سرخپوست در جشنواره فیلم فجر به طرز عجیب و غریبی گل کرد. خیلیها آن را بهترین فیلم جشنواره فجر سال گذشته میدانند. نگاهی کوتاه به نقدهای دومین فیلم نیما جاویدی کردهایم.
نیما جاویدی با نویسندگی و کارگردانی متفاوت خود در ملبورن توانست دل بسیاری از علاقهمندان به فیلمهای معمایی را به دست آورد. سرخپوست تجربه دوم او در قامت کارگردانی محسوب میشود. فیلمی در همان سبک ملبورن که این بار در فضایی کاملا متفاوت و در دوره قبل از انقلاب و در یک زندان مخوف جریان دارد.
کارگردانی با یک اسلوب مشخص؛
مدیسا مهرابپوردرنقد فیلم سینمایی «سرخپوست» نوشته است:
نیما جاویدی با مهارت تبلیغاتیاش از زمان ساخت فیلم جوی را پشت سر فیلم به راه انداخت. او با یک اسلوب مشخص فیلم میسازد: بهترین عوامل و تکنسینهای سینمایی را از بازیگران و سوپراستارها گرفته تا عوامل فنی چون طراح صحنه و فیلمبردار، انتخاب میکند و میخواهد به بهترین نتیجه ممکن برسد اما ازآنجایی که درک بالغانهای از روایت و شکل گرفتن اتمسفر فیلم ندارد، عملاً ایده جمع کردن بهترینها و معروفترینهایش با مشکل مواجه میشود و به ثمر نمیرسد.
داستان فیلم حوالی دهه چهل، در زندانی در حاشیه صحرا میگذرد که رئیس آن نوید محمدزاده است. زندانی که از مختصاتش چیزی نمیدانیم. اشاره مستقیمی هم به تاریخ درون فیلم نمیشود و دهه چهل را هم تنها میتوان از لباسها حدس زد. این اولین مشکل فیلم است که مواجههاش با تاریخ و جغرافیا در داستانی که شدیداً به این دو عامل وابسته است، تزیینی و سانتیمانتال میشود و هیچ کارکرد خاصی را نمیتواند از این عناصر مهم بیرون بکشد.
زندان باید تخلیه و تخریب شود چراکه در هفتههای آتی شهبانو فرح قرار است ازآنجا گذر کند و باید جاده بکشند و زندان تغییر کاربری دهد. گیر دراماتیک داستان در اینست که یکی از زندانیهایی که قرار است بهزودی اعدام شود در زندان مخفی شده و اثری از او نیست و مأموریت پیدا کردن او آغاز میشود.
فیلم لحنی ابزورد دارد و میخواهد فضایی شبیه به آثار نئوکلاسیک خلق کند اما مشکلی اصلی اینست که خود داستان در مسیر پیشرویاش و تقابل میان رئیس زندان با بازی نوید محمد زاده و زندانی مخفیشده، گیر مددکار زندان با بازی بد و ضعیف پریناز ایزدیارمیافتد.
فیلم در طول داستانش میخواهد با یکسری موقعیتهای غریب و اگزوتیک آشناییزدایی کند اما به لحاظ داستانی به همان انگارههای نخنما و پوسیدهی سینمای ملودرام ایران رجعت میکند. بازیهای فیلم متوسط و ناامیدکننده است.
ساناز رمضانی در نقد فیلم سینمایی سرخپوست نوشته است:
نیما جاویدی، بعد از «ملبورن»، یک درام شهری اخلاقگرا، با «سرخپوست»، به دنبال تجربه سینمای محض رفته است و ثابت کرده است گاهی فیلمهای دوم خیلی بهتر از فیلمهای اول از آب درمیآیند. «سرخپوست»، ازآنجهت یک تجربه در باب سینمای محض است، که کاملاً فرم گرا و ساختارگرا، روایتش را پیش میبرد، همهچیزش سر جای خودش است و با قصهگویی محض مرزهای فرم روایی در سینمای ایران را جابهجا میکند.
پایانی که شبیه هیچ کلیشهای نیست؛
سکانس افتتاحیه فیلم، شبیه نابترین تصاویری است که در فیلمهای برتر دنیا میبینید، سربازهایی زیر باران سیلآسا، چوبه داری را از جای درمیآورند.
در همین سکانس، با تصاویری هولناک و درعینحال زیبا طرف هستید و از همین سکانس متوجه میشوید، موسیقی و دوربین دو یار جدانشدنی فیلمساز در مسیر قصهگوییاش است. فیلم با معرفی کاراکترها پیش میرود.
اساساً، در کنار دقت و همت جاویدی برای درست چیدن عناصر فیلمش در کنار یکدیگر، توانایی قصهگویی وی نیز ستودنی است. «سرخپوست» با چنان ضرباهنگی پیش میرود که زمان از دست بیننده خارج میشود، تدوین آنقدر نرم و زیرکانه عمل میکند که بیننده تبدیل میشود به چشمان جاهد، همراه او نظربازی میکند، همراه او در راهروها، موتورخانه و رختشویخانه زندان به دنبال سرخپوست میگردد و در زندان بزرگ و خالی فیلم پرسه میزند.
جاویدی، موفق میشود، درام جذاب و نفسگیرش را با یک پایان زیبا ببندد. پایانی که شبیه هیچ کلیشهای نیست و بیش از سایر قسمتهای فیلم بیننده را غافلگیر میکند و به او ثابت میکند که احمد و جاهد شبیه هم هستند و تمام این ماراتون عجیبوغریب، یکجور بازی قدرت میان دو مرد باهوش بوده است.
در پایان، درحالیکه از فیلمبرداری، تدوین و موسیقی گفتیم، لازم است از بازی بی نظیر نوید محمدزاده هم بگوییم. بازی که بهشدت پخته و کنترلشده است و جاهدی که شقیقههایش خاکستری شده را باورپذیر میکند و کمتر از هرزمانی اغراق تئاتری بازی محمدزاده را همراه دارد.
............................................................................................................
یک تجربه فرمی جذاب؛ نقد فیلم سینمایی سرخ پوست
.............................................................................................................
صوفیا نصرالهی در نقد فیلم سینمایی «سرخپوست» نوشته است:
گروه مخالفان فیلم معتقدند که رابطه عاشقانه فیلم در حد فیلمفارسیها از کار درآمده. آنها بازیهای بازیگران را دوست ندارند و به نظرشان روند دراماتیک فیلم مشکل دارد.
گروه موافقان اما معتقدند این فیلم یک نمونه درست از سینمای ایران میتواند باشد. نمونهای که بقیه کارگردانان هم به آن رجوع کنند. با قصهای متفاوت و دوستداشتنی.
فیلم «سرخپوست» بدون قرار گرفتن در جو مخالفان و موافقان فیلم خوبی است که البته اشکالات زیادی هم دارد. قسمت خوب فیلم فضاسازی آن است. فضاسازی که به طراحی صحنه و دکور برمیگردد. ایده فرار زندانی از دست زندانبان در محیط بسته زندان هم جذاب است. فیلم قاببندیهای خوبنی دارد که آن حس محصور بودن آدمها در فضای زندان را خیلی خوب تداعی میکند.
مشکل اتفاقا از داستان عاشقانه فیلم است که منطق رواییاش را به هم میزند. از شخصیتپردازی که وجود ندارد. این نداشتن منطق داستانی نتیجهاش میشود آن پایان نچسب و عجیب و غریب که ناگهان از فیلم چند ستاره کم میکند.
نوید محمدزاده بازی استانداردی دارد. شاید چون شخصیت رییس زندان که به واسطه عشق گاهی رقیق میشود جذابتر است اما پریناز ایزدیار واقعا قافیه را میبازد. به نظر میرسد که حتی راکورد بازیاش بین عشق به رییس و وظیفهاش به عنوان مددکار اجتماعی را درست نمیتواند حفظ کند و نتیجهاش شده بازی خنثایی که توی ذوق میزند.
«سرخپوست» البته به نسبت فیلم قبلی نیما جاویدی «ملبورن» یک گام رو به جلوست و تلاشی برای اینکه داستانی روایت کند. هر چند این داستان در حال حاضر فاقد منطق دراماتیک است و فقط از حس و حال و فضا برای ارتباط با مخاطبش بهره میبرد.
شایان کرمی در نقد فیلم سینمایی «سرخپوست» نوشته است:
از همان سکانس ابتدایی سرخپوست متوجه میشوید که با یک اثر بسیار گیرا در زمینه فضاسازی و دکور طرف هستید. داستان این فیلم طی یک روز جریان دارد و سکانس ابتدایی هم مربوط به صبح بارانی همان روز میشود. نمایش فضای تاریک زندان و مانور زیبای دوربین روی چوبه دار باعث میشود تا تماشاگر از همان ابتدا غرق دنیای سرخپوست شود.
مشکل سرخپوست از آنجایی شروع می شود که غافلگیریهای داستانی آن چندان هیجان انگیز و غیر قابل منتظره نیستند. یعنی در نبرد بین این دو کاراکتر، اتفاقی پیش نمیآید که نمونه آن را در فیلم معمایی دیگری ندیده باشید.
اکثر غافلگیریهای داستانی سریعا پاسخ داده میشوند و این فضا برای تماشاگر فراهم نمیشود تا به خاطر وجود یک تعلیق، بیشتر از گذشته از سرنوشت شخصیت ها هیجان زده شود. این مشکل در مورد پایان بندی فیلم هم وجود دارد و قطعا هنگام تماشای پایان سرخپوست متوجه شباهت زیادی آن با بخش پایانی تعداد کثیری از فیلمهای ایرانی خواهید شد.
هر چقدر که غافلگیریهای داستانی سرخپوست از فیلمهای معمایی داخلی فراتر نمیرود، کار دکور و فیلم برداری این اثر یک قدم مهم رو به جلو برای سینمای ایران محسوب میشود.
فیلمبرداری این اثر بر عهده هومن بهمنش قرار داشته که بازهم سبک خاص خود در به تصویر کشیدن محیطهای تاریک و القای حس اضطراب که پیش از این هم در «اژدها وارد میشود» مانی حقیقی شاهد آن بودیم، را در سرخپوست هم این بار سطح کیفی بالاتری پیاده سازی کرده است.
یک نکته جالب توجه دیگر در رابطه با سرخپوست به حضور کوتاه اما پر تعداد بازیگرهای شناخته شده در این فیلم برمیگردد.آتیلا و ستاره پسیانی و مانی حقیقی شخصیتهای چندان مهمی در داستان این فیلم نیستند اما همان حضور کوتاه مدت آنها باعث میشود تا دنبال کردن فیلم در سکانسهایی که کمی ریتم کندتری دارند، آسانتر باشد.