنگار فیلسین با این کارگردان گفتو گویی کرده است و او از ریسک انتخاب متن و بازیگرانش در این نمایش گفت:
آقای توحیدی، دلیلتون برای انتخاب نمایشنامه قطع دست در ... با توجه به تمرینات سختی هم که داشتید و دراماتورژی دشوار متن چی بود؟
خب نمایشنامه قطع دست در .. متنی و داستانی داره که هر کسی که میخونه خوشش مییاد، چه متخصص چه غیر متخصص. ولی یه سری ایرادهایی هم داره که به متن وارده، اما چیزهایی در این متن وجود داره اینه که در عین همه مشکلاتی که مخصوصا در ترجمه به وجود اومده، همچنان جذاب مونده، مثل میزان اکت بسیار زیادی که در متن وجود داره. قابلیت دیگر متن برای من در انتخاب بازیگرها بود، یعنی نوع پرسوناژها، احساس کردم قابلیت پرداخت این متن با توجه به پرسوناژها و بازیگرهایی که باید انتخاب کنم، برای من وجود داره و من یه جورایی وقتی که برای بار دوم متن رو خوندم تونستم برای هر نقش یه بازیگر رو در نظر بگیرم.
یعنی میتونیم بگیم شما با توجه به بازیگرهایی که داشتید (آقای کارنامه و مستجابیان) متن رو انتخاب کردید؟
میشه گفت از بین متنهای بسیاری که بررسی کرده بودیم این متن انتخاب شد، منتهی باز هم میگم شکی در جذابیت این متن نیست، شاید اگر امکانات دیگری در اختیار من بود و یا بازیگران دیگری یا بسیاری از عوامل دیگر، شاید متنهای دیگری هم انتخاب میشد البته یک سری مشکلاتی وجود داره سر اجرای این متن اما خود نمایشنامه به قدری خوب هست که بشه انتخابش کرد و فک کنم خیلیها به دلیل همین مشکلات و سختیهایی که در اجرای این متن هست اونو برای اجرا انتخاب نمیکنن.
چه مشکلاتی بر سر اجرای این متن داشتید؟ در واقع اصلی ترین دستاندازها بر سر به اجرا رسوندن این متن چی بودن؟
ببینید متنی که ما انتخاب کریدم، متنی است که یک نویسندهی ایرلندی در فضای آمریکایی نوشته و تم اصلی این نمایشنامه در متن اصلی که نوشته شده نژادپرستی میتونه باشه و فرمی از نمایشنامه رو داره که از کلمات به عنوان وسیلهای برای ارائه مفهوم استفاده میکنه. مثلن در متن از کلمه نِگِر که ما ترجمهش میکنیم کاکا سیاه به شدت استفاده میکنه و یا از کلمات رکیکی استفاده میکنه که ثابت هستن و در متن به کرّات استفاده میشن. این کلمات در فرهنگ مشخصا نژادپرستی آمریکایی مفهوم خاصی دارن. شما اگر به یک ایرانی بگید کاکا سیاه هیچ احساس عجیب و غریبی پیدا نمیکنه و شاید براش یک نوعی از نژادپرستی رو تداعی کنه، اما کاکا سیاه در فرهنگ آمریکایی یک نوعی از کلمه ممنوعه است و نوعی تابو شکنی به حساب میآد، کلمهای که نباید به راحتی بهش دست بزنن و به زبون بیارن و توی این نمایش نامه بیش از ۵۰ بار از این کلمه استفاده میشه و این خودش یک فضای عجیب و غریبی ایجاد میکنه که برای یک مخاطب ایرانی شاید خیلی قابل لمس نباشه. دوما این نمایشنامه به شدت اکت نمایشی خوبی داره اما از لحاظ درام فک میکنم نمایشنامههایی قویتر از قطع دست در اسپوکن وجود داشته باشه و اینو در پردازش متن میشه به راحتی فهمید که درام کجاها دچار نقص میشه. به این دلایل اون مفهوم یک مقدار برای مخاطب ایرانی غریب میشه.
شما کلمهی دیگهای رو جایگزین کاکا سیاه کردید؟
بله سعی کردیم کلمات رو با فرمهای مختلفی یک مقدار سخیفتر یا رکیکتر بکنیم تا اون حس رو بتونن القا کنن و تاثیرگذار باشن، متنهی مسئله اینه که تماشاچی میتونه احساس کنه یک اتفاقی داره میافته اما انقد پررنگ نیست که بتونه به شدت درگیرش کنه، الان من اگر یک نمایشنامه کار کنم درباره زلزله یا مشکلات بعد از زلزله شاید یک ایرانی به راحتی میتونه باهاش ارتباط بگیره چون مربوط و درگیری جامعه ماست و فک کنم در تیاتر سراسر دنیا هم الان با مسائل بهطور مستقیم برخورد میشه تا اینکه چیزی مطرح بشه و بخواد به طور غیر مستقیم بخشی از ذهن رو قلقلک بده.
فک میکنم آخرین اجرای مطرح این نمایشنامه سال ۹۴ بوده، درسته؟
بله فک کنم سال ۹۴ این متن با بازی آقای فرزین صابونی به روی صحنه رفته و اون اجرا مطرحترین اجرایی بوده که از این متن شده، اما فضای این کار به دلیل همین مشکلاتی گفتم سخت از آب درمیاد و اگر تماشاچی نتونه ذهنش رو ببره به این سمت که این اتفاق داره در گوشهای از آمریکا میافته، نمیتونه در ادامه با متن ارتباط برقرار کنه و اینجاست که گریم به شدت به ما کمک کرد و اهمیت بالایی در کار داشت تا بتونه مفهوم نژادپرستی سفیدپوست و سیاهپوست در آمریکا رو برسونه، در این متن یک فضای کاملن رئالی وجود داره و شخصیتها کاملا سوررئال هستن و این تناقض خیلی زیبا و جذاب شکل میگیره. شخصیتی که دستش رو بریدن و ۲۷ ساله که دنبال دست بریدهش میگرده، شخصیت اصلن رئال نیست و ما تلاش کردیم گریم و صحنه رئال باشه تا تماشاچی در بدو ورود بتونه ارتباط بگیره.
و در پایان آیا از انتخاب آقای سهیل مستجابیان برای ایفای نقش اصلی این متن بعد از به شهرت رسیدن ایشون به عنوان چهرهای طنز نترسیدید؟
خب اولش ترسیدم، شما وقتی یک فرد سرشناسی رو برای ایفای یک نقش انتخاب میکنی که مردم اونو با کارهای قبلیش میشناسن و ذهنیت دارن دربارش، مخصوصن سهیل که با کارهای کمیکش در فضای مجازی شناخته شده، شخصیتپردازی کردن براش سختتر میشه و همچنین پذیرش چهره و شخصیت جدید برای مخاطب هم سخت میشه، اما توانایی بالای سهیل در بازیگری و اینکه من میتونم خیلی راحت با سهیل کار کنم خیلی کار را راحت کرد. گریم هم خیلی کمک کرد چون در وهله اول با اون گریم شناختن سهیل کار سختیه و بعد از۱۰ دقیقه مخاطب احساس میکنه با یک شخصیت جدید در فضایی جدید رو به رو شده و به پرسوناژ جدید عادت میکنه.