«ابد و یک روز» چرکیها را نشان میدهد ولی روستایی عجیب کارگردان باسلیقهای است و اندازه هر چیزی دستش است که این چرکیها، تو ذوق تماشاگر نمیزنند. کاملا رئال و بخشی از زندگی آدمهای اطراف ماست که شاید کمتر میبینیمشان.
اولین ساخته سعید روستایی حتی پیش از اولین نمایشاش در جشنواره فجر سر و صدا به پا کرده بود. آنهایی که فیلم را دیده بودند میگفتند «ابد و یک روز» پدیده امسال جشنواره است و کارگردان جوان بیستوچند سالهاش یکی از استعدادهای سینمای ایران که البته پیش از این فیلم کوتاههای خوبی هم ساخته بود. باز طبق شنیدهها میگفتند ممکن است خیلیها فکر کنند فیلمش دچار سندروم فرهادی این سالهاست و این تنها نقطه ضعفش قلمداد شود. بعد از دیدن «ابد و یک روز» شنیده اولی تایید و دومی تکذیب شد. یکی از بهترین فیلمهای این چند سال سینمای ایران اتفاقا هیچ ربطی به الگوی اصغر فرهادی ندارد که اصلا مرکزیتش روی طبقه متوسط است.
«ابد و یک روز» فیلمی درباره پایینترین طبقه شهری است و الان هیچ فیلم دیگری یادم نمیآید که به اندازه این یکی با دقت روی جزییات توانسته باشد روایت تصویری زنده و صحیح و سالمی از زندگی این طبقه اجتماعی ارائه دهد. اینکه صفت صحیح و سالم را برایش به کار میبرم به این خاطر است که روستایی تلاش نمیکند برچسبهای انتقادات اجتماعی-سیاسی به فیلمش الصاق کند. به جایش داستانی صادقانه از زندگی خانوادهای را روایت میکند که در فقر اجتماعی و فرهنگی دست و پا میزنند. یکی از برادرها معتاد و موادفروش است، آن یکی با هر جور کلک و حقهبازی میخواهد گلیم خودش و بقیه اعضای خانواده را از آب بیرون بکشد. دو تا از خواهرها ازدواج ناموفقی داشتهاند و یکی گوشه خانه افتاده و افسردگی گرفته. مادرشان هم که علیل است و کاری ازش برنمیآید. میماند سمیه و نوید. نوید که برادر کوچکتر است و شاگرد اول مدرسهشان و امید برای ورود به مدرسه تیزهوشان و سمیه که نه خواهر بزرگتر، انگار مادر نوید است. این خواهر و برادر بیشتر از بقیه خمیرهشان به هم شبیه است. باهوشاند و میخواهند زندگی خوبی داشته باشند. و البته در کنه وجود جفتشان وفاداری سرسختانهای نسبت به خانواده وجود دارد. دلایلی که باعث شده «ابد و یک روز» برایم تبدیل به فیلم مهم جشنواره امسال شود اینها هستند:
1. فیلمنامه و شخصیتپردازی دقیق و دیالوگنویسی درخشان فیلم. بیشتر فیلم به جر و بحث و دعوا میان اعضای خانواده میگذرد. حاضرجوابیهای مرتضی خطاب به اتهامات محسن و بد و بیراههایی که دو برادر نثار هم میکنند مثل دعواهای فیک و قلابی بقیه فیلمهایی که میخواهند قشر پایین جامعه را آسیبشناسی کنند، نیست. اینکه عقدهها و گیر هر کدام از کاراکترها که باعث میشود به بقیه اعضای خانواده بپرد کجاست با دقت در طول فیلم تشریح و کالبدشکافی میشود. درست همان جایی که لیلا کادوهای نظیر را از کابینت بیرون میکشد و توی صورت سمیه میکوبد، اوج این دقت نظر در شخصیتپردازی است. جایی که نقاب معصومیت مطلق سمیه هم میافتد و حقارتهای وجودیاش آشکار میشود. اینها مربوط به فیلمنامه است. بخاطر شخصیتپردازی ظریف روستایی است که با وجود همه کارهای لجدرآر محسن و گندی که به خانواده زده، دست آخر در آن نمایی که قلب را فشرده میکند وقتی لباس شیکهایش را پوشیده، بغض گلویمان را میچسبد و میخواهیم مرتضی را لعنت کنیم. مرتضایی که تا این لحظه برادر بزرگ و حافظ خانواده بود و خیر و صلاح همه را میخواست حالا تبدیل به بدمن فیلم میشود. دست آخر همه حرفهای محسن درست از کار درآمد.
2. فیلمی درباره فقر که تصویرها و قابهای سینمایی و تحسینبرانگیز دارد. سختترین کار در تصویر کردن چنین فیلمنامهای با آدمهایی از این طبقه، باسلیقه بودن است. فیلمهای طبقه پایین چرک و کثیف و زشتاند. «ابد و یک روز» چرکیها را نشان میدهد ولی روستایی عجیب کارگردان باسلیقهای است و اندازه هر چیزی دستش است که این چرکیها، تو ذوق تماشاگر نمیزنند. کاملا رئال و بخشی از زندگی آدمهای اطراف ماست که شاید کمتر میبینیمشان.
3. شوخطبعی کاراکترهای فیلم در اوج بدبختی تحسینبرانگیز است. این شوخیها ابدا برای تلطیف فضای فیلم نیست. اینکه تماشاگرهای برج میلاد سر این شوخیها قهقهه میزدند و تشویق میکردند جای تعجب دارد. این شوخطبعی تلخ و گزنده مصداق «خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است» میشود. این آدمهای مفلوک برای خنداندن ما نیست که این دیالوگها را میگویند. این طعنه و کنایهها جزیی از زبان تند و تیز طبقهای است که راه نجاتی برای خودش از منجلاب زندگیاش نمیبیند و ناچار با کلام دائم مشغول خالی کردن زهرش به خودش و اطرافیانش است. کنایهها ذهن تماشاگر را فعالتر میکند و ضربان و ریتم فیلم را تنظیم میکند. یکجور کاتالیزور برای تهنشین شدن اندوه عمیقی که در دلمان حس میکنیم.
4. بازیهای درخشان بازیگران. گروه بازیگران «ابد و یک روز» در یک کلام فوقالعادهاند. گیرم که ریما رامینفر مثل خیلی از نقشهای دیگرش خواهر بزرگ دلسوز باشد. مهم این است که درست سر جایش نشسته.نوید محمدزاده بعد از بهروز وثوقی «گوزنها» وبهرام رادان «سنتوری» سومین معتاد متفاوت و همدلیبرانگیز و جذاب تاریخ سینمای ایران را جان بخشیده. بدون اغراق و زیادهروی. خماری و نشئگی به اندازه. ریتم درست بازیاش نشان میدهد چه بازیگر هوشمند و توانایی است. «ابد و یک روز» بهترین بازی کارنامه پیمان معادی است چه در فیلمهای داخلی و چه خارجی. بالاتر از «جدایی نادر از سیمین» و «کمپ ایکسری». درک درستش از کاراکتری که بازی میکند، مردی که هم میخواهد یک راه نجات برای خودش پیدا کند و هم کمترین آسیب را به خانوادهاش بزند، حیرتانگیز است. زوج معادی و محمدزاده به گمانم بهترین تیم بازیگری تا آخر جشنواره باقی بمانند. شبنم مقدمی و پریناز ایزدیار هم در اوج کارنامه بازیگریشان هستند.
5. این یکی از همه مهمتر است. «ابد و یک روز» فیلمی است در ستایش خانواده. مهم نیست که در پایانبندی تراژیک فیلم یکی قربانی میشود تا خانواده به آسایش برسند. در تکتک لحظات فیلم، بین همه آن دعواها و داد و بیدادها میشود آن رابطه عجیب عشق و نفرت را میان اعضای خانواده دید. بعد از کمدی شیرین افخمی، «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» حالا «ابد و یک روز» دومین فیلمی است که در سالهای اخیر در باب اهمیت خانواده ساخته شده است. خانواده خوب و عزیز است. حتی خانوادهای که در فقر و بدبختی دست و پا بزنند.