حسن هدف همه جوکهاست که البته چنین شخصیت باد کرده از غرور و دوستداشتنیای سزاوار آن است. اما در پایان که بطور تعجبآوری خون آلود است تحقیرهای تمسخرآمیز از او دست کشیده و دنیایی وسیعتر را هدف قرار میدهد که کاملا قابل توجیه به نظر نمیرسد و التهاب به یکنواختی میرسد.
تصور میکنید که مشکلات زندگیتان را فرا گرفته؟ در کمدی سیاه و جنون آمیز کارگردان ایرانی، مانی حقیقی به نام «خوک»، قهرمان مو فرفریمان «حسن» (با بازی فوقالعاده حسن معجونی) فیلمسازی معروف است که در لیست سیاه حکومت قرار گرفته، توسط بازیگری مخفیانه دنبال میشود که میخواهد جای بازیگر (فیلمهایش) و معشوقه زیبایش (با بازی لیلا حاتمی) را بگیرد؛ در حالیکه معشوقهاش نیز قبول کرده است تا در فیلم فانتزی و پر ریخت و پاش بزرگترین رقیبش حضور یابد.
در این میان حسن تا حدی پایین آمده که باید در سر صحنه یک آگهی بازرگانی حشرهکش از چشمانداز هنری خود دفاع کند. آگهی بازرگانیای که او آن را یک موزیکال متأثر از ژانر جالو (گونهای از آثار تریلر یا ترسناک ادبیات و سینمای ایتالیا در سده بیستم است که مؤلفههایی از ژانرهای جنایی، اسلشر، معمایی، تریلر روانشناختی و وحشت روانشناختی را با خود دارد.) در نظر گرفته که در آن زنی در لباس یک حشره، ماده سبزی را بالا میآورد.
یک قاتل سریالی در شهر تهران آزاد بوده و سر دوستان کارگردانش را (از جمله خود مانی حقیقی) یکی یکی میبرد. مبنای تحول پارادایمی که مانع از آن میشود تا خوک مانی حقیقی به یک فیلم آدمکشی و تاریک در ژانر مهیج تبدیل شود (البته بجز بخش زن حشرهای و استفراغ کردنش) این است که بزرگترین مسئله حسن، تأثیر همه این موارد بر وجههاَش است. باتوجه به اینکه او نمیتواند در مورد این مسئله غر بزند که چرا آنقدر غیرمحبوب است که دستگیر نمیشود (هرچند به وضوح میتواند غر بزند و دستیگر هم میشود)، تمام آنچه باقی میماند تا به من سورئالیستی خود ترحمی را بر سراشیبی غرور همچون کوهستانش سرازیر کند این حقیقت است که چرا به قتل نمیرسد.
همسرش «گلی» (با نقشآفرینی لیلی رشیدی) که با حسن درکی بسیار امروزی در مورد علاقه او به «شیوا» (حاتمی) دارند همواره برای مشورت دادن به او حاضر است. دختر زیبایش «الما» (با بازی آیناز آذرهوش) دستیار شخصی دلسوز و هماهنگکننده کارهایش است و مادرش (با بازی مینا جعفرزاده)، اگرچه عدم ثبات روانی و بددهنیَش با جایگاه او بعنوان سرپرست محترم خانواده همخوانی ندارد، ولی میداند که چطور پسر گریهای خود را بعد از شهادت یک فیلمساز کم اهمیتتر توسط قاتل ناشناس دلداری دهد: «پسرکم! بهترین رو گذاشته برای آخر.»
او واقعاً مثل پسر بچههاست. از پوسترهای اتاق یک نفر میتوان چیزهای زیادی از شخصیتش فهمید. بدون شک اینکه یک مرد میانسال، متأهل و پدر یک دختر بالغ در اتاقش پوستر دارد به دورنمای دوران جوانیش اشاره دارد. یک دیوار اتاق حسن بطور کامل با پوستر «انگس مککینن» از گروه «اِیسیدیسی» در لباس مدرسه، پوشیده شده که نمادی از روحیات ضد استبدادی و سرکوب پیشرفت در موسیقی راک ان رول است. با این حال او یک مرد موفرفری و زودرنج با خلقیات بچهگانه است («استنلی کوبریک» را با ریشهای وزوزی تصویر کنید در حالیکه «هارمارسوپراستار» تیپ و استیلش را انتخاب کرده باشد)؛ معروفترین فیلم او برای مدتها قبل است و به نظر میرسد برخلاف پزدادنهایش در مورد مسیر شغلیش، بیشتر علاقه دارد که به هر قیمت مشهور باقی بماند تا آنکه نگران وضعیت فیلم سازیش باشد.
قاتل داستان نام خوک را بر پیشانی قربانیانش حک میکند و اسم فیلم نیز برگرفته از همین موضوع است. این فیلم بررسی عمیقاً غیرجدی شخصیت کارگردانی است، همراه با سکانسهای رویا، نورپردازی استروبوسکوبیک، «مهمانیهای با لباس مبدل» و بازیهای تنیس بیش از حد خشن. بطور نامربوط و طراوت بخشی همواره در حال تمسخر روابط جنسیتی در ایران است و حسن نه چندان جذاب اساساً در زندگیش توسط زنان توانا، باهوش و زیبا احاطه شده و کاملاً بر آنها متکی است و فرهنگ مدرن استفاده از شبکههای اجتماعی نیز مورد حمله قرار میگیرد: تخیلات حقیرانه حسن در مورد رسیدن به شکوه و ابهت بوسیله لایکهای اینستاگرام و تعداد بازدیدهای ویدیوهای یوتوب اعتبار یافته و تشدید میشود. در حالیکه فیلم مهیج قبلی حقیقی «اژدها وارد میشود» که آن هم در بخش مسابقه برلین به نمایش درآمد، در ساختگشایی ژانر پست مدرن و ویژگیهای فرامتنی کاملاً دیوانهکنندهاش به ژرفایی تقریباً ذنگونه دست یافت، «خوک» کمی گیج کننده و قابل درکتراست که در مقایسه با آن مخاطب را کمتر غرق خود میکند.
این موضوع برای دیگر جوانب ساخت نیز صادق است؛ برای مثال، دیدبصری مدیر فیلمبرداری محمود کلاری اغلب کمی بیقاعده و زننده است؛ در مقایسه زمینههای درگیرکننده چشم و به هر طریق موزونی که «اژدها وارد میشود» منتقل میکرد. حتی آهنگ راک مضحکی که حسن با گیتار نئونی خود که به شکل راکت تنیس است در سکانس رویا اجرا میکند حس اضافه بودن دارد. این آهنگ به حس بیاساسی در پس همه مشغولیتها در فیلم کمک میکند. تا آن مقطع، حسن هدف همه جوکهاست که البته چنین شخصیت باد کرده از غرور و دوستداشتنیای سزاوار آن است. اما در پایان که بطور تعجبآوری خون آلود است تحقیرهای تمسخرآمیز از او دست کشیده و دنیایی وسیعتر را هدف قرار میدهد که کاملا قابل توجیه به نظر نمیرسد التهاب به یکنواختی میرسد.
تنها فیلمی که از حسن به آن اشاره میشود «میعادگاه در قتلگاه» نام دارد (که اتفاقاً میتواند تعریف مستقیم برنده سال گذشته خرس طلایی «در جسم و روح» باشد). طعنههای «خوک» جزئیتر و کمدی آن کلیتر از آن است که بعنوان نامزدی جدی برای جایزه اصلی فستیوال آن را در نظر گرفت. اما حداقل اگر آن را بعنوان نیمه دیگر فیلم چالش برانگیزتر اما تحسین برانگیزتر «اژدها» در نظر بگیریم، این کولاک غرابت، حقیقی را بعنوان جوکر در بسته فیلمسازان مؤلف ایرانی برجسته میکند و هر گروهی نیاز به یک فرد غیر قابل پیشبینی دارد.