«عرق سرد» کلکسیونی از اتفاقات خندهدار و وصله پینهزده شده به فیلم است که صاحبان اثر حتی زحمت این را به خود ندادهاند که آنها را با نخهای همرنگ با جامه اصلی وصله کنند و با وسایلی چنان بیرون زده از کار این کار را انجام دادهاند که به درد رفتن به بیابان هم نمیخورد.
توجه: (خطر لو رفتن فیلم)
«عرق سرد» یک فیلم به تمام معنا فمنیستی است. فیلمی که موضوع درست و دقیقش و معضل این روزهای کشور را با روایت جانب دارانه و نه چندان دلچسبش به کلی هدر میدهد و جز کاریکاتوری از آن چیزی به بیننده ارائه نمیدهد.
افروز (با بازی باران کوثری) فوتسالیست موفقی است و معرفی درستی از او و شوق و ذوق رسیدن به فینال با همکاری تیمشان انجام میگیرد. بحران فیلم در همان دقایق ابتدایی مشخص میشود و ممنوع الخروج بودن او و از دست دادن فینال، شوک محرومیت زنان از بعضی حقوقشان را به خوبی به نمایش میگذارد اما حل بحران و شناسایی بیشتر کاراکتر اصلی آنچنان مصنوعی و با رنگ و بوی فمنیستی به خورد مخاطب داده میشود که عملا بیننده را از دغدغهمندی در این رابطه پس میزند.
فیلمنامه «عرق سرد» با آنکه ایده مهم و بسیار دردناک و قابل توجهی دارد و به نوعی به دغدغهی حق طلبانهای از زنان ورزشکار اشاره میکند، بسیار ضعیف است و با یک خرده پیرنگ شکل نگرفته قصد کش دادن فیلم تا به انتها را دارد. زمان فیلم که کمتر از ۹۰ دقیقه است حاکی این ماجراست. متریال داستانی فیلم برای یک اثر سینمایی به هیچ عنوان کافی نیست چه اینکه اصلا داستان مشخصی هم در فیلم وجود ندارد جز اینکه افروز میخواهد رضایت شوهرش را برای رسیدن به مسابقه فینال جلب کند اما موفق به این کار نمیشود.
داستان یک خطی فیلم درحالی با اعتماد به نفس بسیار زیاد کارگردان محترم برای ساخت یک فیلم به کار گرفته میشود که امروزه فیلمهای سینمای جهان علاوه بر یک داستان پیچیده اصلی از بسیاری از خرده روایتها برای توجه به جزئیات و مشخص شدن فضای فیلم استفاده میکنند و فقط در سینمای ایران است که شما با یک ایدهی قوی و مبتلا به جامعه و یک داستان یک خطی پر از اتفاقات خنده دار اتفاقی و البته اعتماد به نفس صاحب اثر میتوانید یک فیلم خستهکننده پر از شعار و لحظات اروتیک بیربط بسازید و به بخش سودای سیمرغ هم راه پیدا کنید.
تمام خلاقیت کارگردان برای سرهم بندی داستانش و گره زدن این معضل به حکومت (که البته بار مسئولیت این معضلات به عهده حکومت است) در تبدیل کاراکتر شوهر افروز یعنی یاسر شاهحسینی (با بازی امیر جدیدی) به مجری یک برنامه نامعلوم در تلوزیون و بردن آبروی این شخصیت روی آنتن زنده و قطع برنامه خلاصه میشود.
«عرق سرد» کلکسیونی از اتفاقات خنده دار و وصله پینه زده شده به فیلم است که صاحبان اثر حتی زحمت این را به خود ندادهاند که آنها را با نخهای همرنگ با جامه اصلی وصله کنند و با وسایلی چنان بیرون زده از کار این کار را انجام دادهاند که به درد رفتن به بیابان هم نمیخورد چه برسد به جشن سینمای ایران.
فضای غیر باورپذیر فیلم با شخصیتپردازیهای به شدت کاریکاتوری فیلم از جهت نارسایی شخصیتها کالا همسو است. هیچ کدام از شخصیتها تبدیل به یک کاراکتر باورپذیر نمیشوند تا بیننده بتواند با آن همذاتپنداری کند. به یاد دارم در کتابی از مرحوم شریعتی میخواندم به این مضمون که برای توضیح یک فکر یا تفکر باید چنان آن را توضیح دهید که به صورت کامل بازنمای آن تفکر باشد نه چنان که هر بچهای بتواند نادرستی آن را تشخیص دهد و این کاری است که دقیقا کارگردان محترم فیلم انجام داده و شخصیتهای منفی فیلم که یاسر شاهحسینی شوهر افروز و مهرانه نوری (با بازی سحر دولتشاهی) مسئول تیم ملی را چنان مصنوعی و تخت به صورت کاملا سیاه بازنمایی کرده که هر بچهای بگوید اینها آدمهای بدی هستند پس افروز خوب است.
اصولا در «عرق سرد» انگیزه کاراکترها برای هیچ کاری مشخص نیست. یاسر که یک دیوانهی روانی به تمام معناست. مهرانه نوری مسئول تیم که تا به آخر نمیفهمیم چرا با بهترین بازیکن تیمش لج است و چرا و به چه انگیزهای کارهای مارموزانه انجام میدهد. مسیح عطایی (با بازی هدی زین العابدین) دوست افروز که در حمایت از او مانده چرا مانده و چرا به یکباره با یک وعده او را رها میکند و میرود. رییس فدراسیون چرا نامه رضایت افروز که بهترین بازیکن تیمش است را امضا نمیکند و به جایش با یاسر جلسه میگذارد. چرا وکیل افروز، پانتهآ آل داوود (با بازی لیلی رشیدی) به او دروغ میگوید که میشود کار را حل کرد و به سراغ مصاحبه با وی او ای میرود. اصلا چرا افروز از یاسر جدا زندگی میکند. چرا یاسر برای او خانه خریده و چرا طلاقش نمیدهد. چرا افروز با مسیح هم خانه است. چرا اگر یاسر بفهمد او همخانه دارد او را بیرون میکند و صدها چرای دیگر پیرامون شخصیتهای فیلم و انگیزههایشان میتوان مطرح کرد.
شخصیت پردازی فیلم نه تنها در انگیزه کاراکترها برای کارهایشان الکن است حتی در شناساندن کاراکتر آنها نیز ناتوان عمل میکند. مثلا مشخص نمیشود آیا کارگردان از کنار هم قرار دادن افروز و مسیح قصد دارد بگوید آنها گرایشات همجنسگرایانه دارند.آیا مهرانه نوری قصد نزدیکی با یاسر را دارد و باز هم صدها سوال دیگر.
بازی کاراکترها نیز چندان دلچسب نیست. باران کوثری به علت کنشگر بودن کاراکترش از بقیه بازیگران بهتر است اما فیزیک کاملا نامناسبش برای یک فوتبالیست آسیب جدی به ایفای نقشش زده. لیلی رشیدی بازی خوب و روان و دلچسبی دارد و از پس نقشش برآمده اما امیر جدیدی و سحر دولتشاهی شاید به دلخواه کارگردان اما در نهایت بازی فاجعه بار و ناامیدکنندهای دارند که در جای جای فیلم از جمله سکانس پایانی، بیننده را پس میزنند.
فیلم در نهایت با سکانس پایانی سرهم بندی شدهاش که جدای از تطابق با واقعیت (که مصاحبه زنده در تلوزیون توسط بینندگان است و افروز نیز به راحتی تماس میگیرد و به طور مستقیم یاسر را روبروی بینندگان فراوان برنامه که همه دست نگه داشتهاند تا افروز زنگ بزند و پته یاسر شاهحسینی را روی آب بریزد که لایق تمشک طلایی بدترین سکانس تخیلی جهان است) خیلی مصنوعی و خنده دار است به پایان میرسد.
فضای فمنیستی و گاها اروتیک فیلم از بیعرضه نشان دادن و سادیست نشان دادن تمام مردان فیلم و به اشاراتی به همجنسگرایی و حس تملک مردان در سکانس به شدت بد از جهت فرم در دادگاه (که دوربین ثابت بود و کارگردان محترم صحنه را رها کرده و به دیگر کارهایش میپرداخت) و صحنه به شدت اروتیک مسواک زدن باران کوثری بعد از رابطه جنسی و پیام مستهجن آن برای تخریب شخصیت یاسر همه همه سکانسهایی که میتواند فیلم را از این مقدار هم کوتاهتر کند تا شاید بیننده حداقل بتواند از فیلمی با میزانسن تلوزیونی و چنین ضعیف کمتر زجر بکشد.
در پایان باید گفت «عرق سرد» با آنکه ایده بسیار قوی و قابل طرح در جامعه داشت با ساختی بسیار ضعیف کاملا هدر رفت.